«قسمت هائی از رمان آوارگان خوابگرد» - «یازدهمین قسمت»
« مرکز خودیابی و بسامان سازی آوارگان- ناکجا»
Sun 9 07 2023
سيروس"قاسم" سيف
مکان: سالن تأتر.
زمان: همان روز- زمان صحنه ی قبل.
...صدای کارگردان از بلندگوهای سالن می آید که که می گوید:... از امروز تا مدت یک هفته به امضاء کنندگان این منشوروقت داده می شود تا خود را برای آمدن به روی صحنه و قرارگرفتن در زیر نور" عقلانیت، منطق و انصاف" و پاسخ دادن به سؤالات منتقدان منشور نامبرده ،آماده کنند! البته، شرط آمدن به روی صحنه و قرارگرفتن در زیر نور"عقلانیت ،منطق و انصاف" این است که تا پیش از انقضای مدت تعیین شده، پاسخ خود را به سؤالات زیر، کتبا ، به آدرس ("سایت عصر نو"- سایت سیاسی،خبری،اجتماعی،فرهنگی-) فرستاده باشند:
سؤالات:
الف: ما، که هستيم؟
ب: اينجا کجا است؟
ج: از کجا آمده ايم؟
د:به کجا می رويم؟
صدای کسی از میان سالن تماشاگران به گوش می رسد که فریاد می زند:" بسیار سوالات اندیشمندانه ای در انتها طرح شد. ای کاش همه کسانی که تمایل دارند به قدرت سیاسی برسند وادار شوند به این سوالات که "کی هستند؟! اینجا کجااست؟! ازکجا آمده اند؟! به کجا می روند؟! پاسخ دهند تا باری دیگر …".

صدای کارگردان، از بلندگوهای سالن می آید که می گوید: "احسنت! احسنت! بخصوص، اینکه می گوئید- وادار شوند!- بلی! باید وادارشوند که بگویند – کی هستند!- متاسفانه، امروز، بیشتر از این، نمی توانیم به این مسئله بپردازیم و بقیه اش را می گذاریم برای دفعه ی بعد. چون، چند لحظه ی دیگر ، رئیس سازمان ملل، همزمان با پخش یک فیلم مستند داستانی که از طریق همه ی شبکه های تلویزیونی سرتاسر جهان پخش می شود، قراراست پرده از راز دهکده های ناپدید شده و چونی و چرائی وجود عناصر - حاضرو غایب – بردارد. به همین دلیل، کسانی که روی صحنه هستند، فعلا، از صحنه بیایند بیرون و در سالن تماشاگران روی صندلی خودشان بنشینند.
درضمن، روی دسته ی هرکدام از صندلی ها، همچنانکه ملاحظه می کنید، از قبل، تعدادی خودکا ر و صفحات کاغذ گذاشته شده است که حاضران درسالن به هنگام تماشای سخننرانی رئیس سازمان ملل و آن فیلم مستند داستانی ، اگر احتمالا تصاویری در ذهنشان تداعی شد، آنها را بنویسند تا پس از پایان فیلم، درزمانی که برای پرداختن به آن "تصاویر ذهنی"اختصاص داده خواهد شد، به آن پرداخته شود. موفق باشید!
صدای کارگردان قطع می شود. آدمکش، پادشاه، ملکه، رئیس جمهور و مخالف به آرامی از صحنه به سالن تماشاگران می آیند و روی صندلی های خودشان می نشینند. پس از آن، چراغ های سالن یکی پس از دیگری به آهستگی خاموش می شوند وبه همراه صدای سمفونی پنجم بتهون، پرده ی سفیدی از بالای دیوارانتهای صحنه به آرامی فرو می لغزد و همزمان با آن، تصویرعقربه ی ثانیه شمارساعتی تمام سطح پرده ی سفید را می پوشاند و با اوج گرفتن سمفونی پنجم ، تصویر صفحه ی ساعت محو می شود و تصویر کرده ی زمین، صفحه ی تلویزیون را پر می کندو با صدای زوزه ی دردناک چند سگ که از فاصله های بسیار دور می آید، دوربین به سوی کره ی رمین پیش می رود تا به جزیره ای می رسد. اطراف جزیره را کوه های مرتفعی پوشیده از جنگل احاطه کرده اند . در وسط جزیره آسمانخراش سفیدرنگی است. دوربین همچنانکه به سوی آسمانخراش پیش می رود و صدای زوزه ی سگ ها ، بلند تر و بلند تر می شود.دوربین از پنجره ی یکی از طبقات آن ساختمان ، وارد آزمایشگاهی می شود و جستجوگرانه در جستجوی منبع زوزه ی سگ ها، به حرکت خود ادامه می دهد تا می رسد به دولوله ی آزمایش که بزرگی آن ها به اندازه ی یک انگشت اشاره است. با قرار گرفتن لوله های آزمایش در کادر بسته ی دوربین، صدای زوزه ی سگ ها به ناگهان قطع می شود . درون یکی از لوله ها، یک "سگ سفید" و درون لوله ی دیگر، یک "سگ سیاه" است.
