نظریه داستان برق آسا
(ترجمه)
Tue 3 10 2023
علی اصغر راشدان
ترجمه علی اصغرراشدان
من معمولا رمان را با یک پستاندار وحشی مثل ببر یا اهلی مثل گاو، داستان کوتاه رابه یک پرنده یا ماهی، داستان برق آسا را به یک حشره ( رنگین کمانی در بهترین حالت )، مقایسه می کنم.
لوئیزا والنسولا
من به داستان برق آسا یا کوتاه کوتاه که بیشتر شبیه یک نقاشی ونه داستان بلندباشد، فکر می کنم. هدف داستان کوتاه کوتاه این نیست که خوانندگان خود را گم کند - چقدر می توانید در چند صفحه، خود را از دست بدهید؟
دب اولین اونفرت
من درکل، فرد کم گوئی هستم. دریک صومعه، درکراچی تحصیل کردم، جائی که راهبه ها میگویند « صرفه جوئی درهمه چیز، به اضافه ی کلمات. »
طلعت عباسی
نویسنده هائی که داستانهای کوتاه کوتاه می نویسند، لازم است به طورخاصی جسور باشند. آنهادر یک ضربه ی ابتکاری، همه چیزرابه لرزه درمی آورند.
ایروینگ هاو
داستانهای خوب یک صفحه ای، ساختاری مارپیچی دارند: کلمات از یک هسته متراکم و فشرده بیرون کشیده میشوند و در میان کلمات، مارپیچ حرکت می کنند و از مرز صفحه میگذرند. این کیفیت نامحدود، می توان گفت برای داستان های بزرگ، با هر طولی، کاربرد دارد، اما داستان یک صفحه ای تحقق یافته، باید شبیه یک روح، به طور محسوسی فراتر از صفحه حرکت کند... داستان یک صفحه ای بایدشبیه تصویری ساحته شده ازدود، درفضای ذهن آویخته شود.
جین آن فیلیپ
چیزی که من درمورد داستانهای کوتاه خاص دوست دارم، شیوه ای است که آنها اغلب دریک یا دو پاراگراف، میبرندم به یک نقطه تشخیص و بعد کاملا مشکوک، درآنجا ترکم می کنند. درآنجا نا امیدی ملایم و پیچیدگی و انفجار هوا وجودندارد – فقط آن لحظه ی فوق العاده هست.
دینتی دابلیو. مور
.
چرا اشیای مینیاتور آنقدرمتقاعد کننده اند؟...
مینیاتور رازآمیزاست...
مینیاتورها توجه راجرات می بخشند...
مینیاتورها صمیمی اند...
زمان درفرم مینیاتور شبیه یک گاز فشرده،داغ تر می شود.
لیا پور پورا
شعله ی کامل احتراق، ته رنگی آبی دارد که رنگی زیبا و وحشی ا ست. تکه ای از نوشتن، نیرومنداست، اگرکلماتش کاملا سوخته ی سوخته باشند.
چن ژیژی
موارد ضروری داستان برق آسا
متراکم است، حتی بریده، ریتم هاش زودگذرند. زبانش سریع وعظمتش کمرنگ است. افزوده ها را بی اعتبار و کاهش را ارج می نهد و از پرسه زدن خودداری می کند. هویتش استثنائی واشتهایش منحصر به فرد است. نسوز، سریع و بی قراراست. معکوس می کند، رد و تجدید نظر می کند. میتواند دریک صفحه کاری رابکند که رمان در دویست صفحه می کند. سالها را در زمان کمتری پوشش می دهد و زمان را تقریبا در بی زمانی. میخواهد مارا تحویل جائی بدهد که قبل از شروع بودیم. هدفش احیا کردن و جوان نگهداشتن ماست. درخود محو میشو دو رشد می کند، از خود عباراتی تولید می کند که بریده شده یا کوتاه هستند. پایانش نا محسوس است.
مارک استراند
مشابه نمایشنامه های کلاسیک یونان، جائی که میتوانیم یک وحدت سه گانه مکان، زمان و عمل پیداکنیم که رویکرد خرد تاریخی، یک نقطه کانونی ایجاد می کند، دراین تمرکز موضوع تحقیق تاریخی میتواند با شدت بی نظیری در مطالعات درباره ملل، ولایات یا گروهای اجتماعی که در طول دهه ها کشیده شده، قرنها یا طولانی تر، موردمطالعه قرارگیرد.
ایستوان شیارتو
داستانهای خیلی کوتاه، تفریبا همیشه تجربی و به طرز فوق العاده ای کالیبره شده و یادآور تعریف فراست از شعر هستند:
ساختاری از کلمات که خود را در حین آشکار شدن مصرف می کنند، شبیه ذوب شدن یخ، روی کوره...
