کردان و کرامر
Mon 29 09 2008
محمود کویر
پس از این که تارنمای اصلی دانشگاه آکسفورد مدارک تحصیلی وزیر کشور ایران را جعلی و دروغین خواند اینک نوبت به شخص دیگری رسیده است. در صفحه نخست روزنامه هایی چون دیلی میل تصویر بزرگ یک وکیل ایرانی را چاپ کرده اند. ابشان که وکالت اسکاتلند یارد را داشته اند و در دادگاه سبب شکست یک پرونده بسیار مهم و گران قیمت شده اند، پس از شک پلیس، متوجه می شوند که مدرک ایشان جعلی است و ایشان وکیل نیستند.
کاش آبرو ریزی به همین جا پایان می گرفت. از ابتدای سال تحصیلی جاری، دانشگاه های انگلیس و از جمله بیرمنگام، که در آنجا دانشجویان بورسیه ای ایرانی،یعنی آقازاده ها و نورچشمی ها و امنیتی ها،
به گذراندن دوره های فوق لیسانس و دکترا مشغولند، شرایط بسیار سختی برای پذیرش گذاشته و نیم بیشتر دانشجویانی را نیز که قبلن پذیرفته بودند، به انگلیس راه ندادند. چرا؟
با گفتگو با مقامات دانگاه مشخص شد که مدارک تحصیلی بخش مهمی از آنان جعلی است. آن ها حتا دیپلم نیز ندارند. دیپلم ها و لیسانس های جعلی و پایان نامه های نوشته نشده و دزدی، اینک کشف شده است و نمی دانم این همه رسوایی و ریا و تقلب کار را به کجا خواهد رساند.
در دیاری که خودکامگان ریاکار و دروغزن حکم می رانند و با فریب و دشمنی و دشنام و دروغ، مردم را کام تباهی می کشانند؛ در سرزمینی که رسانه های گروهی وامانده و دهان بسته آن را به زنجیر کشیده و در بوقشان جز دروغ نمی دمند، چه انتظاری می توان داشت؟
آیا این همان روزگاری است که حضرت حافظ فریاد بر می داشت:
ناموس عشق و رونق عشاق می برند
این همان روزگار است که:
سینه مالامال درد است
و
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل؟
چند روز پیش با مهمانی از ایران به آکسفورد رفته بودیم. او را بردم کلیسای بسیار قدیمی این دانشگاه که حالا هشت صد سال دارد.
در دهانه ورودی داخل کلیسا، بر ستون سمت راست تصویری آویخته اند و بر ان یاد داشتی. برویم و بخوانیم:
نوشته است:
پانصد سال پیش سه کشیش برای اصلاحات در دین و جلوگیری از قدرت کلیسا و آمیخته شدن آن با سیاست اقدام کردند. آن ها دستگیر شدند. دو تن ار آنان بر عقاید خود ماندند و در برابر همین کلیسا در آتش سوزانده شدند. نفر سوم که کرامر نام داشت، توبه کرد . ملکه دستور داد تا تخت او را به کلیسا آوردند و در بیرون آتشی افروختند و قرار بر این شد که در روز موعود، کرامر در برابر مردم انگلیس که به او باور داشتند، توبه و عقاید خویش را انکار نماید.
در آن روز و در برابر کلیسا و ملکه، کرامر به جای آن که به دستبوس ملکه و کشیش برود، به سوی کوه آتش گام برداشت. لبخندی بر لب داشت. نخست دست راست خود را که با آن توبه نامه را امضا کرده بود، در آتش نهاد و سوزاند و آنگاه پای در آتش نهاد و جان و هستی خویش را برای دانش و مردم فدا کرد. همین!
|
|