عصر نو
www.asre-nou.net

انقلاب و تبعید؛ تجلی وقاحت و جنایت در «خودسر» بهرام مرادی


Mon 11 03 2024

اسد سیف

رمان "خودسر" نوشته بهرام مرادی داستان زایش و رشد قشری در حاکمیت جمهوری اسلامی است که انگل‌وار در تداوم فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی آن نقش دارد.
«خودسر» داستان انقلابی‌ست شکست‌خورده، داستانی که در حذف مخالفان جان می‌گیرد و در همین حذف‌ها نیز به پایانی بی‌انجام می‌رسد.

«خودسر» داستان کسانی‌ست که در حکومت نوپا، رخت اسلام بر تن کرده، می‌کوشند شریان‌های اقتصادی و اجتماعی جامعه را تصرف کنند. داستان به «تیپ‌وتاپ زدن کرگدن‌ها»، و «چرب کردن سبیل‌ها و شکستن شاخ‌ها»ست. داستان زندگی انگلی کسانی‌ست که صاحب قدرت شده‌اند و می‌کوشند در باندبازی‌های خویش رقیبان را از هستی اجتماعی حذف کنند. داستان برنتافتن قانون و خودسری در تبه‌کاری‌ها.

"خودسر" داستان اسلامی‌ست که در سیاست‌بازی‌ها قصد کشورگشایی دارد. در حدف دگراندیشان و مخالفان، دام‌های خویش در خارج از کشور نیز می‌گستراند تا بکشد همه آنانی را که سودای مقابله با جمهوری اسلامی در سر دارند. داستان حذف است، حذف مخالفان و "غیرخودی"ها در حکومتی سراسر اطلاعاتی.

آشنایی با بازار

جوانی شانزده‌ساله که هنوز مدرسه را به پایان نرسانده، پس از انقلاب در پناه پدر کار خویش را در بازار با فروش وسائل خانه آغاز می‌کند. در فعالیت‌های اقتصادی غیرقانونی وارد باندهای آشکار و پنهان حکومتی می‌شود. در کشمکش‌های باندهایی که نبض اقتصاد جامعه را در دست دارند، کارش رونق می‌گیرد. هوش و ذوق به‌کار می‌بندد و در گام‌های ترقی، خود صاحب دم و دستگاه و باند می‌شود. در همین کشمکش‌هاست که کارش به زندان کشیده می‌شود و اموالش مصادره می‌گردد.

راوی رمان همین نوجوانی‌ست که الفبای زندگی را در بازار آموخته، به زبان بازاریان سخن می‌گوید، جز سود و زیان چیزی در سر ندارد. سکس، پول و قدرت سه واژه‌ای‌ست که می‌توان هستی او را در آن‌ها بازیافت. در زنان جز لذت تن چیزی نمی‌یابد. فهم آن را نیز ندارد تا بیش از این دریابد. در رابطه با زنان بیشتر به استفاده ابزاری از آنان فکر می‌کند. باندهای حکومتی نیز از زنان در همین راستا استفاده می‌کنند. همین باندها از همان روزهای انقلاب از صدها تن فاحشه با ریختن آب توبه بر سرشان، از آنان انقلابی‌های دوآتشه ساختند. استفاده از زن به عنوان ابزار، سنتی‌ست دیرین در باندهای مافیایی در جهان. باندهای حکومتی ایران نیز از همین روش استفاده کردند، روشی که بعدها با عنوان "پرستو" آشکار شد. راوی نیز همیشه پرستویی در کنار خویش داشته است. همین احساس باعث شده تا به هر زنی مشکوک باشد.



راوی به کمک پدر و حاج‌آقا ملکیان که دوست پدر است و هر دو فعال در امور اقتصادی بازار، از زندان آزاد می‌شود. حاج‌آقا ملکیان که زندگی‌اش یادآور زندگی حبیب‌الله عسگراولادی است، و هم‌چون او به عنوان یک بازاری تاجر چند سالی در زمان شاه زندانی بوده و سپس توبه کرده و بخشیده می‌شود، و پس از انقلاب مدتی وزیر بازرگانی بوده، به راوی توصیه می‌کند مدتی کشور را ترک گوید تا اطلاعات گذشته‌اش پاک گردند. در واقع دستگاه قضایی از ترس افشای نقش‌های پشت‌پرده مقام‌های حکومتی می‌پذیرد که در ازای سکوت، او از زندان آزاد و موقتاً به خارج از کشور، برای انجام کارهایی دیگر، بگریزد.
اعزام به خارج از کشور

راوی با همین پیشنهاد با نام جعلی مسعود مسعود در سال ۱۹۹۱ وارد برلین می‌شود و در شمار خبرچینان حکومت، اند‌اندک شبکه‌ای را بنیان می‌گذارد که هم در ترورهای رژیم در خارج از کشور، از جمله عملیات ترور رستوران میکونوس دست دارد و هم در تماس‌های علنی و مخفی با شرکت‌ها و باندهای مافیای جهان برای تهیه و ارسال انواع وسائل و ابزاری که جمهوری اسلامی احتیاج دارد، فعال است.

