پرستو فرخی
راز زدایی زن محور از «اعدام»
Mon 22 05 2023
تضییع محصول کار زنان
تاکید روزافزون بر افزایش جمعیت و فرزندآوری و طرح جوانی جمعیت که امروزه در صدر اقدامات دولتی قرار گرفته و زنان را مستقیما نشانه می رود، به صورت ضمنی موید این حقیقت است که «هر انسانی محصول کار یک زن است.»
مادری، چه از منظر بعد بیولوژیکی زادن و مادری زیستی و چه از منظر بعد اجتماعی پرورش فرزندان و مادری اجتماعی، کاری است که سالیان سال بر عهده زنان گذاشته شده و حتی مادری به مثابه نقشی ویژه، اسباب مقدس انگاری زنان را فراهم آورده است. اما به شکل پارادوکسیکال، کمتر کسی است که در مسئله اعدام بر این خوارشماری محصول کار زنان اشاره ای داشته باشد.
اعدام، که به شکل ضدونقیضی، جریحه دار شدن احساسات عمومی را بهانه می کند، و خود را مامور آن می داند، هیچ گاه به فکر احساسات و کار عاطفی یک عمر مادر و از بین بردن ثمره کارش نمی افتد. درحالیکه کار عاطفی و مراقبتی، بدیهی ترین کاری است که از هر مادری انتظار می رود، اما این بدیهیات هیچگاه در سیستم مجازات و کیفردهی لحاظ نمی شوند. گویی مادری صرفاً کارکرد مکانیکی اجتماعی دارد و آن زن صرفاً کارگری است که به وظیفه اجتماعی خود عمل کرده است و در این میان تنها چیزی که بدان توجه نمی شود، کار فردی یک مادر و بازده نیروی کار و حق مادری اوست.
این درحالیست که در ازای نقش مادری که چرخه اجتماعی را به حرکت در می آورد، هیچ آورده مالی ای متوجه زن نیست و صرفا به بار نشستن کار خانگی، مراقبتی، عاطفی و اجتماعی او، در امتداد یافتن حضور و زیستن فرزند او خلاصه می شود. حیاتی که مادر می بخشد و جوانه ای که تا تبدیل شدن به درخت تنومند، معمولا با عمر یک زن معاوضه می شود، به راحتی با ارزش زدایی از زندگی و کار زن بوسیله طناب دار سالب آزادی، تضییع می شود. شعار زن_زندگی_آزادی نیز در همین بستر بخوبی قابل تفسیر است که چرا زنانگی و فمینیسم در قیام ژینا نقش کلیدی دارند. همین جاست که وجه فریبنده تقدس مادرانگی عیان می شود. تقدسی که هیچ جایگاهی برای کار زن قائل نیست و صرفاً او را در حد دستگاه فرزندآوری و ربات کوکی مولد احساس می داند که هرزمان که اراده شود، دکمه احساس خاموش آن فعال خواهد شد.
جالب آنکه در طول تاریخ همانان که مخالفان سرسخت پایان خودخواسته بارداری و سقط جنین با نام «مدافعان حیات» بوده اند، همزمان مدافعان پروپاقرص سیستم تنبیهی اعدام و حتی جنگ نیز بوده اند. گویا دفاع از حیات صرفاً بر نقض حق بر بدن زن متمرکز است تا نقض حق زیستن یک انسان کامل! صددرصد کسانی که اعدام می کنند و قانون می نویسند مرد اند و صددرصد کسانی که سقط جنین می کنند زن (دارای بدن منتسب به زن) هستند. اما صرفاً آنجا که یک زن در مورد فرزندآوری و بدنش تصمیم می گیرد، قاتل نامیده می شود درحالیکه چنین رویکردی را در قبال عاملین کیفردهی اعدام نمی بینیم. آنان در برابر تعیین حق حیات انسان های کامل با قوانین مرد محور آزادند، اما زنان در برابر مشتی توده سلولی در بدنشان، هیچ حقی ندارند و حتی پس از انجام وظیفه مادرانگی، در جایگاه مادران اعدامیان نیز هیچ حقی ندارند. گویا آنچه که محل مناقشه است، حق حیات نیست؛ بلکه مسئله اصلی این است که یک زن نمیتواند تعیین کننده باشد و حقی بر بدنش داشته باشد.
