عصر نو
www.asre-nou.net |
برودل برای خواننده متخصص فارسی مورخی شناخته است و چند کتاب معروف دارد. یکی از آنها: سرمایهداری و حیات مادی 1800-1400، پیش از این به فارسی درآمده است (مترجم: بهزاد باشی، نشرنی، 1372). کتاب دیگرش «دستور زبان تمدنها»ست Grammaire des Civilizations (Paris, 1993) ، که از زبان فرانسه، به عربی و انگلیسی نیز ترجمه شده است. ![]() ترجمه عربی که مشخصاتش در پانویس آمده،[1] مقدمهی مفصلی به قلم مترجم عربی دارد که زوایای این کتاب و دیدگاه نویسنده را به تفصیل شرح داده و میتواند برای شناخت جایگاه برودل در میان مورخان نحله «آنال» مدخل مناسبی بهشمار آید. آنچه میخوانید ترجمه مقدمهی مترجم عربی «دستور زبان تمدنها»ست. «دستور زبان تمدنها» نخستین بار با عنوان «جهان کنونی» منتشر شد، ولی برودل با توجه با رویدادهای جهانی آن را بار دیگر ویرایش کرد و در 1987 با عنوان «دستور ...» منتشر کرد. این کتاب هنوز، به رغم مآخذ موردپسند و مبالغهآمیز نویسنده که از سوسیالیسم شورایی گرفته و به انحرافهای خطیری که در آن کشور به وقوع پیوسته عنایتی نکرده، قابل استفاده است و دلیلش هم زبان روان، آسان و نحوة عرضه مطالب و سبک ابتکاری آن است. این کتاب در پروژه بزرگتری برای اجرای برنامههای تدریس تاریخ در دوره دیپلم فرانسه جا دارد، آن هم در بحبوحة بازسازی فرانسه بعد از ویرانی ناشی از جنگ جهانی دوم، و پس از بررسی تمام استراتژیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نیز آموزشی که جمعاً به آن چیزی انجامیدند که مارک بلوخ آن را «شکست غرب» در سال 1940 مینامد. برودل در پی گنجاندن علوم اجتماعی در برنامه دیپلم در سال 1962 بود، ولی استادان آموزش دبیرستانی با این پروژه به مخالفت برخاستند با این بهانه که برنامه برودل قابل اجرا نیست و این که کتاب «جهان کنونی» کتابی دشوار و از نظر تاریخ دوره جدید نواقصی دارد. آنها بعد از حملهای پرجنجال توانستند مطالعه فضاهای تمدنی بزرگ را از برنامه آموزشی حذف کنند؛ کما اینکه استادان دانشگاهی با پروژه ایجاد یک مجتمع تخصصی در علوم اجتماعی، از جمله تاریخ در سال 1958 مخالفت کردند، که پروژهای بود که برودل در سر داشت. به این ترتیب ذهنیت محافظهکار بر اراده تجدد که برودل در دل داشت، پیروز شد، ولی این مرد در سطح آکادمیک پیروزی بزرگی به دست آورد. کتاب دستور زبان تمدنها که صاحبش توانست میان سادهسازی و مقتضیات علم، پایهای جدید بگذارد، و آن: مطالعات فضاهای فرهنگی Area Studies بود که در سالهای دهه 1950 در آمریکا شیوع فراوانی یافت. همچنین نباید از یاد برد که برودل در بحبوحة شرایطی زندگی کرد که که به فروپاشی امپراتوریهای استعماری و ظهور «جهان سوم» انجامید. همچنین از مکتب ساختاری، به ویژه از اندیشه شهروند، انسان شناس و فیلسوف معاصرش کلود لوی استروس بهره فراوان برد که با مفهوم تک خطی پیشرفت مخالف است و منکر این نکته است که تکنولوژی فنی و علمی مقیاس اساس عمده پیشرفت است، و به برتری یک تمدن بر تمدن دیگر قائل نیست. برودل در دبیرستانهای الجزایر، یعنی