نیمه دوم انقلاب
Wed 19 07 2023
حسن نادری

در ۶ دسامبر۲۰۲۲ برابر ۱۵ آذر ۱۴۰۱، در مقاله« نیمه را انقلاب» نوشتم:
«در آستانه سومین ماه شروع اعتراضات از یک نقطه و اعتلای آن به جنبش سراسری در نیمه راه انقلاب هستیم.
به رغم اتهامات نیروهای نظامی،امنیتی و کاست روحانیت حاکم علیه جنبش با انگ اغتشاشگر،عوامل دست نشانده خارجی،هدایت از خارج... اینک نظریه پردازان نظام حاکم اعتراف می کنند که اعتراضات کنونی یک جنبش است و پایدار».
انقلاب
انقلاب به معنای تغییر مسالمت آمیز و یا ناگهانی خشونت آمیز در ساختار سیاسی و اجتماعی یک کشوراست و زمانی اتفاق می افتد که گروهای اجتماعی مستاصل از فشارهای اقتصادی،سیاسی و فرهنگی،علیه سیاست های کلی نظام اقتدارگر و دیکتاتوری بپاخسته و قدرت را بدست بگیرند و موفق شوند انقلاب را حفظ کنند.
انقلاب سیاسی
انقلاب سیاسی یک عمل برای تحول عمیق است که در آن یک رژیم سیاسی جایگزین نظام دیگر می شود اما روابط مالکیت عمدتاً دست نخورده باقی می مانند.انقلاب فرانسه در سالهای ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸ اغلب به عنوان انقلابهای سیاسی ذکر میشوند.در مقابل، در انقلاب اجتماعی روابط تولید و املاک دگرگون می شود. یک انقلاب اجتماعی دلالت بر یک انقلاب سیاسی دارد اما برعکس درست نیست. انقلاب لزوما مترادف با تلاش یک اقلیت برای تحمیل اراده خود بر مردم نیست.از سوی دیگر،واژه انقلاب همچنین می تواند به سادگی به معنای از بین بردن موانع مخالف اراده مردم،از جمله نهادهای قدیمی منسوخ شده باشد که توسط گروه های ذینفع سعی در حفظ و کنترل آنها دارند. بنابراین، انقلاب اساساً در پیوند دو فرآیند است:از یک سو، ظهور نیروهایی که می خواهند اساس روش های جدیدی را در اجرای قدرت ارائه دهند،و از سوی دیگر،با اجرای یک سری اقدامات میخواهند داده های اجتماعی را کاملا دگرگون کنند: از لغو همه گونه امتیازات تبعیض آمیز اجتماعی ـ فرهنگی گرفته تا امتیازات رانتی و اختلاس اقتصادی حاکم. هر یک از این تعارض ها باید کم و بیش موضوع کار دستور روز و روش های کارآمدی قرار گیرند. البته با در نظر داشت تقدم و تاخر موضوع و نسبت توازن قوا در جامعه.
مطالعه روش هایی که براساس آن، شخصیت ها،خانواده ها،گروه های حرفه ای یا طبقات اجتماعی با حفظ یا تغییر وضعیت آنها یک چشم انداز کلاسیک از تاریخ اجتماعی را می گذرانند و روش هایی که در تمام دوره های انقلابی قابل اجرا که قابل تامل می باشند. این رویکرد لزوماً در هر دوره انقلابی مختص خودش است. در کوتاه مدت خواسته های کلی مشخص می شود، در حالی که قضیه انقلاب اغلب زمان بر است. اما هر دو از جمع دو تغییر در معیارهای تمایز اجتماعی و شرایطی که بر موقعیت های یکدیگر تاثیر می گذارد،حاصل می شوند.
در وضعیت کنونی کشورمان، به نظر می رسد حرکت انقلاب با سرکوب ضد انقلاب حاکم «متوقف» شده است یا به زعم نظریه پردازان کلاسیک باقیمانده از بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲،اعتراضات ۱۴۰۱ بهواسطه نداشتن برنامه، شکست خورده است. این نظریه پردازان هر آنچه را که در قالب فکری و تحلیلی شان نباشد،آرزوی شکست خوردن میکنند. انقلاب نسخه از پیش نوشته ای نیست که وعده سرانجام یابی در فلان زمان را بدهد. انقلاب مجموعه ای از فعل و انفعالات سیاسی، اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و روانشناختی و رفتاری بخش اکثریت به خشم آمده جامعه علیه اقلیت غیر مشروع حاکم است. در این فرآیند نمی توان لحظه رخ داد واقعی انقلاب را از پیش تعیین کرد. اما در صورت روشن کردن محورهای مختصات جامعه مورد نظر و هدایت نیروی دگرگون ساز،می توان میزان ضایعات و تلفات و طولانی شدن فرآیند انقلاب را کاهش داد.
بر این اساس، هدف انقلاب باید ساخت چند جانبه ای از روابط پیچیده بین افراد متعلق به گروه های مختلف(خانواده ها ،جوامع) و تأسیس قوانین جدید حاکم بر زندگی جمعی از نظر روابط کار و نظم عمومی باشد. ما می توانیم با تلاش برخی از این مطالعات، مطالبات را به این موارد که اغلب به طور جداگانه در نظر گرفته می شوند را به هم نزدیک کنیم. با یک سؤال اساسی برای انقلابی که اغلب به عنوان ظهور فردی یک رهبر ارائه می شود،پس چگونه رابطه بین فرد و جمع پیش بینی شده در سطوح مختلف سیستم اجتماعی را مد نظر قرار دهیم .در حالی که پایداری این جمع در تداوم حرکت انقلابی و تحکیم دستاوردهای مثبت لازم و ملزوم است. قدر مسلم، جانشینی نظام های حاکم تابع میزان رشد فرهنگی و سیاسی هر کشور است. بازگشت به نظام پیشاـ حاکمیت نظام جهل و جنایت کنونی که خود زاده رژیم پیشین بود غیر محتمل به نظر می آید. زیرا محمد رضا شاه پهلوی در ۱۴ آبان ۱۳۵۷، در نطق خود با تاخیر ۳۷ ساله میگوید: «ملت عزیز ایران،در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد شد، شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خاستید. انقلاب ملت ایران نمیتواند مورد تایید من بهعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی نباشد... من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که بنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود... بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بهصورت کامل به مرحلۀ اجرا درآید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم».
