پرواز ۷۵۲
Fri 30 12 2022
شهریار حاتمی
در آن پگاه بی سحر
از آسمانِ تار و تیره
به اوج خاکِ پاک آمدید و من
هنوز به عمقِ چاهِ غم نشسته ام.
خزر به چشم های من هجوم کرد و من،
شکسته قلب و دست بسته ام.
کویر تشنه ی نگاهتان
در آرزوی قطره ی زلالِ زندگی
به آسمانِ تیره، چشم بسته بود و
ابرهای تیره تر از آن
به خیره گیّ و پوزخندِ تلخ،
نه سایه ای، نه رحمتی،
نه قطره ای به کام تشنه تان فشاند.
در آن زمان
هم او که آسمان تیره را
چراغ راه خویش کرده است،
زِهِ کمان کشید و
تیر را به قلبتان نشانه رفت.
چه تیره شد پگاه و
تیره تر، قلوب سنگیِ کمان کشان.
دروغ شد حقیقت زمان و
ما به حیرتی عمیق و رنج بی امان،
فرو نشسته ایم.
چه رشته ها گسست و
قلب ها شکست و
سینه های عاشقان ز کینه خست.
اگر چه پرده یِ پلشت کینه،
راه راستی ببست
ولی ببین چه پرده ها فرو نشست.
چه آشکار شد رُخ سیاهِ پشتِ پرده ها و
باز شد قیود بندگی ز پای برده ها
چه بند ها که پاره شد
و خون پاکتان، به خاک ها دوباره شد
زمین شهر من به سوگتان نشست و
آسمان آن،
پر از ستاره شد.
استکهلم ۱۸ دی ۱۳۹۸
شهریار حاتمی
لینک دکلمه شعر با موزیک:
https://youtu.be/Gey1bwU66mc
|
|