در سیکل دوم در الجزایر درس داد (1923-1932)؛ همین طور در برزیل (1935-1937). هم. برودل تمدنها را با دید ترکیبی درخشانی مطالعه میکرد، وآن ذهنیت مغرورانه «اروپامرکزی» را که نوشتههای اغلب نویسندگان روشنفکر غربی از خود آکنده بود رها کرد. نگاه سریعی به طرح کتاب «دستور زبان تمدنها» شاید این توجه پیشتاز را نشان دهد، چرا که تمدن با تمدن غربی آغاز نشد و در این میان تمدن اسلامی، سپس تمدنهای اروپایی (اروپا، آمریکا)، بعد از آن تمدن سیاهان و سپس تمدنهای خاور نزدیک (چین و هند و ژاپن ...) و سرانجام تمدن روسیه نقش داشتند. برودل معتقد بود که «علم تاریخ» عبارت است از «عنصری که بدون آن هیچ آگاهی ملی شکل نمیگیرد، و آگاهی ملی عنصری است که بدون آن هیچ تمدن جالب یا هیچ تمدنی حقیقی شکل نمیپذیرد... «دستور زبان تمدنها». برودل اندیشهاش را در مورد تمدنهای انسانی در «دستور زبان تمدنها» به کار گرفت و کوشید نگاهش جوانب مادی تمدنها (ساختارهای اقتصادی) و به همین ترتیب ادیان، فرهنگها و چارچوبهای سیاسی را، آن هم در درازمدت در نظر بگیرد. او نتیجه گرفت که گرایشی که تمدن غربی را از زمان تشکیل اندیشه یونانی، که توجهی عقلاتی و دین گریز داشت، امری که نظیر آن را نمیتوان در هیچ منطقه از تاریخ جهانی پیدا کرد، مگر تلاشهایی که با اندیشه یونانی به مخالفت برخاستند ــ همچون تلاشهای سوفسطائیان در چین وبرخی از فلاسفه عرب (ابن رشد، ابنطفیل ....) در قرن دوازده میلادی (سوم چهارم هجری). آرمان همه تمدنها ـ تقریباً ـ همیشه این است که آن را در لوای دین و جادو بپیچانند، و به این ترتیب تاریخ تمدنها پیوسته از قوای روحی مدد گرفتهاند که در این مورد قویترین پشتوانههای تمدنها بودهاند. در لابلای «دستور زبان تمدنها» با اندیشههای برودل و مفاهیم معروف او آشنا میشویم، ولی همه آنها به آن شکل که میخواهیم به وضوح متبلور نیستند. زیرا این مرد هنوز به بلوغ کامل فکری خود نرسیده است، و این اندیشهها درباره اهمیت محدود رویدادهای سیاسی در تاریخ انسانی و درباره محدودیت آزادی انسان در ساختن تاریخ خود و درباره تأثیر جغرافیا و به ویژه دریا دور میزنند. او این اندیشه اخیر را از فیلسوف آلمانی هگل و به ویژه مورخ بلژیکی معاصر خود و صاحب کتاب «محمد و شارلمانی» هنری پیرنه گرفته است. چنانکه از اندیشههای دیگر برودل، ضرورت اعتماد بر «درازمدت» را میبینیم که بر ضرورت آگاهی از معنای رویدادها و پدیدههای تاریخی عمیق و اساسی تأکید دارد؛ و آن مفهومی است که از جغرافیا و از مارکسیسم برگرفته است. برودل همچنین به ضرورت پرداختن به مسائل اقتصادی جهانی به مفهوم اقتصاد ـ جهان Economie- Monde (مغایر با مفهوم اقتصاد جهانی) پا میفشارد، و اهمیت فرهنگی شدن میان تمدنها را گوشزد میکند. ضروری است که بعضی نقاط عطف زندگی برودل را بررسی کنیم تا بر تبارشناسی و باستان شناسی این اندیشهها (برابر مفاهیم زبان فوکویی) پی ببریم. این مورخ گرانقدر در سال 1902 در منطقه لورن، که آن هنگام در اشغال آلمانیها بود و به همین علت افکار انتقامآمیز بر آن حاکم بود