پس کدام شکل سیاسی جایگزین(آلترناتیو) استبداد کنونی محتمل است؟
به احتمال یقین،همگان شرایط سقوط کشورهای اروپای شرقی بعد از فروپاشی بلوک موسوم به شرق را به یاد دارند. کشورهای غربی فاتح با خشنودی از شکست بلوک شرق،با همه تمهیدات سعی در برآمد نیروهای وابسته و نزدیک به معیارهای ارزشی خود کردند، اما تمایلی به بازگشت رژیم های سلطنتی از خود نشان ندادند. برای نمونه کشورهای رومانی و بلغارستان در دروازه اروپا و کامبوج در آسیا را در نظر بگیریم که هر یک با فرازو نشیب های مبارزاتی تثبیت شدند یا تا رسیدن به شکل نهایی نظام سیاسی فاصله دارند.
رومانی ـ میشل اول((Michel 1e 2۲۰۱۷ـ۱۹۲۱ در سینایا((Sinaia رومانی به دنیا آمد. کارول و شاهزاده هلنا یونان و نوه پادشاه فردیناند اول که در سال ۱۹۲۱ سلطنت می کرد به همراه معشوقه خود ماگدا لوپسکو کشور را ترک کرد و بدین وسیله از حق خود بر تاج در ۲۸ دسامبر ۱۹۲۵ چشم پوشی کرد. اما شورای سلطنتی، میشل اول را که تنها 4 سال داشت به عنوان وارث تعیین کرد.او در سن پنج سالگی در ۲۰ ژوئیه ۱۹۲۷ در اثر مرگ فردیناند اول، تحت شورای سلطنتی مرکب از عمویش، شاهزاده نیکولا، اسقف بزرگ میرون کریستیا و گئورگی بوزدوگان و رئیس دادگاه تجدیدنظر به تخت سلطنت رومانی رسید. نایب السلطنه به مجلس اجازه داد تا او در ۸ ژوئن ۱۹۳۰ حکومت کند. اما پدرش کارول با حمایت جنبش کارلیست ها، ناراضی از ناکارآمدی رژیم پارلمانی در مواجهه با تحریکات افراطی، به رومانی بازگشت. کارول با انتصاب میشل اول به عنوان ولیعهد، خود را پادشاه معرفی کرد، قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورد، جبهه رنسانس به نام دیکتاتوری کارلیست را تشکیل داد و با کمک ارتش و ژاندارمری یک جنگ داخلی واقعی علیه گارد آهنین ( راست های افراطی بیگانه هراس و ضد یهود) رهبری کرد. در ۵ سپتامبر ۱۹۴۰،دولت طرفدار نازی های آلمان با رهبری مارشال یون آنتونسکو ( ION ANTONESCU)علیه کارول که ضد آلمان نازی بود کودتا کرد. آنتونسکو کارول را مجبور می کند تا در ۶ سپتامبر ۱۹۴۰ به نفع پسرش از سلطنت کناره گیری و کشور را ترک کند. او میشل را پادشاه اعلام می کند. بنابراین، میشل اول، برای دومین بار در سن ۱۸ سالگی، بر تخت سلطنت رومانی نشست اما هیچ قدرتی نداشت: او به عنوان یک پرده مشروعیت برای رژیم نازی آنتونسکو خدمت میکرد. گفته می شود که او به مادربزرگش گفته است: "یاد گرفتم که حرفم را نزنم و به کسانی که بیشتر از همه از آنها متنفرم لبخند بزنم". با این حال، او از رهبران سابق دموکرات تحت حبس خانگی مانند ایولیو مانیوIuliu Maniu) (و یون براتیانو( ION Bratianu)هنگامی که به سیاستهای آنتونسکو که از اعتراضات و از مقاومت رومانیایی در پشت صحنه حمایت میکردند، محافظت میکرد.
در ۲۳ اوت ۱۹۴۴،زمانی که ارتش سرخ در شرق رومانی حضور داشت، پادشاه و سیاستمداران طرفدار متفقین علیه دیکتاتوری آنتونسکو که گرایش به نازی های آلمان داشت، کودتا و او را دستگیرکردند. سپس میشل اول وفاداری رومانی به متفقین را اعلام کرد، به آلمان نازی اعلام جنگ داد و کشور را به روی ارتش سرخ باز کرد و مانع از آن نشد که اتحاد جماهیر شوروی تا ۱۲ سپتامبر منتظر آتش بس بماند تا رومانی را به عنوان یک دشمن شکست خورده اشغال کند.در ۶ مارس ۱۹۴۵،نیروهای مقاومت کمونیستی با حمایت ارتش سرخ شوروی، شاه را مجبور به تعیین یک دولت طرفدار شوروی کرد. در این رژیم، پادشاه دوباره به عنوان یک دست نشانده ظاهر میشود،این بار اتحاد جماهیر شوروی به او نشان پیروزی میدهد.
