عصر نو
www.asre-nou.net

شرم


Sat 10 10 2009

ویدا فرهودی

vida-farhoudi4-s.jpg
شرمت نمی آید چنین درننگ ها پنهان شدن
گردن زدن آواز را، با کرکسان همخوان شدن
رقصاندن سرو سهی،حلاج گون بر دارها
با کوبه ی شلاق ها، خنیاگر زندان شدن
پاشیدن خاشاک کین، برصحن سر سبز زمین
همچون زمستان ددمنش،غارتگر بُستان شدن
خون قلم را ریختن،شعر نجیب عشق را
بر افترا آویختن با وَهن هم پیمان شدن
انسان نه ای در باورم،باشد تورا چون همّ و غم
برمسند زُهد سیه، فرمانده ی انسان شدن
در دشمنی با زندگی،ترسانی از زایندگی
خواهی بدرّی موج را، درقله ی طغیان شدن
موجی که با بالندگی،خیزد ز قعر خفتگی
مرداب تو ریزد به هم ، در نوبت توفان شدن
شد گر چه شادی سرنگون، از خاکمان اما کنون
رویند گل ها لاله گون،با همت عصیان شدن
باور نداری نوبتی،بنگر به فوج غنچه ها
کز عنفوان نطفگی سرخند از خندان شدن
بی چاره ای زین پس بدان، ننگت بود هر جا عیان
ای بـُرده خاک خسته مان، تا ورطه ی ویران شدن
چون لشگری آراسته،میهن کنون برخاسته
حاصل ندارد بیش از این، در رنگ ها پنهان شدن

ویدا فرهودی
پاییز ۱۳۸۸
پاریس