عصر نو
www.asre-nou.net

مسابقه برای بازتولید رسانه‌ایِ رضا پهلوی


Sun 12 02 2023

س. حمیدی

new/reza-pahlavi-va-taj.jpg
محمد معین در فرهنگ فارسی خود واژه‌ی رسانه را "حسرت، افسوس، تأسف" معنا می‌کند. چنین تعریفی از رسانه دست کم در خصوص رسانه‌های دولتی یا تجاری دوران ما هم صدق می‌نماید. پدیده‌ای که ایران اینترنشنال، بیبیسی و من و تو نیز بدون کم و کاست از فرآیند آن سهم می‌برند. بد نیست به یاد آوریم دورهای طولانی از حکومت شاه را که بی‌بی‌سی ظرف سی و هفت سال در مقابل عدم انعکاس خبری سرکوب‌های شاه تاب آورده بود. اما آن‌گاه زبان گشود که قرار شد روح‌الله خمینی را بر جایگاه همان شاه بنشانند. از این به بعد بی‌بی‌سی به عنوان تریبونی غیر رسمی برای روح‌الله خمینی قرار گرفت. اکنون ایران اینترنشنال، بی‌بی‌سی و من و تو همین شیوه‌ی نامردمی را به کار می‌بندند. چون شعارشان این است: "هرچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم". اما این استاد ازل کیست بر کسی پوشیده نیست. ولی همین استاد ازل شیوه‌ی تاریخی استادی خود را در این‌جا نیز به کار می‌گیرد. گردانندگان این رسانه‌ها ابتدا اخبار خود را از خیزش عمومی مردم بازمی‌گویند و در انتهای اخبار به سراغ رضا پهلوی و مادرش می‌شتابند که گویا هر دو نفر سرکوب‌های جمهوری اسلامی را از حبس و کشتار گرفته تا شکنجه و اعدام محکوم می‌کنند.

این موضوع به آن معنا است که شاید بتوانند یالانچه‌ی محبوب خود را در بازار شلوغ آلترناتیوسازی فعلی به عنوان قهرمان دوران جا بزنند. اما این یالانچه از "دموکراسی" سخن می‌گوید و حکومتی "دموکراتیک" می‌خواهد و از نیروهای "دموکرات" می‌خواهد که با او پیمان اخوت ببندند. این نوع عوامفریبی را پیش از او بابا بزرگش و روح‌الله خمینی نیز به کار می‌گرفتند که اغلب مواقع افاقه هم می‌کرد. حتا رضا پهلوی در الگویی از بابا بزرگ خویش پرچم جمهوری‌خواهی را بالا گرفته است. از این بالاتر که نمی‌شود. آن‌وقت ضمن بالا بردن علم جمهوری‌خواهی خیلی راحت و آسوده‌تر می‌توان پرچم استبداد سلطنتی را در جای جای کشور کاشت. در واقع باور دارند که سیاست‌های عوامانه و عوامفریبانه‌ی رضا شاه کودتاچی را در دنیای مدرن امروزی هم می‌توان به کار بست. هرچه باشد به قول آن عزیز نازنین، تاریخ همیشه دو بار تکرار می‌شود؛ ولی بار دوم به شکلی از کمدیِ مضحکه‌آمیز.