آنگاه،از پشت این دو لوله ازمایش ، چهره دبیرکل سازمان ملل متحد ظاهر می شود که در پشت حصاری از میکروفون های رنگارنگ ایستاده است و می گوید" این دو سگ کوچک سیاه و سفیدی را که در داخل این لوله های آزمایش می بینید ،زمانی انسان های بزرگی بودند که به مرور، در طول پروسه های آزمایشگاهی "جولاشگا" تبد،یل شده اند به ... ناگهان ، با فریاد دلخراش زنی، تصویر رئیس سازمان ملل متحد ناپدید و به جای آن، تصویر پیرزنی ظاهر می شود که بعدا معلوم می شود، اسمش "شماره ی هفتاد" است . پیرزن فریادزنان از خواب بیدار می شود و شوهر پیرزن "شماره ی هفت" که در آشپزخانه مشغول آماده کردن صبحانه و گوش دادن به سمفونی پنجم بتهون است، باشنیدن فریاد همسرش ، خودش را می رساند به به اتاق خواب و می بیند که همسرش، نشسته است روی تخت و سرش را میان دست هایش گرفته است و دارد به شدت می لرزد و هق وهق گریه می کند. شماره ی هفت می رود و کنار شماره ی هفتاد روی لبه ی تخت می نشیند و اورا در آغوش می گرد و می گوید:" آرام باش عزیزم! آرام باش !"
شماره ی هفتاد که زبانش بند آمده است، خودش را به شماره ی هفت می چسباند و گریه کنان می گوید: " دیگر خسته شده ام از دست این کابوس!"
شماره ی هفت ، درحالی که اشک درون چشم هایش حلقه زده است، پیشانی شماره هفتاد را می بوسد و و بغض کرده می گوید:" می فهمم عزیزم! می فهمم!"
شماره ی هفتاد که تازه متوجه صدای موسیقی ای می شود که از رادیو در حال پخش شدن است، با عصابانیت خودش را از آغوش شماره ی هفت بیرون می کشد و می گوید: " بازهم این سمفونی لعنتی؟!"
"ازآشپزخانه است عزیزم. از رادیو است"
"می دانم! خفه اش کن!"
"باشد. الان می روم و خاموشش می کنم. صبحانه آماده است. پاشو عزیزم. پاشو"
شماره ی هفت، زیر بغل شماره ی هفتاد را می گیرد و کمکش می کند تا از تختخواب بیرون بیاید و بعد از آنکه شماره ی هفتاد ، گیج و منگ می رود به دستشوئی، شماره هفت به طرف آشپزخانه راه می افتد و وارد آشپزخانه که می شود، اول رادیورا خاموش می کند وسپس می رود به سوی پنجره ی آشپزخانه و پس از آنکه لای آن را کمی بازمی کند، همانجا می ایستد و به نقطه ی دوری در رو به ی خودش خیره می شود و ما صدای "راوی فیلم" را می شنویم که می گوید:" کابوس های شماره ی هفتاد از زمانی شروع شد که به هنگام بازدید از "کمپ آوارگان،"، چند تن از آنها به دلیل اعتراض به رفتار مسئولان کمپ، خودشان را آتش زده بودند. شماره هفتاد که ناظر برآن صحنه بود، به زمین افتاده بود و و بیهوش شده بود. پس از بهوش آمدن، کابوس هایش شروع شده بود. فریاد کنان از خواب می پرید و می گفت که کابوس دیده است!
چه کابوسی؟!
ناکجا!
ناکجا، دیگر کجا است؟!
نمی دانم. یادم نمی آید!
ادامه دارد........
...........................................................
توضیح: اولین چاپ "رمان آوارگان خوابگرد". ۱۹۹۸ میلادی- پاریس- انتشارات خاوران.
|
|