عصر نو
www.asre-nou.net

غ. عبدی

نگاهی به شعر
« با آن زلف رها شده در باد»


Tue 26 09 2023

نگاهی به شعر
« با آن زلف رها شده در باد»
سروده عیسی نخلستانی
منتشر شده در سایت عصر نو ۱۱ شهریور ۱۴۰۲

در این شعر کوتاه، که می توان آنرا به سه بخش یا اپیزود تقسیم کرد، شاعر با ایجازی زبانی، ودرون مایه ای تاریخی و پرسشگرایانه، که می تواند روایتی از گذشته و حال تاریخِ مبارزاتی این سرزمین باشد، در همان بخش آغازین شعر می گوید:

«مگر من/ چند بار/ مرده ام / ودر چند گور خفته ام / که تو هر روز وهرشب / سرگردان/ درگورستان ها / میان گورهایی / با سنگ های شکسته / سوخته / گورهایی بی نام ونشان / به دنبال من می گردی / تا بر گوری بنشینی / و در سوگ من / شیون وفریاد کنی.»

با تکرار واژه « چند» درآغاز شعر، روایت شاعر از یک تن، از یک من، به نحوی فراتر می رود و بازتاب ِ صدای جمع ِ به گور خفتگان می شود .

دراین بند شعری، راوی که گویی خود نیز بخشی از «من» هاست، « تو » را مورد خطاب قرار می دهد، و از سرگردانی این « تو» میان گورها می پرسد. آنهم گورهایی با سنگ های شکسته، سوخته و بی نام و نشان؛ که هریک می تواند شناسنامه دورانی از جهل و قهر وسرکوب حاکمان درتاریخ این سرزمین، وسرکوب « من » های آزادیخواه در خون خفته باشد.

اما این « تو » واین « من» روایتگر کیست ؟ واین خشم و قهر وترس حاکمان از این به گورخفتگان از چیست؟

از سویی باید پرسید، شکستن وسوختن و بی نام و نشان گذاشتن این گورها، آنهم اینگونه دَدَ منشانه ، بازتاب کدام آئین و دین و ستمکاری تاریخی حاکمان دراین سرزمین است، که این چنین حقیرانه و وحشیانه برگور این مردگانِ در خون خفته می تازند ؟

و دیگر سو آنکه، سرچشمه ی این هراس حاکمان، از این خفتگان در گور، از چه و درکجاست؟

بی شک این همه هراس و ترس از « من » ی که بارها مرده و به خاک سپرده شده، باید هراس و ترس ازهمان آن آمال و آرزوها واهداف آزادیخواهانه ای باشد که در دل تاریخ خونبارِ ما نهفته، که هر بار با رها شدن طنین فریاد «آزادی» در مام میهن، می تواند سر از خاک سر برکشد، جوانه بزند وقد کشیده و سر افراز بر سر قرارها حضور تاریخی یابد؛ تا صلای رستاخیزی دیگر دهد و خواب حاکمان را برآشوبد. «منی» که همواره در حافظه ی تاریخی ما، درمیدان وخیابان وکوچه وپس کوچه ها تداوم حضور دارد، آنهم هرچند به حنجره وگلویی خونین و پُر فریاد.

«من» ی، که هم یک تن هست وهم نیست، وهمه ی تلاش اش، در تداوم مبارزه وحضورش در قرارهاست، که در بند میانی شعر بازتاب می یابد:

« آنهم / در زمانی/ که من/ هر شب وهر روز/ بر سر قرار ها / همیشه آمده ام / در میدان ها/ خیابان ها/ کوچه ها / پس کوچه ها...»

در بند پایانی شعر خطاب «من» به « تو»، نشان یک گلایه تاریخی وکنشگری فردی وجمعی در رسیدن به « تو» یی است در نیامدن بر سر قرارها؛ برای رسیدن به مقصد وچشم اندازی، که گویا باید در دسترس تاریخی ما باشد، ولی هنوز نیست.

اگر در افق و نگاهی تاریخی، این« من » را کنشگری تاریخی، وآنچه را که دردسترس نیست « آزادی » و « تو» را سرزمین ومیهن به آزادی و رهایی نرسیده، در نگاه داشته باشیم که بر گور فرزندان خود می گرید وشیون می کند، شاید نتوان میان عناصر یاد شده خط فاصله ای کشید. چرا که آنکه برگور کشتگان خود می گرید در واقع همان «آزادی» یا «میهن» تشنه ی آزادی است.

شاعر در این شعر خود را جزیی از عناصر یاد شده می داند. او روایتگری است که گرچه به عنوان شاعر یک تن بیش نیست، در همان گام نخست هرچند از یک رویداد فردی می گوید،اما همین که می پرسد« مگر من/ چند بار/ مرده ام/ ودرچند/ گور خفته ام ...» پا از رویدادی فردی فراتر می گذارد و هییت جمعی وتاریخی می گیرد.

از این جاست که گویا مبارزه و تداوم آن، به امری تاریخی راه می گشاید. چنانچه اگر آزادی را به دست آوردن حق ِ نقش آفرینی در تعیین سرنوشت فردی واجتماعی انسان تعریف کنیم، ازهمان آغاز، تاریخ ما، با خلق جنبش های ملی و آزادیخواهانه، نظیر جنبش مزدکیان و بابک و عیاران و سر بداران، تا جنبش مشروطه خواهی و تحولات پس ازآن، ازجان باختگان کودتای 28 مرداد ودهه ی خونین پنجاه و شصت، وهمه ی جان باختگان نبردهای خیابانی دهه هفتاد و هشتاد و نود تا امروز، هیچگاه میدان مبارزه خالی نبوده است.

در همین راستا ونگاه تاریخی است که در بند آخر شعر، مبارزه برای شاعر همچنان ادامه دارد، آنهم در شکل و بیانی مسالمت آمیز و پُر از تازه های زندگی مدرن، رقص وشادی با نقش پُر رنگ زنان، جوانان، که از ویژگی های شکل مبارزه ی جاری است.

« واکنون / این منم هستم/ که با بی قراری / / به دنبال تو می گردم / در جای جای شهر/ کوچه ها / خیابان ها / میدان ها / وآن پس کوچه های عاشقانه ی بی فریاد/ باعطر ِزلف های رها شده ام/ درباد.»

که بیانگر طراوت مبارزه ، مبارزه ای از جنس و نگاه تازه به زندگی وجهان است ، که رد خونین اش را باید در رقص و آواز و عاشقانه های نسل امروز و تلطیف هوا در بوی عطر ِزلف های رها شده آنان در باد، جستجو کرد.

غ. عبدی . شاعر و مدرس ادبیات در دانشگاه آزاد