رسم رسانه‌های دولتی در زمان شاه چنان بود که همیشه ده دقیقه‌ی نخست اخبار سراسری به پخش سخنانی از "اعلاحضرت همایونی" اختصاص داشت. عمران صلاحی ضمن طنز خود به خوبی نوشته بود که باید اخبار رادیو تهران را از ساعت دو و ده دقیقه به بعد گوش کرد. اما چه بسا این افاضه‌های شاهانه تا نیم ساعت پایانی اخبار هم طول می‌کشید. تازه کارگزاران و مجریان برنامه‌های اخبار شاه، پس از پایان گرفتن سخنان او، به سراغ آندره ساخاروف "فیزیکدان ناراضی شوروی" می‌رفتند. انگار او از مادر ناراضی به دنیا آمده بود. شاه خوب می‌دانست که ایران خاج‌پرستِ او در جبهه‌ی مقدم مبارزه با بلوک کمونیست به سر می‌برد و وظیفه‌ی خود را در مبارزه‌ی با این بلوک خوب می‌فهمید. در واقع شاه این قسمت اخبار را فقط برای ناظران و دوستان امریکایی خود تکرار می‌کرد. بیچاره آندره ساخاروف بهانه قرار گرفته بود که امریکا در کمونیسم ستیزی شاه هیچ شک و شبهه‌ای به خود راه ندهد. به همین اعتبار بود که شاه به نمونه‌های جدیدتری از تانک و هواپیمای جنگی آمریکایی دست می‌یافت. گویا شاه می‌خواست ضمن به‌کارگیری همین جنگ‌ا‌فزارهای مدرن، روزی و روزگاری با روس‌ها بجنگد.

اکنون رضا پهلوی نیز در همان جایگاه آندره ساخاروف برای رسانه‌های حاشیه‌ی رود تایمز نقش می‌آفریند. چون آنان نیز در الگویی از رسانه‌های دوره‌ی شاه، اخبارشان را با واگویه‌هایی مکرر از سخنان و تصویر او و مادرش به پایان می‌رسانند. انگار بخواهند نمونه‌ای از همان تجربه‌های اخبار آندره ساخاروف را این بار برای "شهبانو و شاهزاده" به کار بگیرند. شاهزادهای مجعول و ساختگی که اعتبار نامعتبر شاهزادگی خود را از همان کودتای ۱۲۹۹ بابابزرگش وام گرفته است. بدون تردید کودتای ضد مردمی مرداد ماه ۳۲ نیز چنین جایگاه نامشروعی را برای خانواده‌ی پهلوی دوم ارتقا بخشید.

رضا پهلوی و مادر او به فراوان از خیزش عمومی مردم ایران با عنوان انقلاب نام می‌برند. آنان از واژه‌ی انقلاب، نمونه‌ای از برکناری و فرار محمدرضا پهلوی را در ذهن خود می‌پرورانند. پدیده‌ای که ضمن جابه‌جایی رژیم پهلوی با رژیم جمهوری اسلامی پایان می‌پذیرد. ولی این مادر و فرزند هر دو نمی‌توانند بفهمند که بالایی‌های جامعه همواره مغضوب انقلاب‌ها شمرده می‌شوند. در نتیجه دانسته و آگاهانه خود را در کنار توده‌های انقلابی مردم جا می‌زنند. چون فهمیده‌اند که انقلاب کار همین "توده‌ها" است. اما برای توده‌های مردم عادی شعار "زن زندگی آزادی" کارکردی از یک انقلاب دموکراتیک را به پیش می‌برد که در فرآیند رادیکال شدن آن، امثال رضا پهلوی را از جمع خود پس می‌زنند. از سویی، دوستان رضا پهلوی و خود او خیزش آزدیخواهانه‌ی مردم ایران را به خواست امثال مکرون، ترامپ و بایدن پیوند می‌زنند. با این حساب انقلاب فرآیندی از کنش سیاسی یا اجتماعی است که مکرون و ترامپ نیز باید بر چند و چون آن صحه بگذارند. لابد نوعی از انقلاب سفید شاهانه که عملیاتی کردن آن، اقتدار حزب دموکرات آمریکا و خانواده‌ی کندی را پشتوانه گرفته بود.