رمان در ۶۶ فصل کوتاه و بلند روایت می‌شود. آغاز آن فروشگاه لوازم خانه پدر راوی‌ست، جایی که چشم‌وگوش او به جهان پیرامون بازمی‌شود، پول و قدرت را می‌شناسد، در زیرزمین همین فروشگاه است که با تن زن آشنا می‌شود. آخرین فصل رمان در "مایورکا" می‌گذرد. راوی به اتفاق پوپک، دختری ایرانی که به مصلحت، زن اوست و دوستش سروش، که این اواخر به او مشکوک است، به این جزیره سفر می‌کنند و این زمانی‌ست که راوی احساس می‌کند خطری جدی او را تهدید می‌کند و امکان این نیز وجود دارد که توسط باندهای اعزامی حکومت کشته شود و یا به دست پلیس آلمان بازداشت گردد.

سفر به مایورکا هم‌زمان است با توفانی که در این جزیره به راه افتاده. آب تا طبقه سوم هتل ده‌طبقه آنان بالا آمده است. در چنین موقعیتی ذهن تیز راوی توطئه‌چینی آغاز می‌کند و در این توطئه‌هاست که سروش و پوپک و چند تن دیگر که در هتل با آن‌ها آشنا شده بودند، از جمله سباستیان که فلوت‌ می‌نوازد و برای اجرای چند کنسرت به مایورکا آمده است، می‌میرند. مسعود مسعود در آخرین ساعات حضور خویش در این جزیره، در فرار از توفانی که هر آن بر ابعاد آن افزوده می‌شود، موفق می‌شود لباس سباستیان را بر تن کند و با پاسپورت او به نام مارسل والریان سوار هواپیمایی شود که قرار است در نجات جان توریست‌های آلمانی ‌آن‌ها را به برلین برساند.

خودسر یادآور "حاجی‌بابای اصفهانی" اثر جیمز موریه است. حاجی‌بابا نیز در سراسر این رمان در حال گریز است. گاه اسیر و دربند است و گاه به خدمت شاه در دربار. خودسر نیز هم‌چون حاجی‌بابا به طنز و هجو از فساد حکومتیان و نیرنگ سیاستمداران و ریای دینی می‌گوید که ابزاری‌ست برای قدرت. در هر دو رمان اخلاق و احوال و فرهنگ حاکم بر ایرانیان در فساد جاری بی‌محابا روایت شده است.

سیمایی دیگر از رژیم

خودسر سراسر حادثه است. صدها حادثه در سیصد صفحه رمان رخ می‌دهند تا در ارتباط باهم، در ساختاری خوش، در کنار هم بنشینند و رمانی را بسازند که "خودسر" نام دارد. می‌گویند در جذابیت فیلم در هر چند دقیقه باید حادثه‌ای اتفاق افتد. این زمان را تا چند سال پیش هشت دقیقه معیار بود. حال اما کوتاه‌تر شده است. خودسر نیز پنداری از همین روش بهره برده، در هر چند صفحه از آن حادثه‌ای اتفاق می‌افتد که خواننده را ناخودآگاه مشتاق خواندن ادامه داستان می‌کند. این حجم از حادثه در کمتر رمانی ایرانی دیده شده است.

خودسر سراسر در زدوبندهای پشت‌پرده اتفاق می‌افتد. سیمایی دیگر از جمهوری اسلامی که در واقعیت نیز ملموس است ولی دیده نمی‌شود. نویسنده ما را به پشت ماجراها می‌برد تا پرده‌ها را کنار زند و آن واقعیتی را بر خواننده نشان دهد که در ظاهر دیده نمی‌شود. مرادی در بیشتر آثارش همین شیوه را به کار می‌گیرد. پشت حوادثِ روزمره پنداری برای او جذابیت بیشتری دارد. او در همین بازبینی‌هاست که کشف‌های خویش را با خواننده در میان می‌گذارد. پرسش‌های اساسی زندگی را دگربار برای خواننده به پرسش درمی‌آورد. پنداری می‌خواهد به او یادآور شود که باید تکلیف خویش را با این جهانی که از آن عقب مانده‌ایم، هرچه زودتر روشن کند.