در ۳۰ دسامبر ۱۹۴۷، کمونیست ها با تهدید به حمله به دانشجویانی که به نفع او تظاهرات کردند، شاه را مجبور به کناره گیری قبل از تبعید کردند، سلطنت را در رومانی لغو و جمهوری خلق رومانی را اعلام کردند.اعلامیه کناره گیری او تصریح میکند که «سلطنت به مانعی جدی در برابر توسعه رومانی تبدیل شده است [و اینکه پادشاه] به مردم رومانی این آزادی را میدهد تا شکل جدیدی از دولت را انتخاب کنند». با اعلام جمهوریت،میشل اول با ترک تابیعت جمهوری، رومانی را ترک و شهروند دانمارک شد،به بریتانیا نقل مکان کرد، سپس به سوئیس رفت و در آنجا برای شرکت تجهیزات هوانوردی کار کرد. میشل اول در دسامبر ۱۹۹۰، یک سال پس از سقوط حکومت کمونیستی نیکلای چائوشسکو در 1989، به رومانی بازگشت تا بر سر مزار خانوادهاش در کورتئا د آرگش، نماز بخواند. اما دولت پسا کمونیستی یون ایلیسکو و پتر رومن از فشار دانشجویان و دموکراتها میترسید و احیای سلطنت را وسیله ای برای مقابله با قدرت جدید می دانستند. اگرچه میشل اول اعلام کرد که «تحریک و تشویق تحریکات سیاسی» را نمیخواهد. اما دولت وقت، نیمه شب او را تا مرز اسکورت کرد. با این حال، روز بعد تظاهرکنندگان طرفدار او مورد ضرب و شتم یا دستگیری شدند و وضعیتی را بازتولید کردند که پادشاه قبلاً چهل و سه سال قبل با آن روبهرو بود. زمانی که قدرت کمونیستی تهدید کرد در صورت امتناع از کنارهگیری، به شدت به هوادارانش حمله خواهد کرد،پادشاه سابق، که تلویزیون او را «مدعی» و وارث سلطنت توصیف میکرد، میگوید: «اگر مردم بخواهند من برگردم ،من برمیگردم، اما رومانیها آنقدر رنج کشیدهاند که حق دارند در مورد آیندهشان مشورت کنند». اما این خواست از سوی حامیانش هرگز انجام نشد. زیرا کفه توازن قوا به نفع جمهوری پسا ـ کمونیست تثبیت شده بود.
رئیس جمهور یون ایلیسکو به اندازه کافی از این توازن قوا اطمینان داشت که به میشل اول اجازه داد در سال 1992 در جشن عید پاک به رومانی بازگردد. با این حال، در بخارست، بیش از یک میلیون نفر برای استقبال او گرد هم آمدند که باعث نگرانی دولت شد. سپس میشل اول به مدت پنج سال از اقامت محروم شد.
از سال ۱۹۹۷، میشل اول و خانواده اش به دولت رومانی به اندازه کافی حسن نیت نشان داده اند تا پس از ورود رئیس جمهور لیبرال جدید، امیل کنستانتینسکو،تابعیت رومانیایی را به میشل و خانواده اش بازگرداند و به آنها اجازه داد هر طور که می خواهند رفت و آمد کنند. دولت رومانی که اکنون او را به عنوان رئیس دولت سابق میداند، بخشی از املاک سلطنتی سابق را به او واگذار کرد که باعث ناراحتی دهها هزار مالک کوچک شد که از سال ۱۹۹۰ به بعد هنوز منتظر بازپسگیری زمین یا ساختمانهایشان هستند و برای احقاق حقوق خود با هزینههای فوق العاده در دادگاه ها متحمل خسارات شدند. میشل اول در نودمین سالگرد تولدش، در ۲۵ اکتبر ۲۰۱۱، زمانی که از او برای سخنرانی در هر دو مجلس دعوت شد، از محبوبیت دوباره برخوردار شد. این سخنرانی توسط رئیس جمهوری، ترایان باسهسکو، و نخست وزیر، امیل بوک، پرهیز و نادیده گرفته شد اما مخاطبان خوبی در تلویزیون داشت. پادشاه سابق از طبقه سیاسی رومانی خواست تا رفتاری مناسب از خود نشان دهند، طوری که کشور بتواند «شأن و احترام را در صحنه بین المللی بازیابد». اما سلطنت طلبان در این برهه از زمان تأثیر بسیار کمی بر سیاست رومانی داشتند. پادشاه،میشل اول تا ۱ مارس ۲۰۱۶ با همسرش بین شهر اوبون در سوئیس و رومانی زندگی میکرد. تا زمانی که یک بیانیه مطبوعاتی منتشر کرد و در آن بازنشستگی خود را از زندگی عمومی اعلام کرد. سپس پزشک او،بیماری سرطان سلول کلیه با متاستاز و لوسمی مزمن تشخیص داد. مرگ همسرش در ۱ آگوست ۲۰۱۶، او را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. وی در ۵ دسامبر ۲۰۱۷ در سن ۹۶ سالگی درگذشت. نمایندگان چندین خانواده سلطنتی اروپایی از جمله شاهزاده چارلز بریتانیا(پادشاه کنونی بریتانیا، شاه بازنشسته خوان کارلوس اسپانیا و ملکه سوفی، دوک بزرگ هنری لوکزامبورگ، چارلز شانزدهم گوستاو پادشاه سوئد و ملکه سیلویا، پادشاه سابق سیمئون دوم بلغارستان در مراسم خاکسپاری حضور داشتند. اما ملکه آن ماری، همسر کنستانتین دوم پادشاه یونان، شاهزاده اسکندر صربستان، پرنسس آسترید بلژیک و همسرش لورنز اتریش استه با شرکت در مراسم دینی در کلیسای جامع جدید،در آرامگاه خانوادگی کرته آ دو آرجش((curtea de arges حضور و بدین شکل پایان سلطنت به خاک سپرده شد.