کسانی هستندکه برایشان، یکی از پیش درآمدهای کوچک درخشان شوپن ارزش یک سمفونی کامل از یک یا دیگر ی از آهنگساز های کلاسیک را دارد که روش آن بر اساس تکرار و تضاد است.
جویس کارول اوتز
ذاتاً با داستان کوتاه کوتاه متفاوت است و بیشتر شبیه آفتابغروب یا غزل است – دو فیلم تند است در جهات خلاف هم، احتمالا فیلم هائي دیالیکتیکی، بعد جهشی به یک قطعنامه رادیکال که خواننده مشتاق را در راهی از رضایتی خاص رها میکند. منبع ونیاز برای فرم، به نظرم نیازی مشابه می باشد که کنینگزنورس و دن کوانس، داستان های صوفیانه را خلق کردند که زبان و مابعدالطبیعه، با کشتی هایی مانند کشتی گیران یونانی دست و پنجه نرم می کند، نه نیازی که رمان یا داستان کوتاه کوتاه خلق کرد، جائی که حتی زبان و علوم احتماعی، مثل قاشق های بورژوازی، پهلو به پهلوی یکدیگر، صلح جویانه می خوابند.
راسل بنکز
برای من یک داستان خیلی کوتاه کوتاه، باید چهارچیز انجام دهد: دقیقا باید یک داستان بگوید، باید سر گرم کننده باشد: باید تحریک کننده ی فکر باشد و اگر به اندازه ی کافی خوب عمل کند، باید به یک واکنش احساسی استناد کند.
رابرت اسوارت وود
داستان برق آسا یا شعر منثور
من هیچوقت بحث وگفتگو درباره ی داستا ن برق را درک نکردم: داستان یا شعراست؟ شعر نیست، چرا که نویسنده نمیخواهد شعر باشد. وقتی یک شاعر شعری می نویسد و میگوید « این شعراست. »، همه میگویند « اوکی، این شعراست. »، اما وقتی نویسنده ی یک داستان برق آسا می نویسد « این داستان است. »، اغلب مجموعه ای ازکوبیدن روی ترمز در بزرگراه و نوشتن است، در حالی که مخالفان جیغ می زنند تا داستان سنج را متوقف کنند. می خواهم به آن مخالفان بگویم نترسید. این فقط یک داستان خیلی کوتاهست. شبیه یک داستان بلند است، اما کوتاهتر.
شری فلیک
واقعیت این است که مردم به نوعی از داستانهای خیلی خیلی کوتاه می ترسند – همانطورکه از اشعار بلند می ترسند.
داستان کوتاه به شعر نزدیکتر از رمان است ( من این رایک میلیون بار گفته ام )، وقتی داستان خیلی خیلی کوتاهست، یک ونیم یا دو صفحه، باید مثل شعر، آهسته خوانده شود. افرادی که دوست دارند از خیرش بگذرند، از داستان ۳صفحه ای نمیتوانند بگذرند.
گریس پیلی
برای من، تفاوت بین داستان برق آسا و شعرمنثور، باطولی مشابه، در برخورد با زمان است، از طریق جمله. داستان برق آسا، گرچه متراکم و غنایی، ( مثل هر داستانی ) از طریق علت و معلول عمل می کند، عمل و نتیجه و به همین شکل، حتی وقتی حافظه را درگیرمی کند، زمان را به عنوان حرکت رو به جلو، با جمله درنظر می گیرد. شعرمنثور، شبیه شعر تغزلی، بازگشت به طبیعت است، به این دلیل که درواقع، جمله واحد مرکزی آن است. مسدودکردن سطر، که ذاتا زمان را به تاخیر می اندازد، راههای دیگری پیدا می کندکه حرکت جمله را ناکام بگذارد و در میان آن ناکام گذاشتن، به سرعت باز می شود، نه مثل غزل، لحظه ای متحرک رو به جلو.
کاترین کولز
چیزی را که دیگران دریک کتاب کامل می گویند، آرزوی من است که در ده جمله بگویم.
فردریک نیچه
این احساس را دارم که داستان های کوتاه من کمی شبیه رمانهائیند که تمام هوایشان خارج شده است، و این باید تعریف من از رمان باشد: چهل سطر، به اضافه ی دو مترمکعب هوا، من تنها برای چهل سطرتنظیم کرده ام: سطرها فضای کمتری را اشغال می کنند، والبته درکتابها، میدانی که فضا همیشه مسئله ای عظیم است.
جیورجیو مانگانلی
وقتی یک داستان به شدت فشرده شده است، موضوعش به جهتی گرایش دارد که اندازه ی بیشتری نیاز داد: یعنی برای اینکه بتوان آن را در فضایی بسیار کوچک کار کرد، موضوع واقعیش باید به نسبت بزرگتر باشد.