خودسر به شکست انقلاب سال ۵۷ که در واقع شکست انسان ایرانی بود، نظر دارد. این شکست بنیاد در ناآگاهی ما از جامعه‌ای سراسر تضاد داشت. ذهن و ذهنیت مذهبی به شکلی گذشته‌گرایی را تقویت می‌کرد و همین ذهنیت باعث شده بود که برای پرسش‌های پیچیده هستی پاسخ‌هایی ساده و از پیش مهیا داشته باشیم. در همین راستاست که این رمان را می‌توان هم‌چون بوف کور هدایت گامی در روشنگری محسوب داشت. نویسنده می‌کوشد با نگاهی نو به سنت و نمودهای آن در هستی ما بنگرد. او شکی ندارد که آنگاه می‌توان چیزی را تغییر داد که پیش‌تر بتوان واقعیت آن‌را همه‌جانبه دید. برخورد او با شخصیت‌های رمان نیز در این راستاست. از نگاه تک‌بعدی به آن‌ها می‌پرهیزد، رفتار و گفتارشان را سیاه و سفید نمی‌بیند.

خودسر هم‌چون دیگر داستان‌های بهرام مرادی زبانی طنزآمیز دارد. طنز او با توجه به فرم و ساختاری ویژه، به کار او اصالت می‌بخشد. این زبان طنز را می‌توان در آثار چخوف و یا بهرام صادقی و صادق هدایت نیز یافت. در بازگویی تراژدی زندگی نیز می‌توان از زبان طنز استفاده کرد، کاری که میلان کوندرا و سلمان رشدی در آن استاد بودند. مرادی نیز به زبان طنز از زندگی ایرانیان در تبعید می‌نویسد.

زبان و فرهنگ خودسر

زبان در خودسر خود مقوله‌ای‌ست قابل بحث. شخصیت‌ها چنان از زبان لمپنی و بازار استفاده می‌کنند که احساس می‌شود نویسنده بر آن مدتها کار کرده است. او به خوبی سیاست حاکم را با همین زبان، در اصطلاح‌های این قشر بازسازی کرده است. برای نمونه راوی در تعریف جهان پیرامون، در برابر زن، زندگی، هنر و ادبیات، تبعید و قانون‌های اجتماعی، از هر زبان دیگری استفاده می‌کرد، موجب سقوط رمان می‌شد. من خواننده گاه از سخنان او به ویژه در رابطه با زنان برمی‌آشوبم ولی واقعیت همین است. از چنین آدمی نباید زبانی دیگر انتظار داشت. وقاحت یک رژیم را تنها با همین واژگان می‌توان در چنین رمانی بازگفت. اگرچه زبان لمپنی در فرهنگ شفاهی ما بسیار کاربرد دارد و زیاد شنیده می‌شود، اما در کتابت، این زبان همیشته نقطه‌چین شده است. بهرام مرادی در خودسر تابوشکنی می‌کند و آن را به شکلی وسیع و به‌جا استفاده می‌کند. پنداری جز به این شکل در روایت چیزی کم می‌بود. احساس، نگاه و حس شخصیت‌های خودسر را تنها در زبان خودشان می‌شد بازگفت.

خودسر کسی‌ست که از قانون خودش پیروی می‌کند و سرسپرده هیچ قانونی نیست. سیاست خودسری در ایران را شاید بتوان با همان "آتش‌به‌اختیار"ی مترادف دانست که خامنه‌ای از پیروان خویش در برابر معترض‌ها برای سرکوبشان، انتظار داشت. خودسری در این جامعه تنها پدیده‌ای سیاسی و یا اقتصادی نیست. ریشه‌هایی عمیق دارد که باید گذشته آن را در این فرهنگ جست‌وجو کرد. خودسر را که بشناسیم، وقاحت آن‌ها را در شخصیت‌هایی می‌بینیم که در این رمان سربرآورده‌اند.

در خودسر قدرت در برابر حذف قرار می‌گیرد. برای دستیابی به قدرت باید توان حذف رقیبان را داشت. استفاده از لمپن‌ها در حفظ قدرت بنیان در تاریخ ما دارد. باید کشت، به زندان انداخت، اموال مصادره کرد، از کشور تاراند تا قدرت به کنترل درآید. انسان‌ها در این میان به مهره‌ای تبدیل می‌شوند که اگر نقش خویش اجرا نکنند، از گردونه هستی کنار گذاشته خواهند شد. مجریان را نمی‌بینیم، نظام کنترل را اما شاهدیم. راوی نیز در این رمان مهره‌ای بود که هرجا از پس اجرای نقش برنیامد، اقدام به حذف او نمودند. در این نظام از انسان‌ها مطیع و یا جانی ساخته می‌شود.

خودسر داستان انقلاب است، بخشی از تاریخ ماست که چنین به داستان درآمده. خودسر آغاز و پایانی ناپیدا دارد. داستان هم که تمام بشود، ادامه آن را در ذهن خواننده و جامعه می‌توان پی گرفت.

خودسر نخستین‌بار در ۲۰۱۸ توسط نویسنده ودگربار در سال ۲۰۱۹ توسط نشر مهری در لندن منتشر شد.