بلغارستان ـ نمونه دوم سرنوشت پادشاهی بلغارستان است.
سیمئون دوم(Siméon) از پادشاهی بلغارستان بین ۱۹۴۶-۱۹۴۳ تا نخست وزیر بلغارستان از سال ۲۰۰۱ تا۲۰۰۵.
پدر سیمئون، بوریس سوم در ۲۸ آگوست ۱۹۴۳ در شرایط مرموزی درگذشت که علت مرگ او را گاهی حمله قلبی و گاهی مسمومیت می دانند. ولیعهد جوان که در آن زمان شش ساله بود (در ۱۶ ژوئن ۱۹۳۷ در صوفیه به دنیا آمد) با نام سیمئون دوم بر تاج و تخت نشست.نایب السلطنتی به عمویش شاهزاده سیریل، وزیر سابق جنگ ژنرال نیکولای میهوف و رئیس سابق شورا، بوگدان فیلوف سپرده شد. در سپتامبر ۱۹۴۴ بلغارستان در سیاست خود تجدید نظر کرد و به آلمان نازی اعلام جنگ داد،این در حالی بود که ارتش سرخ شروع به نفوذ به این کشور کرده بود. سه نایب السلطنه در فوریه ۱۹۴۵ دستگیر و به جرم خیانت و همکاری با نازی ها اعدام شدند. سلطنت جدید تأسیس شد، اما همه پرسی ۸ سپتامبر ۱۹۴۶ به سلطنت پایان و جمهوری را اعلام کرد. سیمئون و مادرش ملکه جِآن(Jeanne) به تبعید می روند. پادشاه جوان سرانجام در مادرید اقامت گزید و در سال ۱۹۶۲ با یک اشراف زاده اسپانیایی ازدواج کرد. پس از تحصیل در رشته حقوق، به یک تاجر با نفوذ تبدیل شد.
چند سال پس از سقوط نظام کمونیستی (نوامبر ۱۹۸۹)، سیمئون دوم از کشور خود دیدن کرد. اکثر دارایی های سلطنتی در سال ۱۹۹۶ به او بازگردانده شد. در آوریل ۲۰۰۱، سیمئون دوم تشکیل «جنبش ملی سیمئون دوم» را اعلام کرد تا در انتخابات مجلس ملی که برای ژوئن همان سال برنامه ریزی شده بود شرکت کند. هنگامی که دادگاه اعلام می کند که حزب او تمام معیارهای لازم را ندارد، سیمئون دوم به ائتلاف دو حزب اقلیت می پیوندد تا مجاز به ارائه نامزدی خود شود.این حزب ۱۲۰ کرسی از ۲۴۰ کرسی را به دست آورد و با جنبش «حقوق و آزادی ها» که نماینده اقلیت ترک زبان در بلغارستان است، ائتلاف تشکیل داد. در ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۱، سیمئون دوم موافقت کرد که نخست وزیر بلغارستان شود. او با تشکیل دولتی متشکل از بازرگانان فاقد تجربه سیاسی، وعده انجام اصلاحات اقتصادی و پایان دادن به فساد را داد. او همچنین تلاش کرد بلغارستان را برای ورود به اتحادیه اروپا و ناتو آماده کند. تلاشهای او کشور را قادر ساخت تا در سال ۲۰۰۴ به عضویت سازمان ناتو درآید. سرگی استانیچف، نامزد حزب سوسیالیست بلغارستان، در راس دولت، جایگزین او شد. بلغارستان در ۱ ژانویه ۲۰۰۷ وارد اتحادیه اروپا شد. شکست سنگین او در انتخابات قانونگذاری ۲۰۰۹ او را بر آن داشت تا سیاست را برای همیشه ترک کند.
کامبوج ـ سومین نمونه کامبوج است.
کامبوج در دهه ۷۰ میلادی قرن بیستم وارد مناقشات و جنگ داخلی شد. این جنگ داخلی نتیجه ترکش جنگ آمریکا علیه ویتنام بود. نورودُم سیهانُک( ( Norodom Sihanouk پادشاه کامبوج در سال ۱۹۷۰ از مقام خود برکنار و جمهوری خمر استقرار شد. در سال ۱۹۷۷،حوادث و درگیری های مرزی با ویتنام چند برابر شد و واحد های خمربا مشکلات زیادی مواجه شدند. فرماندهی عالی خمر در پنوم پن، واکنش کم نیروهای خمر در مقابل نیروهای ویتنام را عدم وفاداری به حاکمیت دولت مرکزی دانست و دستور پاکسازی گسترده با هدف از بین بردن همه عناصر مشکوک به "مزدوران" هانوی را صادر کرد. برای فرار از این پاکسازی ها بود که هون سون(Hun Sun) پیش از این بخشی از ائتلاف خمر بود تصمیم گرفت از مرز عبور کند و سرانجام توانست در دسامبر ۱۹۷۷ به ویتنام برسد. او ابتدا چند ماه در ویتنام زندانی و سپس آزاد شد. وبا هنگ "سمرین و چیا سیم"،«جبهه متحد وفاق ملی کامبوج» را با هدف سرنگونی رژیم دیکتاتوری خمرهای سرخ شرکت کرد. در سال ۱۹۷۸ به عضویت کمیته مرکزی این جبهه درآمد.