ریچارد باوش
وقتی شروع به نوشتن داستانک می کنم، همه به منزله یک رمان مجسمش میکنند. دربعضی جهان های موازی، باید نویسنده دیوانه باشد که دقیقا این سنخ رمان ها را بنویسد..
آلکس اسپستاین
داستان برق آسا کوتاه است اما کوچک نیست، سبک است اما نه خفیف.
کو لینگ
اختصار روح شوخ طبعی است.
ویلیام شکسپیر
اختصار خواهر استعداد است.
انتوان چخوف
داستان برق آسا اختصار دوباره تجسم یافته است. در دنیای درحال گرم شدن ما، اختصار سبز است. دردنیای رسانه های رقیب ما، اختصار چابک است. در دنیای ما که وقت کالایی گرانبها ست، اختصارجاودانه است.
مارک بودمن
ارتباط متمایز روح با جاودانگی،
بر اساس خطر فاش شده، بهترین، یا بلای برق آساست،
شبیه رعد و برق، در یک چشم انداز،
اوراق مکان را به نمایش می گذارد،
مشکوک نیست، اما آماده رعد وبرق است و تلنگر ناگهانی.
امیلی دیکنسون
هنر داستان برق آسا
تفاوت بین کلمه درست وکلمه تقریبا درست، تفاوت بین رعد و برق و کرم شب تاب است.
مارک توین
داستانک، مقوله ای مجرد نیست که به شیوه ای مجرد انجام شده باشد. خیلی ها سریع، پازل درخشان، شکارکننده ی رعدوبرق ها در تاریکی هستند که حس تعجب یا زنگ خطر را برایمان به ودیعه میگذارند. بعضی کاملا کلماتی کندند، دریک صفحه و بعضی به سادگی، قطعات صحنه ای، در دوصفحه. البته هرازگاه، بازی با کلمات و تصاویر کج ومعوج و حتی لحظه ی متلاطم هم وجود دارد. اغلب لحظه ی متلاطم و بعضی اغواهای فریبنده و برخی گستاخانه و درگیرکننده هستند. خیلی ها توقف که می کنند، شروع میشوند و آدم احساسی دارد شبه از دست دادن تکه ای. زبان میتواند چموشی کند که نوعی راه رفتن است و به یک دایره می کشاندت.
رون کارلسون
وارد شو، خارج شو. درنگ نکن، ادامه بده.
ریموند کارور
کلمات بیهوده را حذف کن.
ویلیام استرونک
.
سعی می کنم قسمت هایی که مردم از آنها صرف نظر می کنند را کناربگذارم.
المور لئونارد
فرهنگ داستان برق آسا
اولین داستانی که برای همیشه، درجایی میخوانم، روی یک لوح مصری ظاهر میشود و توضیح میدهد که « جان رفت بیرون به یک سفر. »، چطورمی فهمیم که یک داستان برق آساست و نه یک مستند؟ به این دلیل که درآن مقطع زمانی هیچکس نمیتوانست با اراده ی خود، شهرش راترک کند. علاوه براین، بلاغت بالای داستان های برق آسا را در خوددارد: یک کاراکتر دارد ( من جان می ناممش، اما او هزار اسم دارد. )، یک عمل برجسته دارد( داستان گویی به طورکامل حضوردارد ) ، چیزی که نشان داده یا گفته میشود، در زمان اتفاق می افتد. نه با اهمیت کمتر، قاعده هر داستانی را اعلام می کند - شکستن یک کد. جان ماجراجوئیست که در مقابل سلطه می ایستد و تصیمیم به رفتن میگیرد، برای کشف کردن و دانستن میرود...
جولیو اورتگا
داستانک نوشتن یک هزاره جدیداست، چراکه به تکه تکه شدن متناقض ابرمتن عصر الکترونیک خیلی نزدیک است.
لورو زاوالا
یک عامل کمک کننده در انتشار این ژانر در آینده، این است که داستانک ها هم مستقل از دستگاه هستند و هم با فناوری امروزی سازگار. آزادی نسبی ئی از سانسور ارائه می دهند که رسانه های دیگر از آن برخوردار نیستند.
آیلی مو و جولی چیو
داستان برق آسا، یا داستانک، همانطور که امروزه درچین شناخته شده، با نام داستان دقیقه، جریان دارد، داستان جیبی، یا داستان کف دستی، احتمالا تحریک کننده ترین و به نظر من، دقیق ترین – حداقل درچین – بادود داستان طولانی، به خواننده این امکان را می دهد که قبل ازتمام کردن یک سیگار لذتبخش، از مناظر و صداهای یک دنیای واقعی لذت ببرد.
شاوهوا کیو
|
|