به دنیا آمد. در ژوئیه 1923، زمانی که هنوز 21 سال نداشت، دانشنامه برجسته خود را دریافت کرد. بعد از تجربه در تدریس در خارج فرانسه چنانکه دیدیم، در سال 1938 استاد مدرسه تطبیقی مطالعات عالی در پاریس شد. روز 29 ژوئن 1940، هفت روز پس از آتشبس میان فرانسه شکست خورده و آلمان پیروز دستگیر شد و مجبور به اقامت اجباری در آلمان شد و آن قدر در این وضع ماند تا 26 مه 1945 رسید و اقامت اجباریاش لغو گردید. او البته تمام وقتش را برای آماده کردن رسالة دکتریاش گذراند. در پی جنگ، در کنار لوسین فیور دستیار مجله معروف سالیانهها (یا سالنامهها Les Annales) گردید، سپس بعد از درگذشت فیور در سال 1967 مدیر این مجله گردید. همچنین نویسنده شعبه ششم مدرسه تطبیقی گردید که فیور به رغم رقابت دانشمندان علوم اجتماعی به ریاست آن رسید. برودل توانست شعبه ششم را به بزرگترین سازمان علوم اجتماعی در فرانسه تبدیل کند، و این چیزی بود که غبطه دانشگاههای فرانسه و در رأس آنها سوربون را با آن جایگاه رفیعش بر انگیزد. در همان سال 1947، برودل از رساله دکتری خود درباره مدیترانه و جهان مدیترانهای در دوره فیلیپ دوم، که رسالهای در قالب و معنی رسالهای «انقلابی» بود دفاع کند. این رساله قاعدتاً میبایست عنوان «سیاست مدیترانهای فیلیپ دوم» را داشته باشد، ولی لوسین فیور توانست برودل را قانع کند که از تصمیم خود عدول کند و عنوانش را به: «مدیترانه و جهان مدیترانهای در دوره فیلیپ دوم» تغییر دهد. به این ترتیب شخصیت عمده دیگر فیلیپ دوم که در سالهای 1556 و 1598 بر اسپانیا فرمان راند نبود، بلکه منطقه مدیترانه در نیم دوم قرن شانزدهم گردید. همچنین دیگر توجه به سرنوشتهای فردی یا نوشتن مطالعهای کلاسیک در تاریخ سیاسی نیاز نبود بلکه روابط میان اهالی این منطقه و رابطهشان با زمین، نحوة داد وستد تجاریاشان و یا شیوههای زندگیاشان اهمیت یافت، به این معنا که منطقه مدیترانه با تمام ابعاد جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن در کانون مطالعه قرار گرفت. دیگر برودل تنها به مطالعة مدیترانه بسنده نکرد و کوشید چگونگی انتقال مرکز ثقل تجاری در تمدن جهانی از مدیترانه تا اقیانوس اطلس را مطالعه کند. میان توجه به مطالعة او پیرامون مدیترانه و نکات مورد توجه مجله سالیانهها هم آهنگی وجود داشت، به این معنا که برودل پژوهش آکادمیک خود را در سال 1949 منتشر کرد، و در همان سال به مدیریت «مرکز مطالعات تاریخی» این آکادمی C.R.H. برگزیده شد. از آن پس برودل شیوههای تازهای در تحقیق در این مرکز باب کرد که مهمترین آنها شاید پرداختن به «کار جمعی» بود (مطالعاتی گروهی درباره فعالیت تجاری، اوضاع خانوادگی و نسبت بیسوادی...) از آنجا که شهرت برودل تا حد زیادی با مجلة سالیانهها گره خورده بود، موجبی برای معرفی این نشریه پبشتاز پیش آمد، زیرا این مجله توانسته بود مطالعات دانشگاه گرانقدر سوربون در زمینه مطالعات تاریخی را تحتالشعاع خود قرار دهد. و این دستاوردی آسان نبود. این مجله در اوج بحران اقتصادی جهان در سال 1929 پا به میدان نهاد. معروف