عصر نو
www.asre-nou.net


راندا جرار

ملوان

ترجمه علی اصغرراشدان
Wed 31 01 2024

new/randa-jarrar.jpg
زن با ملوانی میخوابد، یک ملوان ترک، تو تابستانی که در استانبول می گذراند. به خانه که بر می گردد، سه روز طول می کشدتا این موضوع را به شوهرش بفهماند.
شوهرش می گوید از نظرمن مهم نیست و زن میگوید: این که برای تومهم نیست، ناراحتم می کند. مرد از زن می پرسد: تو ترجیح میدهی ازآن نوع مردهائی باشم که لحظاتی زودگذر ناراحتشان میکند؟ زن می گوید: بله، من ترجیح میدهم تو ازآن نوع مردها باشی. مرد میگوید: فکر می کنم تو دقیقا به این دلیل که از آن نوع مرد هائی هستم که رو لحظات زودگذر توقف نمی کنند، باهام ازدواج کردی. من ازآن نوع مرد هائیم که کینه به دل نمی گیرم. زن به مرد می گوید: کینه به دل گرفتن و عصبانی شدن درباره زن فردی که به نوعی به یک ملوان تجاوزمی کند، یک مقوله نیست. مرد توافق میکند که کینه به دل گرفتن و به نوعی عصبانی شدن درباره ی تجاوز زن یک نفر به یک ملوان، یک مقوله نیست، اما اضافه میکندکه زن یک نفر، خاصه زن شخص خودش، به خاطر یک ملوان، حتی یک ملوان ترک، هیچوقت اورا ترک نمی کند. درحقیقت، مرد میگوید که زن به خاطر ملوان ترک، ترکش نکرده و الان اینجاست. روی این حساب، چراباید عصبانی باشد؟
حالا زن عصبانی میشود و ازمرد می پرسد که چرافرض میکند زن به خاطر ملوان، ترک کردنش را نمی پذیرد. علاوه براین، زن میگوید که او وملوان درهویت فرهنگی مسلمانان، مشترکند، مقوله ای که باشوهرش وجه اشتراکی ندارند. ازمرد می پرسد که به این قضیه فکرکرده است.
مرد می گوید: به این و آن فکرنکرده، حتی اگر نظر زن درموردقضیه اینطور هم بوده، به خاطر ملوان ترک، نباید شوهرش را ترک کند. مرد اذعان میکند که ملوان ترک و زن در مورد هویت فرهنگ اسلامی، باید وجوه اشتراکی نیرومندی داشته باشند، اما نمیتواند تصورکند که به صورت عادی، وجه اشتراک دیگری با یک ملوان ترک داشته باشد.
زن فریاد میزند که خیلی! وجوه اشتراک زیادی با ملوان ترک داشته.
زن هیچ وجه اشتراکی باملوان ترک نداشته، غیراز این که برای ملوان جذاب بوده و ملوان برای او، یک شب دریک اطاق بدون تهویه مطبوع، درمحله کاراکوی و نزدیک برج گالاتا را باهم گذرانده اند. زن صبح باصدای مرغهای دریايی که برج رادورمیزده و با گرسنگی و پرسروصدا، دراطراف آن زوم می کرده اند، بیدار شده، ملوان ترک هم بوده. صدای مرغهای دریائی را شنیده. بعد، زن آنجارا ترک کرده. این بود وجه اشتراک واقعی ئی که آنها باهم داشتند: هویت فرهنگی، سکس و مرغهای دریائی.
زن این داستان رابرای شوهرش می گوید. مرد می پرسد که زن میخواهد به مرد چه بگوید. زن میگوید: میخواهد به مرد بگوید از این که زن به یک ملوان ترک تجاوز کرده، عصبانیست. واین که مرد آرزو می کند کاش او دریک اطاق بدون تهویه مطبوع نزدیک برج گالاتا به زن تجاوزکرده بود. زن به مرد میگویدکه این را فریاد بزند.
شوهر ش ازگفتن هرچیز دیگردراین باره، سربازمیزند. نشانه ی سرباز زدنش سکوت است، به خودی خود، عصبانیت نیست.
زن که می بیند مرد، به آرامی خیره نگاهش میکند و ازگفتن چیزی ازاین مقولات خود داری میکند، درمیابد که این شیوه ی مرداست که برگردد به عقب و پاسخ داده شده درباره ی هم خوابگی زن باملوان ترک.
زن می فهمدکه این فقدان اشتیاق و منطق مرد، دلیل هم خوابی او باملوان ترک است، همچنین دلیل بازگشتش به خانه...