در ۳۰ دسامبر ۱۹۷۸، یک لشکر نظامی ویتنامی متشکل از ۱۱۰۰۰۰ نفر به درخواست «جبهه متحد وفاق ملی کامبوج»از مرز عبور کرد و به سرعت تقریباً تمام قلمرو کامبوج را اشغال کرد. هون سون با استفاده از سقوط رژیم خمرهای سرخ، به پنوم پن بازگشت و در آنجا به عنوان وزیر امور خارجه و نایب رئیس شورا ی دولت ایجاد شده توسط سربازان هانوی انتخاب شد. در سال ۱۹۸۵ نخست وزیر «جمهوری خلق کامبوجیا» شد.
اما درگیر های نظامی داخلی طرفداران جمهوریت و سلطنت نورودم سیهانوک ادامه داشت. در پایان دهه 1980 زیر فشار پاریس و واشنگتن، توافقنامه صلح در ۱۹۹۱ بین هون سون و سیهانوک در پاریس به امضا رسید.
در حالی که بازگشت سلطنت اجتناب ناپذیر می شود،هون سون سعی می کند از پیشرفت سیاسی سریع خود استفاده کند و خود را به عنوان یکی از شخصیت هایی معرفی کند که "دارای شایستگی هایی" هست که در اساطیر کامبوج به وفور یافت میشود. «اگر پادشاهی شایسته حفاظت از قلمرو خدایان را ندارد،باید سرنگون شود و پادشاهی را که میتواند از قلمروی خدایان حفاظت کند به سلطنت رساند". هون سون با استفاده از این نقل اساطیری،در سال 1989 شروع به بازسازی مجسمه «نی کان»، معروف به غاصب سلطنت اما دارای شایستگی، نمود. اگرچه هون سون در انتخابات ۱۹۹۳ شکست خورد و برای مدتی نتیجه انتخابات را زیر سوال برد، با این وجود توانست خود را به عنوان نخست وزیر دوم در کنار نخست وزیر اول در چارچوب نظام سلطنتی تحمیل کند.وی در عین حال به ارتقای «شایستگی» خود ادامه داد و مرمت صومعه قصر قدیمی گورستان سلطنتی اودونگ را بر عهده گرفت.
با بروز اختلافات درونی دولت ائتلافی طرفداران سلطنت و درگیری مسلحانه بین آنها،هون سون با اقدام نظامی پیشگیرانه در سال ۱۹۹۷،نخست وزیر اول،نورودوم رانارید(Norodom Ranariddh) که در حال آماده شدن اتحاد سیاسی با سام رینسی(Sam Rainsy) و خمرهای سرخ بود را برکنار کرد. چندین ده تن از مقامات دولتی اعدام شدند.
پیروزی حزب مردم کامبوج در سال ۱۹۹۸ که هون سون معاون رهبری آن بود، به او اطمینان می دهد که تنها نخست وزیر کشور خواهد شد. حزب هون سون در انتخابات پارلمانی ژوئیه ۲۰۰۸ تقریباً ۷۵ درصد از کرسی ها را به دست آورد. با این حال، چهار حزب مخالف، حزب مردم کامبوج را متهم کردند که در انتخابات به نفع خود «تقلب» کرده است. سازمانهای غیردولتی بینالمللی مانند عفو بینالملل این پیروزی را به دلیل تضعیف اپوزیسیون در رقابت های سیاسی داخلی و خارجی، و همچنین فضای ارعاب رایدهندگان و مطبوعات می دانند.
برعکس در انتخابات سال ۲۰۱۳، جوانان شرکت فعال داشتند،هون سون ۴۴ درصد آرا را به دست آورد .حزب مخالف در انتخابات ۲۰۱۸ رسما غایب بود اما با زیر پوشش احزاب تازه تاسیس و شناخته نشده نمایندگی می شد. احزاب مخالف هون سون،در انتخابات شهرداری پنوم پن که در تحولات کشور بسیار اثر گذار است، به پیروزی رسیدند.
اما رهبر حزب مخالف هون سون به «توطئه» با ایالات متحده متهم و سپس منحل می شود و صد نفر از مدیران اجرایی به مدت پنج سال از فعالیت سیاسی محروم می شوند. مشاهده میکنیم که نبرد نهایی «که برکه» در استقرار یک نظام سیاسی بین جمهوریت و پادشاهی پایان نیافت. نظام همزیستی بین شکل پادشاهی و دولت جمهوری ادامه دارد. موقعیت نورودوم سیهامونی( Norodom Sihamoni) پادشاه مورد توافق طرفین سلطنت وجمهوریت در این شرایط قابل پیش بینی نیست. اگر ما اغلب در مورد دیگر پادشاهی های آسیای جنوب شرقی - ژاپن، تایلند، بوتان و مالزی صحبت می کنیم - پادشاهی کامبوج به سختی صفحه اول مطبوعات بین المللی را به خود اختصاص می دهد.
پادشاه کنونی کامبوج، نورودوم سیهامونی شش ماه قبل از استقلال پادشاهی در ۱۴ مه ۱۹۵۳ در پنوم پن متولد شد و پسر پادشاه نورودوم سیهانوک و ملکه مونینه است و ۱۴ برادر و خواهر ناتنی از طریق پدر و یک برادر کوچکتر دارد.
در آستانه هفتادمین سالگرد استقلال کامبوج و هفتادمین سال تولد او، فرصتی برای بازگشت به این شخصیت برجسته ناشناخته و در عین حال جذاب و شخصیتی آرام بخش پس از آسیب های سال های وحشتناکی که مردم خمر تجربه کردند، می باشد. پادشاه نورودوم سیهامونی بدون ایجاد موج که دقیقاً به خاطر نقش خود به عنوان تعدیل کننده و نماد ملی ستایش می شود، تقریباً بیست سال است که از زمان به تخت نشستن در ۱۴ اکتبر ۲۰۰۴، سلطنت میکند.