تنبیه مادرانگی غیر موکد
زنی که مجرمی را بدنیا آورده، پیشاپیش بعنوان «مادر بد» مجازات می شود. تجربه بارداری، زایمان و پرورش چندین ساله او، به ناگاه پوچ و بی ارزش می شود. سلب جان و زندگی هر فرد، همزمان میتواند مصداق سلب حق مادرانگی و محرومیت از ارزش کار بازتولیدی مادران و حتی سلب زندگی از آنان باشد. اعدام، به صورت ضمنی پرورش دهندگانی را که فرزندپروری شان، انحراف از معیارهای اصیل بوده را مجازات می کند و مجازات آنان، با تضییع اصل زندگی بخشی شان و کار بدنی و عاطفی و مراقبتی شان و با ختم شدن به ممات فرزندانشان اعمال می شود. آن هم نه به شکل فیزیکی، بلکه به شکل روانی و روحی که تا پایان عمر پدیده ای بنام «مادران داغدار» را خلق می کند که این مادران معمولا پس از آن واقعه، به هیچ عنوان زیستن را تجربه نمی کنند و در خلال مرگی تدریجی، زنده زنده دفن می شوند.
با این حال کسی از کشته شدن این مادران سخن نمی گوید؛ آنانکه برخلاف اعدام شدگان، مجبورند مرگ را به زندگی پیوند زنند. بیهوده نیست که زنان سردمداران مقابله با جنگ و حفاظت محیط زیست و وگانیسم نیز هستند؛ سیاست مرگی که با اعدام، جنگ و خشونت و جنگل زدایی و ذبح حیوان گره خورده است، تهدید کننده زندگی و زنانگی است. درختی که قطع می شود، حیوانی که سر بریده می شود، سربازی که کشته می شود، سری که بالای دار می رود، همان «دیگری» است که نشانه گرفته می شود و منطق سلطه، شی انگاری و انسان زدایی که آن دیگری را «غیر متمدن» و «دون انسان» می خواند، در تمامی این موارد حکم فرما است.
تثبیت سلسله مراتب قدرت و اشکال سلطه
فمینیسم، در پی شالوده شکنی از ساختار سلسله مراتبی است که در درجه اول، دیگری ساز و اولویت دهنده به قشری و مولد طبقه صاحب امتیاز است و در درجه دوم مجهز به سیستم حذف سیستماتیک است. علیرغم اینکه اعدام، وعده برقراری نظم اجتماعی عدالت محور و قانون مداری را می دهد، اما خود، بازتولید کننده قدرت مسلط ناعادلانه است. درصد بسیار اندکی از اصحاب قدرت و متمولان، مشمول مجازات اعدام می شوند و طبق تحقیقات انجام گرفته، اکثریت قربانیان اعدام، طبق تبعیض های نژادی، طبقاتی و جنسیتی تعیین می شوند. بنابراین داعیه نمایندگی از عدالت، در اصل تضمین کننده بقای قدرت در رأس هرم و به حاشیه رانی غیر است که بصورت بی عدالتی مستتر در عدالت مردسالارانه نهفته است.
مردانگی هژمونیک خشونت محور
اعدام برگرفته از اصول پدرسالاری است که این بار دولت، نقش پدر را برعهده می گیرد و پدرمآبانه در پی تنبیه و تدبیر مصالح اجتماعی است. پدرسالاری، مفهومی سیاسی است که قدرت و تصمیم گیری به شکل خودکامه با انسداد کامل سیاسی در انحصار گروهی از مردان است. مشابه همان خانواده پدرسالارانه ای که مرد مذکر در رأس آن است و تأدیب و مجازات اعضای خانواده بی هیچ قید و شرطی در ید قدرت اوست و حرف اول را میزند و به راحتی می تواند برای «حق مادری» تصمیم گیری کند.
