از او سخن می گویند
Mon 9 01 2023
سرور علی محمدی
نامی آشنا داشت، نامی که زنجیروار به اسطوره های سال های خفقان پهلوی متصل بود، برادر بزرگترش حمید توکلی، سعید آریان همسر و خواهرش سیمین توکلی، از این سه رفیق بسیار خوانده بودم اما دریغا که دانستههایم از شهین توکلی بنا به آن چه که در کتاب حماسه ی مقاومت*، آمده، او اسطوره ی مقاومت بود. و من متعجب از غبتشاش در سازمان، سالها گذشت تا یاد وارههایش را در کتاب داد و بی داد خواندم، از آن چه که در زندان های مختلف کشیدهبود، را، همبندهایش باز گفته بودند. اینها بود دانسته های اندک من از شهین توکلی.
روزی که کتاب "از او سخن می گویند*" را رفیق نازنینم ناصر مهاجر برایم فرستاد. دلم میخواست این " او" را بهتر بشناسم، هرچند که دیگر خودش نبود. سال گذشته به هنگام رفتنش نوشتههای همبندیهایش را خواندم اما همچنان پاسخی بر این پرسش که چرا سازمانی را که عزیزترینهایش با عشق بنیان اش نهاده بودند، رها کرده بود را، نیافتم. با شناختی که از ناصر مهاجر دارم، باورم براین بود که حتما در سطور این اثر، پاسخی بر نادانستههای من از رفیقی که حسرت دیدارش در ستاد سازمان به دلم مانده بود را، بیابم.
یک ساعت تمام خیره به تصویر روی جلد چشم در چشم او دوختم و هزلر بار از خود پرسیدم براستی او کیست؟ آیا در من این توان خواهد بود تا به همراه برادرش وحید توکلی و ناصر مهاجر بازشناسمش؟ از خود پرسیدم چرا پرندهی روی شانهاش سودای پرواز نداشت؟ چه رازی در پس این شانهها و آن نگاه بود؟ کتاب را یکسره تا سپیده صبح خواندم. نان و چای دست نخورده روی میز بود، تا این که خواب دیدگانم را از نگریستن به تصویر او بازداشت. دگر روز اخبار ناگوار میهن بود و تبادل آنچه که برایم میرسید با یاران. اما نگاه او و لبخندی که جان داشت، رهایم نمی کرد، و این کلام برادر زاده اش که:"عمه به آدمها فقط نگاه نمیکرد، بلکه آنها را میدید"* تا به امروز مدام با این پرسش کلنجار رفتم آیا کتاب را فقط خوانده بودم؟ آیا من هم با چشمان آرش، وحید، امین، ناهید، بنفشه. ثریا، عاطفه، اکبر و... شهین توکلی را دیدهام؟ آیا او بهراستی آنگونه که فران به خاطر میآورد* مغزی سرد و قلبی گرم* داشت*؟ و یا آن گونه که طوبا میگوید احساس مسئولیت شهین در قبال همبندانش از مرزهای عقیدتی فراتر بود.* آیا من پاسخی بر پرسش چهل و اندی سالهام یافتم؟
آن چه مسلم بود باید کتاب را دوباره می خواندم. در این ساعات واپسین شب دریافتم. شهین توکلی در تنهاییاش هم تنها نبود. حال آن که بسیاری از ما در جمع تنها بودیم. از این رو منش او در طول و عرض نشریات جای نمی گرفت. با دوباره خوانی کتاب از خود پرسیدم آیا آن گونه زندگی کرد که میخواست یا ان گونه زیست که برایش مقرر شده بود. هرچه بود قاطعانه میتوان گفت شهین توکلی همواره به آرمانهای بنیانگذاران سازمان وفادار ماند و در راه خلق هر آن چه را که در توان داشت، ایثار کرد.
یادش گرامی
_____________________
۱/ اشرف دهقانی حماسهی مقاومت
۲/ ناصر مهاجر/حمید توکلی از او سخن می گویند
۳/ آرش توکلی عمه و من ص ۱۰۲
۴/ رقیه دانشگری ص ۱۵۶
۵/ یاد مانده ی طوبا ص ۱۶۸
|
|