مردِ رند
Wed 31 05 2023
علی اصغر راشدان
« کجائی شکوه خانومی! باز یافتت نیست که! میدونی فدائی قدوقامت صنوبرتیم؟ کشته مرده گیسای شبقیتم؟ذلیل و زمینگیر قهقهه های شکریتم و یکریز واسه م میگذاری طاقچه بالا؟ بیار منقل پنقل لامصب و اون زهرماری رو دیگه، کم مونده دقمرگم کنی، تو اینقده لاکردار نبودی، شکوه همه ی عالم وآدمم که!...»
« تا یه کم دیر شد، افتادی تو کانال هذیون، حاجی! شیشتا دست ندارم که! تا سرخ شدن این زغالای خیس کوفتی، دودش چشمامو کور کرد، یه دقیقه دندون رو جگر میگذاشتی، میاوردم دیگه، بفرما، تموم زغالا رو عینهو گلوله آتیش سرخ کردم. اینم وافور عمل اومده و نصف لوله زهرماری عسل خالص، تمومشو حاضر و آماده کرده م، توسینی گذاشته م، دودستی جلوی نهالیچه حاجی میگذارم. حالا راستا حسینی بگو، اون ده میلیونه قضیه ش به کجا کشید؟دغل بازی و دورغگوئی کنی، این آخرین منقلته، دیگه نه من ونه تو! »
« من و دغل بازی و دروغ؟ اونم واسه شکوه خانومم؟ تا همه چیزم پاک قاتی پاتی نشده، تا خودمو می سازم، دست و بالی تکون بده،تروخدایه کم واسه م برقص، ناز و عشوه بیا! سینه چاک نازتم، شکوه همه ی عالم وآدم!...»
«خوبه خوبه، کم الدنگ بازی در بیار، از تعارف بزن، بر مبلغ افزا. ده میلیونه سرنوشتش چی شد، بلانسبت حاجی؟ »
« تاچنتابست میزنم، زحمتتو کامل کن، حالم یه کم جا که بیاد، سراپا قربون صدقه ی خال گوشتی کنار چونه تم میشم...»
« کم چاچوله بازی کن! تموم زبون بازیاتو عینهو کف دستم حفظم. دیگه چی کم و کسرداری؟ »
« بیرحم روزگار، این منقل و وافور و زهرماری عسل خالص، بی چای تازه دم یه رنگ، عینهوتخم مرغ بی زرده ست، یه کم منو دریاب، حال و روزمو بفهم، نوکرتم، شکوه خانومم، اگه اجازه بدی، همین الان و کنار همین بساط لخت و عورت میکنم، از فرق سر تا کف پاتو تو بوسه و اشکام غرق میکنم. »
« اگه این ربونم نداشتی، کلاغ چشماتودرمیاورد، خوب چم وخم منودست آوردی، حقه ی دودوزه باز! تاچائی روآماده میکنم ومیارم، خودتوبساز، برکه گشتم، دیگه چس نفسی نباشه، بایدفقط حرف اون ده میلیونو بزنی. »
«روچشمم، هرچی توبگی، پاک گنگ ولال میشم. زودترچای پررنگ تازه دمو برسون، بعدازاین زهرماری خیلی می چسبه، غلام حلقه بگوشتم، شکوه نازدارم. »
« بفرما، اینم سینی چای، باخرمای فرداعلای بم.چن بست کشیدی؟ خو دتوحسابی ساختی؟ ازخماری دراومدی؟ هذیون نمیگی دیکه؟ »
« تونبودی، تاحالاده تاکفن پوسونده بودم، بیاجلوتاانگشتای سفیدکشیده تویکی یکی ماچ کنم، شکوه نازنینم، دلم میخواد سرلعنتی موبگذارم توبغلت وزاربزنم. دوتاچای تواستکانای لب طلائی کمرباریک بزیز، بیااینجا، کناربه کنارم بشین، بازوهای مرمریتوبهم تکیه بده، چائیتوبنوش، قربون اون لبای قلوه ایت بشه این سینه سوخته »
«دوتاچای میریزم، کنارتم می شینم، قرارشدخودتوکه ساختگی جفنگ نگی دیگه، دست درازیم نکن. ازده میلیون بگو، قراربودبری محضروتموم دارائیتو به اسم من کنی، یادت نرفته که؟ »
« چارتابست پروپیمون کشیدم، حسابی حالم جااومد....»
« حاشیه اضافی نیا حاجی! اصل مطلبو تعریف کن»
« هیچی، یاروباعشوه ورشوه ،تفکیکی باغشوگرفته بود. یه باغو کرده بودده تاقطعه ی مسکونی، گرچه آخرش تمومش سگ خور شد، ازقدیم گفتن انگور خوب خوراک شغاله، خودتم درجریان هستی، رفتیم تویه بنگاه معاملاتی واسه یه قطعه ش باده میلیون تومن قولنامه وقراردادامضاکردیم. بعدشم نرفتیم سراغش که ده میلیونم ازش جریمه بگیریم. تاآخرشم خوب پیش رفتیم، هی امروزوفرداکردیم ونرفتیم بنگاه معاملاتی، همیشه طلبکارم بودیم. سرآخرادعای ده میلیون جریمه اصافی پولمونوکردیم...»
« حاشیه نیا، حاجی! حوصله موسربردی!همه ی ایناروکه میگی، میدونم. آخرش چی شد؟ »
« برنامه مون درست بود، خوب پیشرفته بودیم، طرف معامله م چیزی حالیش نبود، قانع می شدکه ده میلیون اضافی روبپردازه. »
« غذام سوخت، یه ساعت دیگه بایس زهرمارکوفت کنی، حاشیه نیا، خلاصه مطلبوبگو، لامصب! »
« انگاریارورفت واسه بنگاه چیه نازوعشوه اومدوکاراروبهش سپرد. بنگاه چی هفت خطم که تموم زیروبم قضایاروحفظه، بهم گفت سرموعدنیومدی، قولنامه باطله، ده میلیوتم به طرف معامله میرسه. »
« حاجی مردرند، بزنه توکمرت. طرف معامله ازتوخرمردرندترازآب دراومد، چاه کن همیشه توچاهه. بکش، چشمت کور. حتماده میلیونوباددادی، خاک عالم توسرت!»
«نه تونمیری، دست به دامن طرف معامله شدم، گفتم من یه روزی قاچاق فروش سکه،دلار وتریاک بوده م، گفتم من بی سوادم وچیزی حالیم نیست. اونقده عزوجزکردم وگفتم بچه هام سربی شوم میخوابن که دلش سوخت وبه بنگاه چیه گفت ده میلون خودموبهم پس بده ویربه یرشدیم...»
|
|