با وجود اینکه در ظاهر این مردان اند که بیشتر قربانی خشونت اعدام اند، اما در حقیقت این «همه» زنان اند که در امتداد فکری این سیستم مردسالار، دیگری شده و در حاشیه اند و خشونت اعدام بیش از همه، زنان را زیر چکمه های قدرتش له می کند و مقوم «خشونت علیه زنان» و پایداری نظم مردسالارانه است؛ چراکه خشونت همانجا پای چوبه دار متوقف نمی شود؛ بلکه به تمامی ساحات اجتماعی تسری می یابد و سیلی خشونت خود را بر صورت بی قدرتان، که معمولاً بازه زنان و کودکان را دربرمی گیرد، می نوازد. اعدام، همان اشاعه خشونتی است که گاه شکل مشت و لگدی دارد که به بهانهی اوضاع بد اقتصادی مرد، زن را نشانه می رود و گاه همان کودکی است که از ترس عقوبت مجازات خشن، از او انسانیت زدایی می شود.
تقویت کلیشه کاذب زنان علیه زنان
اعدام، مجازات کشته شدن و نقض حق مادری یک زن را، با سلب حق مادری از زن دیگر جبران می کند و عدالت را صرفا به شیوه تقابل با خصلت زندگی بخشی مادرانه برقرار می کند. اصول برابری و عدالت موعود، برابری زنان در مواجهه با نیستی و فقدان است و نه دغدغه برابری در امکان زیستن و فرصت حضور. چنان که گویی دو مادر را مقابل هم قرار می دهد و با دشمن انگاری زنان، مانع از اتحاد و همبستگی آنان بر سر موضوع مشترک مادرانگی می شود و محصول کار یکی را قربانی ذی حق حیات می داند و محصول کار دیگری را مجرم فاقد حق زیستن می داند. آن هر دو مادر، از محصول کار مادرانگی باز می مانند و سیستم قانون مجازات، گویی با همتراز کردن هر دو مادر، و جدا کردن آنان از ارزش کارشان، دلجویی از یکی را با داغدار ساختن دیگری عملی می سازد. گویا دغدغه بیش از آنکه تسری حیات باشد، همه گیری ممات و اشاعه آن است. اما فمینیسم، در برابر مجازات های خشونت آمیزی نظیر اعدام، عدالت ترمیمی را پیش می کشد که میتواند به فرهنگ سازی ایجابی تدریجیِ به مراتب اثربخش تر از اقدامات دفعتی سلبی اعدام ختم شود. فمینیسم، چنین عدالتی را ناعادلانه و اتفاقا تثبیت گر خشونت و نابرابری می داند و نه از از میان بردارنده آن.
بنابراین می توان گفت آن نوع از شبکه تأدیب و انضباط بخشی که ناقض رهایی بخشی و انسانیت زدا و خشونت پرور و سلطه محور است و کلا بر مبنای نادیده انگاری زن و کار او بنا شده است، نمیتواند هیچ وجه مشترکی با فمینیسم داشته باشد.
مادرانگی در روزگار کشاکش زادن و کشتن، مأموریتی بوده که زنان هیچ حقی بر آن ندارند؛ نه در آغاز آن و نه در پایان آن. همچون کارگرانی که هیچ تعلقی نسبت به ابزار کار و محصول کار ندارند و با آن بیگانه اند. آغاز مادرانگی با بی اختیاری زن آغاز می شود هر زن باردار، یک مجرم بالقوه است که هرگونه ادعای حق بر بدنش او را خاطی می نامد، همانگونه که هر زن داغدار فرزند اعدامی، که ادعایی بر محصول نیروی بدنی و کارش داشته باشد، پیشاپیش خاطی و در بی حقی کامل است. ماموریت تمام شد. نقطه سر خط!
هربار که کسی اعدام می شود، زنی نیز با او کشته می شود؛ طناب دارهایی که با هستی زدایی زن ستیزانه گره زده می شود و با لگدی بر چهارپایه ارزش کار بازتولیدی زن، زیر پای اعدامیان، سیاست مرگ و جان گرفتن و اندوه یک زن را بجای زندگی و جان بخشی زنانه پیشکش می کند.
🔖 کانال تلگرامی جامعه شناسی زن روز
♦️@Zane_Ruz_Channel
|
|