شاهزاده سیهامونی در دوران کودکی در مدرسه نورودُم و دبیرستان دِکارت در کامبوج تحصیل کرد و سپس در سال 1962 برای تحصیل به کشور چکسلواکی فرستاده شد. شاهزاده جوان علاقه اولیه خود را به هنر نشان داد و به ویژه در کنسرواتوار پراگ آموزش رقص خواند و حتی در آن رقصید. او علاوه بر زبان خمر به زبان های چکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی نیز مسلط است. در چکسلواکی بود که از کودتا مطلع و پدرش در سال ۱۹۷۰ سرنگون و مجبور شد به چین پناهنده شود. سیهامونی مدرک رقص و موسیقی کلاسیک را از آکادمی هنرهای نمایشی پراگ و سپس مدرک کارشناسی ارشد خود را در همان رشته دریافت کرد و همچنین در رشته سینما و فنون سینماگری تحصیل کرد .در سال ۱۹۷۶ تحت حاکمیت خمرهای سرخ به کامبوج بازگشت، اما دیکتاتور رژیم پُل پوت، خانواده سلطنتی را در حبس خانگی قرار داد. بسیاری از اعضای خانواده او در زمانی که خمرهای سرخ در قدرت بودند، قبل از حمله ویتنام به کشور و سرنگونی رژیم پُل پوت کشته شدند. در زمان اقامت خانواده سلطنتی در چین، سیهامونی به عنوان منشی پدرش، پادشاه نورودوم سیهانوک، که دوباره در سال ۱۹۹۳ پادشاه کامبوج شده بود کار میکرد. او از سال ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۰، شغل خود را به عنوان معلم رقص باله در فرانسه و نماینده دائم کامبوج در سازمان ملل متحد و یونسکو در پاریس تا سال ۲۰۰۳ ادامه داد. او "باله سلطنتی کامبوج" را به عنوان میراث فرهنگی که پیش از این ناملموس بود به یونسکو معرفی کرد. هنگامی که پادشاه نورودوم سیهانوک در سال ۲۰۰۴ استعفا داد، شورای ۹ نفره تاج و تخت، سیهامونی را به عنوان پادشاه جدید انتخاب کرد. احتمالاً به این دلیل که بعید بود که هون سون، نخست وزیر قدرتمند را تحت الشعاع قرار دهد. اگرچه او تمایلی به پذیرش نداشت اما در ۱۴ اکتبر ۲۰۰۴ پادشاه کامبوج شد. پادشاه جدید کامبوج، نورودوم سیهامونی، بسیار انسان دوست و در حوزه هنر بسیار فعال است. او پس از مراسم تاجگذاری خود در کاخ سلطنتی پنوم پن،در ۲۹ اکتبر ۲۰۰۴، عفو ۸۸ جنایتکار را امضا کرد.!
سیاستمداران طرفدار سلطنت از او میخواهند پر سر و صداتر باشد،او اما از وارد شدن به درگیریهای سیاسی اجتناب میکند.از نظر مردم، او به عنوان یک پادشاه معتدل اما فداکار به مردمش توصیف می شود. او از کانون توجهات دور می ماند و در بسیاری از رویدادهای بین المللی که معمولاً اعضای خانواده های سلطنتی خارجی در آن شرکت می کنند، شرکت نمی کند. شیوه زندگی او شبیه یک راهب بودایی است. او مجرد است و فرزندی ندارد. مقامات خمر(کامبوج) به کسانی که نگران فوت او و آینده سلطنت هستند، یادآوری می کنند که کامبوج یک «سلطنت انتخابی» است نه موروثی و پادشاه بعدی توسط شورای سلطنتی تاج و تخت در زمان مناسب انتخاب خواهد شد. در مراسم جشن هفتاد سالگرد سیهامونی، دو فعال اپوزیسیون دولت در انتقاد از نحوه رفتار دولت نخست وزیر هون سون با پادشاه نورودوم سیهامونی در فیس بوک خود پیامهایی مبنی بر کاهش نقش پادشاه تحت حکومت هون سون و ادعای اینکه رهبر کامبوج واقعاً نقش پادشاه را برای خود غصب کرده است، دستگیر شدند. آنها در مقاله خود نوشتند که دولت «به طرق مختلف از پادشاه سوء استفاده و او را تحقیر میکند.« ما به عنوان نسل جدیدی از سیاستمداران، متعهد می شویم که تمام ظرفیت های خود را با رهبر سابق مخالفان، کیم سوخا، برای محافظت از پادشاه و تاج و تخت بسیج کنیم». مخالفان دولت هون سون میگویند که او با زندانی کردن مخالفان، یعنی کسانی که می خواهند قدرت سلطنتی را تقویت کنند، علیه پادشاه ظلم میکند. آیا میتوان گفت که شاه هنگام رقصیدن در حرکات آزادتر از میدان سیاست است!.
با ارائه این سه نمونه از تحولات آیا میتوان یکی از فرآیندهای فوق را برای کشورمان در نظر داشت؟
با توجه به مجموعه داده ها و اطلاعات موجود و فارغ از شعارهای سلبی و احساساتی ،زمینه گرایش به جمهوریت وجه غالب در ایران است.
