درنگی در سنت فکری
Thu 15 02 2024
محمد حسین صدیق یزدچی

برای روشنی ذهن همگان، دانا و کمتردان و هر دو ایرانی، خواه معتقد به اسلام و خواه نامعتقد و مثلا ناخدا باور/ آته، دو متن را کنار هم در ذیل این یادداشت می آورم. خوب به این دو متن درنگ کنید. یک متن گزارش گونه ای ست آئینهگون(همچون آیینه) از فرهنگ غالب بر انسان نوعی ایرانی گزارشی دربارهی عضوی ساده و معمول جامعهی ایران. چیزی که هم امروز پیچ و مهرههای همین فرهنگ آن ویژگیها را با قوّت بر انسان ایرانی چیره گردانده. اوّل گزارشی ست که در قلم میرزا آقاخان کرمانی می آید. دوّم باز گزارشی تاریخی ست از نگاه و درک پادشاه ایران، محمد علیشاه قاجار. سلطان و فرمانروایی که مقدرات زندگی ساکنان ایران بنام "رعیّت" سلطان را در اختیار دارد. این دو کس، آن آدم یک لاقبا و پادشاه تحقیقا و یقینا شبیه هماند در محتوا. هر دو شخصیّت این دو گزارش محمد علیشاه و آن مرد سادهء ایرانی که استخوانهای مادرش را برای دفن در خاک عراق و کنار اماماش به عتبات عالیات حمل میکند، هر دو در غلبه ی یک فرهنگ و میراث های شوم آن هستند. این دو متن را بارها بخوانید و بر آنها درنگ کنید، بیندیشید تا خوب بفهمید که ما تا هم امروز در چه لجنزاری فرهنگی دست و پا زدیم و هنوز میزنیم. بیندیشید که تا دیروز همان ذهنیّت محمد علیشاه قاجار حتی با شخص محمدرضا شاه پهلوی آخرین شاه ایران هم بود که دستگاه سانسوراش، نگویم آثار مارکس و لنین و مشابه، بلکه اجازهی نشر مکتوبات میرزا فتحعلی آخوند زاده یا مکتوبات همین میرزا آقاخان را هم نمیداد. و اصلا ایرانیان حتی روشنفکران مخالف سلطنت هم چیزی از میرزاآقاخان کرمانی را نخوانده بودند. همین اعلیحضرتای که می خواست ایران را به تمدّن بزرگ برساند، اعلیحضرتای که رشد اقتصاد حکومتاش " دو رقمی"!!!! بود، همین اعلیحضرت در سه یا چهار سال پایانی حکمرانیاش و نه فقط سلطنتاش، سالهای ۵۰، دستگاه چاپ و نشر مجاز حکومتاش نشر کتاب "مفاتیح الجنان" شیخ عباّس قمی را به پانصد هزار نسخه رساند. کتابی که نسلهای روز ایرانی مقارن انقلاب ۵۷ را با همان پیچ مهرههای شبه فرهنگ لجن شیعی قفل میکرد. همان شبه فرهنگی که ذهن و فهم درک محمدعلیشاه قاجار را قفل کرده بود باری ذهن و فهم و درک محمد رضا شاه را هم قفل کرد. بطوریکه مردم ایران را در آغوش خمینی و ملایان پرتاپ کرد. قفلی که همین ترهّات، محتوای مفاتیح الجنانها، ذهن آن شبه انسان داستان میرزا آقا خان کرمانی را سد یا دویست سال پیش قفل کرده بود. بدین قرار ذهن و درک آخرین پادشاه پهلوی محمد رضا شاه عینا همان ذهن و درک محمدعلیشاه قاجار بود. نه کمتر و نه بیشتر.