بود که این بحران مالی به فرانسه سخت ضربه زده بود، چندان که آن را از بسیاری جهات در تنگنا گذاشته بود و شکافهای عمیقی در اذهان به جا گذاشت. شاید این رویداد خطیر بود که متفکران را به توجه بیشتر به مسائل اقتصادی برانگیخت. (فرانسوا سمیان، ارنست لابروس و ...) چنانکه دانشگاه استراسبوگ، پس از باز گشت شهرهای آلزاس و لورن به حاکمیت فرانسه در سال 1919، نمادی برای دانشگاههای فرانسه شد. انتظار میرفت که پرتوهای این مرکز علمی مهم چهل سال پس از اشغال شدن توسط آلمان (1872-1918) خاموش شود و فرانسویان از تبحر آلمانی معروف ) ’Erudition ( کینکشی کنند. ولی برای تدریس در دانشگاه استراسبورگ، از بهترین استادان فرانسه از جمله دانشمندان تاریخ چون مارک بلوخ، لوسیان فیور، شارل ادمون پیران و ژرژ لوفیور دعوت شدند. همچنین باید اشاره کرد که این دانشگاه دانشکده حقوق و دانشکده الهیات را نیز در بر میگرفت. نیاز به گفتن ندارد که تعدد رشتهها در یک دانشگاه باعث برخورد اندیشهها و بارآوری آن میشود. اولین شماره مجله سالنامه تحت عنوان: سالنامه تاریخ اقتصادی و اجتماعی در روز 5 ژانویه 1929 منتشر گردید. مدیریت این شماره را لوسیان فیور و مارک بلوخ بر عهده داشتند. مارک بلوخ و فیور هیئت سردبیری سالنامهها را از میان برجستهترین استادان موجود در عرصه دانشگاهی، چون مورخ معروف بلژیکی هنری پیران برگزیدند. مجله بارها نام خود را تغییر داد: سالنامه تاریخ اجتماعی (1939-1941)، سپس جُنگ تاریخی (1942-1944)، بعد مجله به نام قدیم خود که در سال 1945 بدان خوانده میشد، برگشت، و سالنامه تاریخ اجتماعی نام گرفت و سرانجام در سال 1946 بدین نام خوانده شد: سالنامهها: [مسائل] اقتصادی، اجتماعی، تمدنی. دستاوردهای جدید این مجله: ــ با کنار رفتن مورخان در اوایل قرن بیستم، مجله با تمام مطالعات مربوط به جامعه، امور اقتصادی و ذهنیات قطع ارتباط کرد و خواستار ایجاد تاریخ جدیدی از این مسائل گردید، به ساختارهای نهانی توجهی خاص کرد و تاریخ جنگها و به طورکلی تاریخ به معنی «وقایعنگاری» را کنار نهاد و به تاریخ مردمان عادی، حاشیهای (پیرامونی) و گمنام پرداخت. ــ با تاریخ پوزیتیویستی به مخالفت برخاست؛ به ویژه که از مسائل فلسفی وشناختشناسی نفرت داشت. طبعاً این نقطه ضعف نمایانی بود. با مسائل مارکسیستی میانهای نداشت، بر این اساس که وظیفه مورخ را این نمیدانست که تنها درپی مسائل پوزیتیویستی برود؛ و مهمتر از همه شخصیت مورخ است، زیرا آنچه مورخ را از دیگری متمایز میکند این نیست که چقدر منابع جدیدی پیدا کرده، بلکه از آن منابع چه استفادهای کرده است. ــ به تاریخ قومی نپرداخت و آن را کانون توجهش قرار نداد، زیرا گردانندگان مجله ــ بلوخ و فیور ــ دیدگاهی بر خلاف تاریخ قومی و شوونیستی ضد آلمانی داشتند، و به عامل قومی اهمیت نمیدادند. ــ مجله وظیفه تاریخ را این میدانست که باید آثار غیرمکتوب، مثل علم باستانشناسی و علم نشانهشناسی را وارد کار خود کند و تا میتواند از مقایسه استفاده کند و از الگوسازی تاریخ فرانسه بپرهیزد. ــ به جهان معاصر