اما سناریوهای محتمل در کوتاه مدت بعد از برخاستن شهروندان تهرانی در محکومیت به قتل یک هموطن کردستانی در تهران،همه اقشار و طبقات جامعه ایران، حتی مردم کردستان را غافلگیر کرد و حرکتی غیر قابل برگشت آغاز شد. اگر پیش از این حادثه اخبار درگیری های مسلحانه در جراید رسمی کشور و احزاب کردی و سیستان و بلوچستان ... با «بی تفاوتی» سراسری مواجه بود، اینک اعتراض به قتل یک هموطن کُرد به عنصر مرکزی اعتراضات و همبستگی تبدیل شد. این نشانه اعتلای انقلاب در نیمه نخست راه است. انقلاب در متن جامعه علیه ضد انقلاب حاکم، همه سیاست های ویرانگر و ناکارآمد ۴۳ ساله حاکم را به زیر سوال برد و در قالب شعار زن، زندگی،آزادی سر برافراشت. این شعار در متن خود حامل انقلاب سیاسی برای انحلال نظام جهل و جنایت جمهوری اسلامی و خواست برابری و ضد تبعیض از جایگاه اجتماعی، حقوقی،فرهنگی و اقتصادی در جامعه است. این انقلاب از یک سو، صوت پایان ارتجاع حاکم را به صدا درآورد، و از سوی دیگر پیام مدرنیته را با خود دارد. این حرکت به نوبه خود جوابی است در جواب ندادن طرح های انتخابات مهندسی شده و عبور از دو بال نیروهای حاکمیت اصلاح طلبان ـ اصولگرایان . بنابراین،ادامه نظام حاکم دیگر برای اکثریت جامعه قابل پذیرش نیست.
جامعه در دو جهت مخالف حرکت میکند: از یک سو، انزوای بیش از پیش حاکمیت تحت فرمان سیدعلی خامنه ای و با تکیه بر نیروهای سرکوبگر داخلی و مزدوران خارجی، و به قول خامنه ای "نیروهای بسیجی فقط به زبان فارسی صحبت نمی کنند بلکه با نیروی بسیجی با زبان خارجی هم همراه است". از سوی دیگر، رشد موزون و بطیء در متن جامعه برای رهایی از استبداد، و شناخت نسل بعد از انقلاب از مفاهیم جامعه مدنی، فعالیت های غیر رسمی به قیمت خطرات جانی در مسائل اجتماعی،سیاسی،اقتصادی، و زیست محیطی... و تماس با جهان خارج با کمک انقلاب دیجیتال، اراده زیستن در دنیای مدرن و مدرنیته قوت گرفت.
فاجعه قتل مهسا امینی، ناشی از استیصال و درماندگی سبک زندگی متضاد جامعه و واکنش ضد انقلاب حاکم در مقابل یک خواست فرهنگی در حال گسترش است. قدر مسلم حاکمیت از ابعاد واکنش و همبستگی ملی و بین المللی علیه این جنایت دچار سرگیجه شد. حرکت متحدانه هموطنان کُرد،بلوچ و عرب.. با جنبش سراسری ایران نقطه عطف محور جمهوریت است. این بهترین روش تقویت جنبش رهایی بخشی است. باید از هر گونه انحراف و افراط گرایی قومی ـ دینی اجتناب کرد.
این حرکت انقلابی از نوادر اعتراضات بعد از ۴۳ حاکمیت اسلامی ـ امنیتی و مهمتر از همه، شکست تبلیغات نظام در جدایی سری هموطنان کُرد، بلوچ و عرب ... می باشد. نظام سعی دارد با کشاندن نیروهای نظامی سپاه به مرزها،به سراسر ایران القاء کند که موضوع اعتراضات از نوع اغتشات با دسیسه های دست های بیگانگان علیه ایران است. نظام ولایت فقیه هرگاه در تنگنا قرار میگیرد،منافع خود را با منافع ایران یکی میداند. این درحالیست که نظام، منافع ایران و منافع کشور را در گرو بند و بست های مخرب سیاست خارجی خود،به چوب حراج گذاشته است.
گرچه نظام خود را در مقام و آلترناتیو حل بحران های ناشی از عملکرد اسلامی ـ امنیتی میداند،اماهمه شواهد مادی و عینی و ناکارآمدی مدیریتی خلاف ادعای مسئولین بزرگ و کوچک کشور را نشان میدهند. شایسته است به این تراژدی پایان داد.
انتخاب دوم برای جایگزینی نظام، گرایشات و تلاش به بازگشت سلطنت است که بعد از سال ها خاموشی در اعتراضات علنی پا به میدان گذاشتند و از همه ابزارها و شبکه های اجتماعی و لابی گری در نهادهای غربی، ضمن مبارزه علیه نظام حاکم، اما علیه غیر خودی های اپوزیسیون نظام هم تلاش کرده و تلاش میکنند. همه شواهد حاکی برآنست که در جریان اعتراضات عمومی در خارج از کشور،این نیروها سعی در تحمیل نماد خود کردند و با درگیری و خشونت موجب خشنودی رژیم شدند. اینک آقای رضا پهلوی در برابر انتخاب ،به قول خودش ترجیح جمهوری بر سلطنت قرار دارد. یا سلطنت را به عنوان یک نظام سیاسی در سر دارد،یا وارث سلطنت بی چون و چرای سلطنت پدرش است. رژیم سلطنتی دارای اشکال،مطلقه،مشروطه،مشروعه، سلطنت پارلمانی و سلطنت انتخابی است. این گوی و برزن!
آلترناتیو سوم در برگیرنده همه نیروهای جمهوریخواه و چپ در راستای استقرار نظام مبتنی بر اراده واقعی همه مردم در انتخاب رهبری بر پایه برنامه دموکراسی و عدالت اجتماعی و فارغ از قدرت موروثی و استقلال طلبانه است. اگرچه این نیروها آرزوی آزادی را بر سر دارند و برای این هدف متحمل رنج و زندان و تبعید شدند،اما در عین حال حامل گرایشات خودمحوری و کمبود درک از مفاهیم دموکراسی هستند. ارزیابی من اینست که ایران یکی از کشورهای نادر در دنیا با صدها تشکل سیاسی دو، سه تا ۶۰ نفره فعال است. گرچه خواهان اتحاد و ائتلاف هستند اما هنوز در کلاف اما،اگر، دال و ره و واو.. محبوس هستند.در این بین چه بسا سازمان هایی با چند هزار نفره با انضباط آهنین با بند و بست با امپریالیسم ها و لابی گری از نوع احمد چلبی عراقی هستند. اما جامعه بالنده و نسل بعد از انقلاب راه خود را طی میکند و استعداد یافتن راه حل در خور در راستای دموکراسی و حاکمیت مردم در خدمت مردم است.
