عصر نو
www.asre-nou.net

شعر باران صبح، از نسیم خاکسار

در جشن موسیقیJIP Kamerkoor با عنوان: "با این همه آفتاب همچنان می‌تابد"
Sat 10 06 2023

نسيم خاكسار



یک گروه آواز خوان کُر با نام Kamerkoor JIP که از ده سال پیش کارشان را در هلند آغاز کرده‌اند، در ماه یونی 2023، ده سالگی شان را جشن می گیرند. این گروه کُر در اوترخت، بعد از صدها اجرای کنسرت در هلند از شعر و آهنگ‌هایی همه در پیوند با زمینه‌های اجتماعی دنیای معاصر، نامی آشنا برای علاقمندان در هنر موسیقی شده اند. آنها برای برنامه‌ی کنسرت" با این همه آفتاب همچنان می‌تابد" از پنج آهنگساز خواستند که در جستجوی آن باشند در پیوند با جهان آشفته ای که در آن زندگی می‌کنیم شعرهایی پیدا کنند و موسیقی شان را خلق کنند. در این پنج قطعه که برای این برنامه ساخته شده ، قطعه ای هم است که ماریا پپا ( Mariapepa Contreras) در پیوند با شعری از نسیم خاکسار به نام باران صبح خلق کرده است. در این قطعه سی و هشت خواننده ی کُر، همراه با آهنگ این شعر را همخوانی می کنند.

این برنامه شامل پنج قطعه موسیقی از Gerard Beljon، Oene Van Geel، Mariapepa، Antonio Moreno Glazkov و ستاره نفیسی است که جنبش مردمی در ایران (زن، زندگی، آزادی)، تنهایی و دردهای بشری نقش مهمی در آفرینش آن ها داشته اند. این برنامه در تالارهای موسیقی چهار شهر از شهرهای هلند: آمستردام، دن هاخ ( لاهه) هارلم و اوترخت، برگذار می شود.

محل برگذاری این چهار شب و ساعت آغاز برنامه:

10 June 2023, 8.15 pm - Museum 't Kromhout, Amsterdam
11 June 2023, 3:30 pm - Paleiskerk, The Hague
June 16, 2023, 8:15 p.m. - Verhalenhuis, Haarlem
June 17, 2023, 8 p.m. - TivoliVredenburg, Utrecht

نسیم خاکسار

باران صبح، ترانه غمگین تبعیدی

باران می‌بارد
و چکه چکه
گاه بر شیشه می‌خورد
من اینجایم.
دور از زادگاه
آفتابی اینجا نیست
و رنگ خاکستری
تا دوردست می‌رود
باران صبح،
باران ظهر نیست
باران صبح،
باران غروب نیست
باران صبح
مثل باران شب نیست

هوشیار گریه کردن
در پگاه خاطره
و حس تنهائی
در بامداد شعور

من سفر می‌کنم
با بادبان اندوه
و با واژه‌های حافظه
در باد به جستجوی تو می‌آیم
و بوی صنوبر را
از جویبار خاطره می‌چینم
و در ورطه‌های هول نمی‌مانم
نه!
این سرانجام انسان نیست.
انسان تبعید شده
انسان دربدر
انسان خسته
کسل
بی پناه
انسان بی غرور.
نه!
این سرانجام انسان نیست
که نام نیلوفر را
ازیاد ببرد
و خاطره‌ی نخلها را
و اندوه تو را
ای بی پناه ترین خاک
که لب حفره‌های پوک‌ات
در عطش باران
باز مانده است
باران صبح
باران خاطره است
باران صبح
باران گریستن
باران یاد
باران باد
باران برگ
باران میلاد
در کوچه‌های یک ده آباد
باران صبح
باران صبح است

زمستان ۱۹۸۴ هلند