توجه فراوانی نشان داد و به آن اولویت بخشید. ــ مجله خواستار شرکت دائمی و همکاری تنگاتنگ میان علوم اجتماعی مختلف، مثل جامعهشناسی و اقتصاد شد و بر تحکیم روابط با جغرافیا به طور خاص تأکید کرد. برای برودل تاریخ یا باید فراگیر باشد یا اصلاً نباشد. تاریخ به علوم اجتماعی دیگر نیاز دارد ومیتواند گونههای مختلف تفسیری جدید که این علوم برای خود ا بداع میکنند و آنها را برای مقاصد خود سازگار میکنند استفاده کند. تاریخ به نوبه خود میتواند آنچه را که علوم دیگر بدان نیاز دارند، و آن عبارت است از بعد زمانی که خصوصیت آن است در دسترس علوم دیگر بگذارد. به نظر برودل این اتهام که بعضی به تاریخ میزنند که «امپریالیستی» است و میخواهد همه چیز را ببلعد چندان اهمیتی ندارد. ــ مجله کار گروهی را پذیرفت و به کار گرفت، به این معنا که برای خود شبکه بزرگی از دوستان و خوانندگان داخل فرانسه و خارج از آن تشکیل داد. ــ لوسین فیور، مدیر مجله تا حد زیادی از بودَن، مونتسکیو و به خصوص جغرافیدان فرانسوی پل ویدال دو لا بلاش (در گذشته به سال 1918)، پایهگذار مجله سالنامه جغرافی در سال 1891 تإثیرگرفته است. ویدال استاد دانشگاه مشهور سوربون در پاریس بود. اندیشه اساسی که ویدال بر آن تأکید میکرد ارتباط تنگاتنگ میان محیط جغرافیایی و شیوههای زیست است. جغرافیا در فرانسه میان دو جنگ اول و دوم جهانی علمی بود با شهرت فراوان. مکتب مدرسه جغرافیایی فرانسه کمیت قابلتوجهی از مونوگرافهای جهتدار نیز تولید کرد و تمهیداتی برای ترویج مقوله «درازمدت» انجام داد و روابط پیچیده میان قشرهای اجتماعی و محیط جغرافیایی آن و قائم بر امکانیاتی ( نقیض حتم گرایی) ترویج داد. یا بر اساس دشواری رهایی انسان از سلطه محیط جغرفیایی بر آن، و استفاده آن ازامکانات محیط جغرافیایی از پرتو روشهایی که داشت توضیح داد. فیور تنها ازجغرافیا بهره نبرد ــ و او و بلوخ ــ و از دانشمند معروف علوم اجتماعی فرانسه امیل دورکیم (درگذشته 1917) بهره فراوان بردند. فرانسوا سیمیان (درگذشته سال 1935) ــ یکی از اعضای مجله سالنامهها و از یاران امیل دورکیم ــ حمله سختی به مورخ پوزیتیویستی شارل ساینوبوس در سال 1903 انجام دادند و در علمی بودن تاریخ و محکومیت «بتهای سه گانه قبیله مورخان»، یعنی بت سیاسی، بت فردی و بت وقایع نگاری انجام داد. میتوان گفت که در سالهای دهه 50 قرن 20 سرگرم گفتگو با علمای جغرافیا بر اساس مفهوم تمدن به ارث مانده ازمفهوم تمدن ولتر انجام داد. ناگزیر باید اشاره کرد که پرتوافکنی مجله جغرافیای مذکور به دلیل بسیاری که با آن به دشمنی برخاستند و درمحاصره آن کوشیدند محدود ماند. برودل در سال 1962 بخش علوم اجتماعی را در پاریس پایه گذاشت و به خاطر آن از بنیاد فورد آمریکا و از دولت فرانسه کمک مالی گرفت. مجله سالنامهها با برودل ضرورت گشایش بر جهان و زندانی نشدن درفرانسه یا در اروپا افزایش یافت. این آگاهی جدید از جنگ جهانی دوم برگرفته شده بود که ارتباط میان مناطق مختلف جهان را بنیاد نهاد، و با آن مجله به سالنامهها: امور اقتصادی، جوامع ، تمدنها تغییر نام داد. مجله همچنین اولویت محسوسی به مسائل اقتصادی، به ویژه با تحول سریع در روشهای کمی، داد و از مارکسیسم بسیار تأثیر گرفت. این توجه به اقتصاد توجیه خود را داشت. شرایط بازسازی ویرانگریهای جنگ جهانی دوم، یعنی کارخانهها، جادهها، پلها و بنادر را نباید از یاد برد. به این ترتیب میتوان گفت که در دو دهه پس از جنگ جهانی دوم اقتصاد بر سالنامهها هیمنه یافت، چنانکه در دهه 30 نیز تحت تأثیر جغرافیا قرار گرفت. اما از آغاز دهه 60، به واسطه تأثیر دانشمند انسانشناسی فرانسه کلود لوی استروس، سلطة انسانشناسی بر مجله تأثیر گذاشت و مکتب «تاریخ جدید» رو به ظهور نهاد، و نامهایی چون ژاک لوگوف، امانوئل لو روا لادوری، مارک فارو و جورج دابی، به ویژه فرنان برودل درخشیدن گرفتند , «مد» این شد که ساختارهای بالایی مورد مطالعه قرار گیرد نه ساختارهای پائینی. به این ترتیب چنانکه بعضی گفتهاند، سالنامه از «دهلیز تا صندوقخانه ذخیره بالایی» بالا رفت؛ ذهنیات، یا به عبارت رایج آن زمان، خیال در کانون توجه قرار گرفت. خیال میدانی برای لقاح (جفتگیری) مورخان مارکسیست (یا متأثر از مارکسیسم) و مورخان فرویدی شد، و مطالعات فراوانی درباره مرگ، روابط جنسی و شیوههای زندگی روزمره و مراسم دینی و ترس ...الخ انجام گرفت. برودل اندیشه سه گانه را ــ یا چیزی که بعدها «دوره بندی برودلی» نامیده شد ــ نخست در رساله دکتریاش، سپس در کتابهایش مانند همین دستور زبان تمدنها متبلور ساخت و شهرت فراوانی عاید خود کرد. خواننده این رساله و باقی کتابهای این نویسنده ایمانش را نسبت به حتمیت جغرافیا و به وزنه سنگین ساختارهای مادی طولانی مدت، به جنبه ثانوی سیاست، و حتی نسبت به جنبش افکار (عاوم و ادیان) پی خواهد برد. ناگزیر اینجا باید ثبت کرد که برودل علاوه بر اثرپذیریاش از مارکسیسم، به ساختارگرایی نیز معتقد است؛ هر چند با بسیاری از مبانی آنها هم فکر آنها نیست. کلمه دستور زبان (یا گرامر) که در عنوان جدید کتاب جدیدش «جهان کنونی» که چاپ دومش را در سال 1987 منتشر کرد، از ساختارگرایی الهام گرفته است، که براساس آن همه عناصر زندگی مادی و روحی انسان، مانند خود او، و بر اساس دستور زبانی منظم است. ساختارگرایان شعاری دارند که باید همیشه به یادش داشت: «همه چیز زبان است» برودل از مفهوم «دراز مدت» (که به مفهوم ساختا نزدیک است، و ارمغان ساختارگرایی است) دفاع کرد و با ساختارگرایان که تاریخ را علم نمیدانستند به مخالفت برخاست. برودل آن قدر بر این اعتقادش که هر چیز در برابر تغییر مقاومت کند پای فشرد که بعضی او را متهم به طرفداری از «راکد» و «ثابت» در تاریخ کردند و اینکه بیش از حد بر بایستههای تحمیل شده بر انسان بها میدهد. برودل همیشه میگفت: «من معتقدم که انسان آزاد نیست... و مارکس به نسبت 50 در 50 اشتباه میکرد وقتی که گفت "مردم تاریخ را میسازند.." ثابت تاریخ است و همان آنها را میسازد و آنها به آن گردن میگذارند... تاریخِ ارادی یک توهم است و قطرهای در اقیانوس بیش نیست.» نظریهاش «زمانهای سهگانه» و از جمله زمان «دراز مدت» که سبب شهرتش شد چیست؟ برودل در متنی که از قدیمیترین متونش شمرده میشود (مه 1964) و زمان جغرافیایی نام دارد میگوید که: «... تاریخ شبه ثابت است، و همان تاریخ انسان در رابطهاش با محیطی است که در آن زندگی میکند. تاریخ به کندی جریان دارد و تغییر میکند. عملیاتی چون بازگشت مجدد، دورههای متواتر همیشگی، آن هم به اصرار در آن هست. من عزم کردهام که که این تاریخ موجود تقریباً در خارج از زمان را بررسی کنم و چیزهای بیحرکتی را لمس کنم. همچنپن اصرار دارم که در این مورد بر مقدمات جغرافیایی سنتی از تاریخ که در مقدمه بسیاری از کتابها هست با آن صحنههای معدنی و شخم زدهها و گلهایشان که فقط برای دیدن عرضه میشوند و بعدها کاملاً از یادها میروند. گلها همیشه در هر بهار بر نمیگردند، و انگار گلههای دام نقل و انتقال را خوش ندارند، و انگار کشتیها هم دیگر بر روی دریائی حقیقی که بر حسب فصول تغییر میکنند، دریانوردی نمیکنند...» اما زمان اقتصادی و اجتماعی عبارت است از: «... تاریخی که در خلال آن ایقاعاتی کُند داخل میشوند و ما به رغم تحریفی که در معنی حقیقی کلمه رخ داده آن را تاریخ اجتماعی میخوانیم. تاریخ مجموعهها و جماعات است... آن امواج دفن شده چگونه میتوانند زندگی را در سراسر مدیترانه تغییر دهند: این سئوالی بود که بعدها وقتی اقتصادیات و دولتها و مجتمعات و تمدنها را درس میدادم، از من پاسخ میخواست.. و اخیراً وقتی کوشیدم که شیوه تاریخی خودم را به روشنی فراوان شرح دهم و فعل و انفعالات تمام نیروهایی را که در هنگامه پیچیدهای از جنگ شرکت داشتند ــ چیزی که همه ما میدانیم و منحصر به تلاشهای فردی نیست.» اما زمان سوم و اخیر، زمان سیاسی است، و آن عبارت است از «... تاریخ سنتی یا اگر بخواهیم بر حسب معیارهای فرد نه معیار انسان، بگوئیم، تاریخ وقایع است، هیجانی سطحی دارد، امواجی را نشان میدهد که عملیات جذر و مد، وقتی عمیق باشند، به جلو و عقب میبردشان. تاریخی است با فرکانسهای کوتاه، سریع و متشنج؛ تاریخی است که از نظر حساسیت جوهری به افراط گرائیده؛ چرا که در آن سادهترین حرکت به جنجال ختم میشود. ولی این تاریخ در همین حالتش هم غنیترین و مشوقترین تاریخ در سطح انسانی، و خطیر از همه تاریخهاست ... خود را از این نوع تاریخ سوزان دور بداریم، چنانکه معاصرانش (در قرن شانزدهم) چنبن کردند. آنها این نوع انقلاب را تجربه کردند و بر حسب زندگی کوتاه خود، مثل ما امروز، توصیفش کردند و بر حسب زیر و زبر شدن زندگیهاشان با آن زیستند. تاریخی است بر معیار فوران خشم و رویاها و اوهام خود احساسش کردند. .. مورخی که از اسناد فیلیپ دوم آگاه است خود را در جهانی غریب و تا حد معینی فقیر میبیند. خود را میبیند که انگار در جائی نشسته و در برابر میدانی پر از رویدادهای مختلف و آکنده از مسائل لاینحل؛ و خود در برابر همه اینها بی اعتنا یعنی در جهانی کور وپر جنبشی مثل جهان ما میبیند که در آن کشتی ما مثل بیشتر کشتیهای گم کرده راه دیگر روی آب شناور است. جهانی است خطیر و ما ناگزیر باید از همه افسونهای جادویی و آزاردهنده