تاریخ ایران از انقلاب مشروطه گرفته تاکنون بسیار آموزنده است و به ما نشان می دهد که همه تلاش های شکست خورده ناشی از رهبران مستبد و فقدان میدان دموکراسی و توان دیالوگ بود.
حوادث اخیر در اعتراضات و فروکش کردن خیزش انقلابی در ایران و دیگر کشورها و خارج از کشور به ما می آموزد که نمی توان بدون برنامه و راستاها و همراهان مشخص به هدف رسید. به قول معروف باید از این جمله آموخت که کبوتر با کبوتر باز با باز، کند هم جنس با هم جنس پرواز. در غیر اینصورت همان داستان لندن و جاهای دیگر رخ خواهند داد که موجب خشنودی و مستمسکی برای رژیم حاکم خواهد بود. بیش از این نباید صفوف را مغشوش و نیز نباید به صفوف دیگران تعرض شود. این هم به نفع جنبش است و هم تصریح در آلترناتیو و هدف مبارزه.
نیروهای جمهوریخواه باید یاد بگیرند که سیاست های مماشات چه با بخشی از نظام و چه با بخشی از سلطنت طلبان تاکنون نتیجه نداند و نتیجه نمیدهند. افرادی در این بین سر سازگاری با گرایش سلطنت یا با طیفی از اصلاح طلبان دارند. یعنی همان کسانی که بدون پند آموزی از نامه نگاری و حمایت از خاتمی گرفته تا رفسنجانی و پیام تبریک به مردم به انتخاب تغییر(انتخاب روحانی).
نیروهای اصیل جمهوریخواه شانس آن را دارند با اتکا به زمینه توازن قوا به سوی جمهوریت و تقویت و تماس با کارگران سراسری، اتحاد با اعتراضات دانشجویان و کارمندان و همه اقشار و طبقات مخالف نظام از طریق شبکه های اجتماعی بیش از پیش منسجم شوند. این اتحاد و ائتلاف میتواند از یک جمهوریخواه لیبرال تا کمونیست سرسخت تشکیل شود. زیرا مصلحت و منافع ملی و دموکراسی به مثابه لنگر ثبات سیاسی در چشم انداز بلند مدت است. این اتحاد و ائتلاف ضامن پیروزی و تکمیل نیمه دوم انقلاب است. باید از نشستن بر دو صندلی فرصت طلبانه امتناع شود.
اما با فرض پیروزی نیمه دوم انقلاب، انقلاب باز هم کامل نخواهد بود مگر با داشتن برنامه منسجم و برخوردار نمودن همه ایرانیان در تعیین سرنوشت کشور بدون تبعیض دینی، قومی، زبانی. استقرارنظامی در قالب جدایی دین از حکومت و درج آن در قانون اساسی جدید، تضمین آزادی بیان و بستن درهای زندانها از زندانیان سیاسی برای همیشه، چرخش قدرت و نپذیرفتن هرگونه قدرت وراثتی، ولایت محوری. مهمتر از همه تاکید بر دو بال دموکراسی ـ عدالت اجتماعی و توسعه موزون و پایدار همه استان های کشور در راستای حفاظت از محیط زیست و زیست محیطی است.
موارد اختصار فوق و دستیابی به آنها منوط و مشروط به ائتلاف همه جریان های سیاسی جمهوریخواه سکولار،لائیک حول احترام به اصول جهانشمول حقوق بشر، همراهی روشن نیروهای منطقه ای کشور به جنبش سراسری است.
اینک در نیمه دوم انقلاب، سلطان سید علی خامنه ای بر تخت لرزانی نشسته است که تاجش(عمامه ها) در خیابان ها به هوا پرتاب می شود. به گِل نشستن ضد انقلاب حاکم با پیش کشیدن موضوع عفاف و حجاب و گشت نجات نخواهد یافت. زیرا خانه نظام ولایت فقیه از پای بست به« امر به معروف، نهی از منکر» بمثابه فکر و کنش رفتار واحد از اسلام در حال ویرانی است. کاست روحانیت حاکم با همه ترفندها و روایت های قرون وسطی ای،به عبث دست و پا می زند تا چند صباحی در قدرت بماند. این را می توان از جمله از زبان فرد خبیثی مثل علم الهدی شنید: «غدیر برای ما مشخص کرد مدیریت جریان وحی در جامعه زیستی،اجتماعی و سیاسی بر عهده چه کسی است که به جز امام معصوم اگر باشد، تجاوز به حق عزیزان پیامبر(ص) است. بر همین اساس،اینکه قرار باشد در جامعه ما غیر ولی فقیه حکومت کند و غیر معصوم زمامدار امور باشد،مصداق غصب حق ولایت اهل بیت(ع) خواهد بود».
در جواب به این مُهره ارتجاع و شریک فساد و اختلاس باید گفت همه شواهد عینی در فعل و انفعالات کشور حاکی از غصب این جماعت فاسد و غارتگر بر اموال ملت ایران، توقف ایران در قطار پیشرفت،منزوی کردن ایران و جوانان کشور از پیشرفت ها است. پس برای خلع این غاصبان متحد شویم.
حسن نادری
۱۷ جولای ۲۰۲۳، ۲۶ تیر ۱۴۰۲
|
|