حال به خود بیائیم. ما برای آزاد شدن ناچاریم از این مجموعه و ساختارها یا نهادهای فرهنگی و سنت فکریمان عبور کنیم و ذهن خود را با ملاکهای عالم واقع خو دهیم و بر واقعیّتها مکث کنیم. من بنابر این واقعیّت هاست که میگویم که در برابر ما یک مدل سیاسی بیشتر وجود ندارد که آن " نظام جمهوری سکولر و لائیک" است و بس که باید آنرا درست و بهقدر لازم بشناسیم. ما برای ساختن فردای ایران، ایرانی در صلح و احترام به حقوق عمومی و رشد جامعه، در برابر خود دو انتخاب : پادشاهی یا جمهوری نداریم. بلکه جمهوری سکولر/ لائیک تنها رژیمی ممکن و دموکراتیک است که اگر بیدار شده باشیم یا بیدار شویم، بالاخره بعد از سد و بیست یا سی سال مبارزه و خونریزی و ویرانی، امکان ساختن فردایی متفاوت را به ما خواهد داد. بهدنبال آندو متن را میخوانید و به آنها فکر میکنید.
م. ح. صدیق یزدچی
(آمیزش تخت و منبر)
(آمیزش تخت و منبر)
چند استخاره از محمدعلی شاه و جواب های آن که به خط حاج سید ابوطالب موسوی زنجانی از بزرگان علمای عهد محمدعلی شاه و از مخالفین جدی مشروطه است:
«بسم الله الرحمن الرحیم پرورده گارا اگر من عجالة ًبا همین وضعی که دارم درسلطنت و پادشاهی بمانم و صبر کنم تحمل نمایم عاقبت برای من خوب است و نتیجه خیر خواهد داد که استخاره خوب بیاید والا فلا یا دليل المتحيرين يا الله محمد على»
جواب سطر اول : «علی کل شی قدیر و ابتداء آيه ذلك بان الله هو الحق وانه يحيى الموتى وانه ....»
سطر دوم:بنظر بنده بسیار خوب است .
«
بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا با ملایمت و مصالحت از سلطنت استعفا بدهم صلاح من است خوب بیاید و الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله.»
اینک جواب...این علامت را اگر راجع به شخص شخیص اعلیحضرت شهریاری باشد خوب نیست و هرگاه مقصود سختگیری به دیگران باشد خیلی خوب است.
-بسم الله الرحمن الرحیم پرورده گارا اگر من از این سلطنت استعفا کنم و به کلی خودم را خارج کنم و سلطان احمد را به جای خودم به سلطنت برقرار کنم عاقبت برای من خوب است و پشیمانی ندارد که استخاره خوب بیایدو الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله.»
«... انشاالله خوب است با زحمت و خوف.لکن چون زنده کردن مرده است خوبی به قاعده ندارد شاید ریاست بزرگی هم در ضمن ایجاد شود.»
-«بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا اگر من این چهار نفر وزیر را از شغلهای ذیل: ابوالقاسم خان ناصرالملک را از وزارت مالیه معذور کنم غلامرضا خان(آصف الدوله) را از شغل وزارت داخله معزول کنم حسن خان(مشیرالدوله) را از شغل وزارت خارجه معزول کنم خان بابا خان (مخبرالسلطنه) را از وزارت عدلیه معزول کنم صلاح من است استخاره خوب بیایدو الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله.»
جواب در روی پاکت چنین مرقوم است: برای کارهای عادی هیچ حسنی ندارد گرفتاری و وحشت را فعلاً دارد لکن برای اظهار قدرت و گرفت و گیر و تمیز نیکوکار و بدکار و مجازات هر یک گویا بد نباشد با زحمت فوق العاده والعلم عنداله،مقدم و موخر آیه حشر و نشر مجازات است قلب مبارک همایونی مرآت است بهتر در این نیت اقدام نفرمودن است»
- بسم الله الرحمن الرحیم پرورده گارا اگر من امشب میرزا نصرالله (ملک المتکلمین) و سید جمال و بهاء(بهاالوعظین) و میرزا جهانگیرخان و این مفسدین را گرفتار نماییم صلاح است استخاره خوب بیایدیادلیل المتحیرین یاالله» جواب:..... تخلف از این نیت جایز نیست در کمال خوبی ابتداًو عاقبهً خواهد بود».
- بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا اگر من امشب توپ به در مجلس بفرستم و فردا با قوه جبریه مردم را اسکات نمایم خوب است و صلاح است استخاره خوب بیایدو الا فلا یا دلیل المتحیرین یا الله.»
جواب:«قل لاتخافا آنی معکما... سابق آیه هم میفرماید نترسید ما با شما هستیم کارها را میبینیم حرفها را میشنویم این کار باید اقدام بشود غلبه قطعی است اگرچه زحمت در اول داشته باشد».
استخاره نمایید که این اشخاص را تغییر بدهم خوب است یا بد میرزا حسن خان مشیرالدوله را از وزارت علوم تغییر بدهم در زیر این اسم جواب چنین نوشته شده:«لاضیر انا الی ربنا منقلبون، هیچ عیب ندارد خودش و پدرش و خانوادهاش را مثل خانواده مخبرالدوله بنده خائن دولت میداند کرورها به دزدی مالک شدهاند».
-«بسم الله الرحمن الرحیم پروردگارا اگر در هفدهم ربیع الاول سلطان احمد را ختنه بکنند صلاح است و خوب است استخاره خوب بیاید و اگر حالا صلاح نیست استخاره بد بیاید. محمدعلی»
جواب:فساهم فکان من المدحضین بد است پشیمانی دارد وقت دیگر اقدام شود انسب است.
مجله یادگار(عباس اقبال) ،شماره هشتم و نهم،١٣٢٨ش
*****
از کتاب سه مکتوب نوشته “ میرزا آقا خان کرمانی “
... در دنباله
آخوند ملا حسینعلی یزدی چنین ادامه داد:
درآن وقت عزم کردم استخوانهای مرحومه والده را به کربلا بیاورم ، حمد خدا را که امسال بدین ثواب موفق شدم، وقتیکه به کرمانشاهان رسیدم مردم گفتند عثمانلوها از جنازه مرده هم گمرگی میگیرند، این فقره خیلی موجب احتیاط و اضطراب من شد که مبادا در گمرک خانه چشم بیگانه بر استخوانهای مرحومه افتد و گناه باشد.
از جناب حجة الاسلام آقای ملاعبدالله کرمانشاهی این مسئله را استفتاء نمودم ..که آیا جایز است نظر اشخاص اجنبی بر استخوانهای کله و پا و سایر اعضای زن مسلمه افتد یا خیر،،،
جواب فرمودند: ”المؤمن حی فی الدارین”( مؤمن دردوجهان زنده است)،
البته که دیدن نامحرم او را خالی از اشکال و احتیاط نیست.
چون این مسئله را فهمیدم بدین خیال افتادم که شاید کاری بکنم که بدون در نظر گرفتن گمرک چیان جنازه مرحومه والده را از گمرک بگذرانم و یا بگریزانم ، مجددأ از ملا عبدالله استفتاء نمودم آیا گمرکی دادن به عثمانلو حلال است و یاحرام؟
جواب مرقوم فرمودند:
گمرکی دادن خلاف شرع بوده، عطاکننده و اخذکننده هردو عاصی و خاطی اند و فعل حرام را مرتکب شده اند.
برحسب این دو”حکم مطاع”، عزم جزم کردم که جنازه مرحومه را از گمرک بگریزانم،
از رفیق و همشهری خود ملا ذوالفعلی پرسیده و مشورت کردم که میخواهم جنازه را از گمرک بگریزانم چه بایدکرد؟
جواب داد استخوانهای درشت از قبیل کله و قلم های دست و پا را خورد و خاش نموده و در کیسه بریز و در توبره جو ِ یابوی خودبگذار، نه کسی ملتفت میشود و نه ضرر گمرک به تو میرسد.
لذا استخوان کله مرحومه را که عمده بود در هاون کوبیده و در کیسه علیحده ریخته و سایر استخوانها را هم خوردکرده در کیسه دیگر گذاردم و در توبره یابو نهادم و رویش را به جو انباشتم و به ران یابو آویختم.