دهنده آن رها شویم و خود را به آن جریانهای بزرگ و اغلب مهم بسپاریم؛ جریانهایی که خود را آشکار نمیکنند مگر وقتی که به دورههای بزرگ زمانی چنگ انداخته باشیم. حوادث جنجالی اغلب چیزی نیستند جز لحظهها و تجلیات سرنوشتهای بزرگ؛ سرنوشتهای بزرگی که تنها به مدد این لحظهها خود را نشان میدهند. برودل در سال 1972 بازنشسته شد، ولی این به معنی بازنشستگی از کار علمی نبود. در سال 1977 مجموعه مقالههایش در هیئت کتاب جیبی، در یک سری به نام نوشتههایی درباره تاریخ منتشر شدند و از این رهگذر اندیشههایش در سطحی وسیعتر منتشر شدند و به عدهای زیادتر رسیدند. در سال 1979 کتاب شهیرش تمدن مادی و اقتصاد و سرمایهداری (سدههای 15ــ 18) در 3 جلد انتشار یافت. برودل در این کتاب بزرگ و پر حجم چگونگی تحول سرمایهداری موجود را از قدیمترین اعصار، تا نظامی که به قول او در دوره میان دو سده پانزدهم تا هیجدهم سراسر جهان را در بر گرفت مطالعه کرده است. او در این کتاب نمودارهای زندگی روزمره تا «زمان جهانی»، و ضمن آن روند تبادل و نظریه مشهورش «دراز مدت» را مطالعه کرده تا به نظریه «اقتصاد ـ جهان» ( که با نظریه اقتصاد جهانی» مخالف است) رسیده؛ به این معنی که اقتصاد ـ جهان بخشی از جهان است که با قطب تمدنی معین که غالباً یک بندر است همنوایی دارد، مثل اقتصاد ـ جهان که در قرن 17 گرد آمستردام حلقه زد یا اقتصاد ـ جهان در قرن 18 گرد لندن شکل گرفت یا اقتصاد ـ جهان به محوریت استانبول عثمانی تشکیل شد .... برودل بر خلاف مارکس معتقد بود که سرمایهداری شکاف اجتماعی بین افراد بشر را عمیقتر نکرد، و تفاوت در جوامع پیشاسرمایهداری بیشتر بوده. و چنانکه ثابت شده، برخلاف مارکس، که احتکار یا مونوپلی از جنبههای سرمایهداری بوده، چیزی خلاف مسیر تمدن یا امری غیرطبیعی نبوده است. همجنین برودل بر خلاف مارکس، این نکته را که زیربناهای (اقتصادی) سرنوشت روبناها (اندیشه، معتقدات، دولت و ...) را تعیین میکنند رد کرد و به نظرش مارکس میان روابط کالائی موجود از قدیمترین ایام را با روابط سرمایهداری که تنها در زمانهای نوین به وجود آمده، در آمیخته است. برودل در سال 1985 به عالیترین مقام علمی که آرزوی هر روشنفکر فرانسوی است، رسید: آکادمی فرانسه او را به عضویت خود درآورد و به این ترتیب او را جاودانه ساخت. اما در همان سال مرگ نیز به سراغش آمد. در همین سال کتابش پویایی سرمایهداری، و در سال 1986 کتاب دیگرش هویت فرانسه چاپ شدند. در سال 1987 کتاب جهان کنونی به عنوان تازه دستور زبان تمدن منتشر گردید. اخیراً نیز بخش دوم نوشتههای درباره تاریخ در سال 1990 به چاپ رسید. با درگذشت برودل، «حماسه شاه برودل» ــ عنوانی که مجله فرانسوی اوبزرواتور به او داده ــ پایان گرفت ــ مردی که علم تاریخ را تا مسافت زیادی به جلو راند، و آن را از دایره تنگ نخبگان بیرون آورد و در دسترس گروههایی از مردم فرانسه و ملل دیگر قرار داد.□ _____________________________ [1]فرنان بردویل، قواعد لغة الحضارات، ترجمة هادی التیمومی. (المنظمة العربیه للترجمه؛ بیروت، 2009). |