رضا پهلوی علاقه‌ی وافری برای کاربرد واژه‌ی سیاسی "دموکرات" در خود سراغ دارد. با این حساب می‌شود شاهزاده‌ی دموکرات. او هم به خوبی فهمیده است که لیبرال‌ها در تاریخ اقتصادی و سیاسی جهان تا بناگوش خود افتضاح به بار آورده‌اند. بی‌دلیل نیست که راهکارهای سیاست نامردمی خود را در سازه‌هایی از ترفندهای نئولیبرالی به پیش می‌برند. به همین دلیل رضا پهلوی هم از کاربرد واژه‌ی لیبرال سر باز میزند تا به گمان خویش جایگاهی بین دموکرات‌ها برای خویش دست و پا نماید. حزب دموکرات احمد قوام که یادتان می‌آید. رضا پهلوی هم در فردای انقلاب لابد برای توده‌های عادی مردم نمونه‌هایی از چماقداری همان حزب دموکرات احمد قوام را به پیش خواهد برد. اما باید بفهمد که در صف دموکرات‌های واقعی تنها و تنها گرایش‌های مردمی، تولید و کار کردن است که وجاهت دارد و ارزش می‌آفریند؛ نه جیره‌خواری از خزانهی‌ نامشروع سوداگران سیاست‌باره.

هنجارهای فاشیست‌مآبانه، انحصارطلبی و چماقداری راست محکوم در کشورهای ماورای بحار شرایطی را برانگیخته‌است تا عده‌ای از نیروهای رادیکال چنین رفتاری را اتحادشکنانه ارزیابی نمایند. باید دانست که چنین اتحاد - عملی هرگز در فضای اعتراضی کار و تولید کشور یا محیط‌های فرهنگی و دانشگاهی ایران وجود نداشته است. ولی گروهی تنگ نظر، آشوب‌طلب و مواجب بگیر تلاش می‌ورزند تا نمونه‌هایی از آن را از خارج و بیرون جنبش به فضای همگانی آن بکشانند. بدون تردید همین گروه‌های بیرونی در فردای جنبش هم راهکارهای انحصارطلبانه و فاشیست‌مابانه‌ی خود را در فضای سیاسی کشور به پیش خواهند برد. با همین رویکرد است که اتحادی بین هواداران روح‌الله خمینی و طیف "دموکرات" یا " سوسیال دموکرات" رضا پهلوی پیش خواهد آمد. حمله به دفتر احزاب سیاسی، بمب‌گذاری اماکن عمومی، ترور مخالفان، یورش به تجمعات سیاسی و کیوسک روزنامه‌ها اهداف مشترکی است که سرآخر این دو گروه راست حاکم و محکوم را به هم می‌رساند و پیوند می‌دهد. باید دانست که از نگاه فلسفه‌ی سیاسی هم که شده اتحاد یا هم‌آمیزی با نیروهای عقب مانده و واپس‌گرای جامعه به نوعی عقب نشینی از مواضع رادیکال جنبش شمرده می‌شود که در نهایت با رشد و بالندگی آن به چالش برمی‌خیزد.

اما رویکرد رسانه‌های لندن در خبرسازی برای رضا پهلوی و مادرش از واقعیت غیر قابل انکاری حکایت دارد که گویا رهبری خیزش اعتراضی مردم را از پیش به نام انحصاری ایشان به ثبت رسانده‌اند. با این حساب اشتباهی را به کار می‌گیرند که گویا هیچ گروه سیاسی یا صنفی مستقلی در داخل و خارج ایران به فعالیت اشتغال ندارد. چون به گمان ایشان اگر اشتغال داشتند آنان هم به دیدار امثال مکرون، بایدن و سناتورهای آمریکایی می‌شتافتنند. بنا بر این وهم و گمانی را در ذهن خویش سامان می‌بخشند که گویا تمامی حرکت‌های اعتراضی داخل ایران بدون استثنا به خواست رضا پهلوی و دوستانش صورت می‌پذیرد. ولی همه‌ی این‌ها، خواب و خیال‌های شیرینی هستند که فقط از پرخوری آدم‌ها ناشی می‌شود. تا آن‌جا که تنها یالانچه‌های خوش خیال آن سوی دریاها ضمن سیاست‌بازی متوهم خود، به درک و فهم نمونه‌ای روان پریشانه از آن نایل می‌گردند.