ازکرمانشاهان تا مصیر از برکت امام علیه السلام بی مصیبت بسلامت رفتم و کسی ملتفت نشد.
گمرکی خانقین را نیز ندادیم و از هرکیسه مرده دوتومان میگرفتند ولی در مسیر دچار مصیبت بزرگی شدم و آن اینکه در کاروانسرای آنجا از ازدحام زوار جا و منزل نبود، با چند نفر رفقا در بیرون کاروانسرا بار انداختیم.
میخ طویله یابو را به زمین کوبیده برای وضو و تطهیر به کنار نهر فرات رفتم چون برگشتم دیدم خاک عالم به سرم شده ، یابو میخ طویله راکنده و یکسر بر سر توبره رفته جوها و استخوانهای کیسه را تمامأ خورده و ازکله مرحومه والده اثری نمانده.
شما تصور فرمائید که از دیدن این قضیه مدهشه چه حالت بر من دست داد، یابو را بستم و بسیار گریستم.
آخوند ملاذوالفعلی آمد و سبب گریه ام پرسید، که قضیه را به تفصیل نقل کردم، گفت آسوده باش و غم مخور چاره آن آسان است، گفتم چاره آن چیست؟
گفت بدان، استخوان کله مرحومه والده ات الآن درشکم این یابوست و یابو مانند سگ نیست که خوراکش استخوان باشد ومعده اش هضم آن بتواندکردن ،تا دوازده ساعت دیگر یابو آنچه از استخوانها خورده، یا قی کند یا پِهِن می اندازد و تکلیف این است که امروز درمصیب اقامت انداخته تا پِهِنِ یابو راجمع کرده بانعش مرحومه به کربلا بیاوری و یقین نمایی که کله مرحومه در پهن اوست.
ای نواب والاهیچ نمیدانی که از شنیدن این کلمات حکمت که حل مشکل مرانمود چقدر شادشدم.
یکروز توقف نموده وپهن ِ یابو را درغربالی جمع کرده در قوطی حلبی نموده با سایر استخوانها در کیسه کرباسین دوخته و به کربلای معلا آوردم.
همان کیسه که درگمرک خانه کربلا بدست عثمانلوها دیدید که من راضی نمی شدم آنرا بگشایند که چشم نامحرم به استخوان مرحومه نیفتد همان جنازه والده بود،
و آن قوطی حلبی پر از پهن که بیرون انداختند..
ومن مضطربانه دویده و عبای خود را بر آن پوشاندم و آنرا جمع نمودم کله مرحومه بود.
که امروز به حمدالله تعالی هر دو را در زمین خیمه گاه برابر حجله قاسم مدفون کردم.
گفتم جناب آخوند،،،نام ِ نامی ِگرامیت چیست؟
وشهرت کجاست؟،،،،،،،
گفت مخلص شما ملاحسینعلی یزدی، فخرالذاکرین هستم.
گفتم به کله مرحومه گور بگورت ریدم که البته ثوابش بیشتر از این زیارتی است که تو آمده ای.
از نظرم گمشو که مرده شور هر چه خر است ببرد.
مخصوص که دختر پادشاهان ایرانرا عربهای بی ناموس اسیر کردند و فروختند و این معنی را ننگ و عار نشمردند حالا استخوان پوسیده پیر عجوزه را می ترسید نامحرم ببیند؟
ای جلاالدوله حالا خوب میتوانید درجه حماقت و پایه جهالت مردمان را از فطانت و کیاست فخرالذاکرین و حکمت ِملا ذوالفعلی و فتوای حجة الاسلام کرمانشاهی را از همین حکایت استنباط فرمائید وآنوقت مرا تصدیق نمائید که نه تنها تازیان، ایران را تاخت و تاز و ویران کردند بلکه ریشه ملت ایران را که علم و معرفت بود برانداختند.
کتاب سه مکتوب
“نوشته میرزا اقا خان کرمانی”
|
|