عصر نو
www.asre-nou.net

بیستون

برای باقر مؤمنی آموزگار بزرگ ما
Fri 24 11 2023

لقمان تدین نژاد

new/loghman-tadayonnejad.jpg
سرِ قرارِ رفیق بیستون می‌رفتم
در پایان دلگیر روز اول ماه مه
در خیابان‌های سراسر مه گرفته*
زیر نگاه‌های مراقب مأموران فرمانداری نظامی
همه خیابان‌ها، چهارراه‌ها،
و میدان‌های نزدیک،
در جولان اوباشان،
خودفروشان،
و پادوهای دون صفتِ میدان بار
سرمست از پیروزیِ سهل خویش

قدّیس کوتوله‌یی کم‌دان،
بر پشت الاغی مضحک،
اهداییِ مِستِر هندرسون،
از محلّه‌ی پامنار می‌رفت تا مسجد سلطانی
برای ادای دو رکعت نماز شُکر،
لعن بزرگمردانِ شکست خورده‌،
و دعای خیر به جان پادشاهان جبون
و توطئه‌گر خواهرانِ ایشان
همه هیئتی‌ها، قدّاره‌بندان،
طلبه‌های جوانِ قاتل،
و ارتشبدان تنومند،
به دنبال



از خیابان‌های دورِ پایتخت نفرین‌زده
صدای مرگ‌اندود تکبیر پژواک می‌داد
بر صفحاتِ گاهشماری بدیُمن،
آویخته از دیوار مرکز پخش کتابهای دینی،
و مکّاران، ابلهان، کم‌دانان
صحیفه‌ی نور،
دست‌نویسِ حکومت الاهی،
کتابهای رمل و جادو،
و ادعیه و تعویذات مدرن رد و بدل می‌کردند
در دل تاریکی‌های کوچه‌های تنگ
نوجوانان، طلبه‌ها، و قاتلان مجرّب،
گرم تدوین پیش نویس قانون اساسیِ سرزمینِ نفرین‌شده،

همیشه دیر می‌رسم...
رفیق بیستون تیرخورده، کتف بسته،
بر تختِ آلوده‌ی بیمارستان شهربانی افتاده بود
در اندیشه‌ی گریز
زیر نگاه‌های زشتِ مأمورِ دژبان ارتش،
و چراغ‌ کم‌سوی مقابل چاپخانه‌ی لو رفته‌
توان روشن کردن کمرکش کوچه را نداشت
من نومید، به خانه باز می‌گشتم
تنها، با دلسردیِ ریشه‌دارِ خویش

دیروز به دیدار لاهوتی رفته بودم
در گوشه‌ی مهجورِ صومعه‌ی دور افتاده**
زیر لب زمزمه کرد،
خیره بر سنگِ گوری از یادرفته،
«باید دسته گلی بگیرم بایسته
و به پِرلاشِز بروم
به استقبال شاگردِ شایسته‌ی خویش»
در کلامش تأثری پنهان
از حس غروب‌ روزهای تبعید و انزوا،
تنفس هوای سرزمینی بیگانه،
و یادآوری آسمانی آشنا،
که همیشه سنگین است
از تراکم گرد و غبار،
و خس و خاشاکی که پس از هر توفانِ ابتذال
از حشمت به کیوان می‌رسند***

همیشه دیر می‌رسم…
به سمت خانه می‌رفتم
از خیابان‌های پر خاطره،
پر آوازه،
کوچه‌های آشنا،
سراسر مه گرفته
از مقابل خانه‌های پر حادثه‌
از پای چراغ‌های دلسردِ بی‌میل

از دور دورهای میدان‌ها و گذرگاه‌های شکست خورده‌
صدای بدشگون ایست‌ها و تک تیر‌ها می‌آمد
و پیاده‌روهای کم رفت و آمد،
یک شب طولانیِ دیگر را انتظار می‌کشیدند
خسته، بی‌انگیزه‌
بناهای بلند همه فروریخته،
و توفان آهنگ‌های چند صدایی همه فرو خفته،
به خانه باز می‌گشتم
در اندیشه‌ی رفیق بیستون،
قصه‌های بزرگسالان،
و رد پایی که برجا نهاده بود
بر مسیر‌ی دشوار،
از تاریخِ معاصر،
تا تاریخ قرون وسطا،
و تاریخ جهان باستان،
در تسخیر جریانی مرموز،
به کسی می‌اندیشیدم که زمان را در نوردیده
از وی نقشی بجا مانده
و اکنون شناور بود،
در سیّاله‌یی اسرار‌آمیز
روان به سوی مطلقِ نیستی،
و سر بر آوردن از هسته‌ی انفجاری تازه

لقمان تدین نژاد
آتلانتا، پنجشنبه ۲۳ نوامبر ۲۰۲۳

از شاملوی بزرگ یاد باد
** Novodevichy Convent صومعه‌ی نوودِویچی، مسکو، از میراث‌های جهانی یونسکو. آرامگاه لاهوتی و برخی از بزرگان روسیه بمانند چخوف و گوگول و شوستاکویچ و استانیسلاوسکی در آنجاست. البته خائن به میهنی مانند بوریس یلتسین نیز در آنجا مدفون است.
*** از حافظ بزرگ یاد باد