عصر نو
www.asre-nou.net

چند شعر از عسگر آهنین


Thu 15 12 2022

عسگر آهنین



ققنوس

ققنوس
از خاکستر خود برخاست
بالای شهر ها
به پرواز در آمد
مردمان چله نشین
مشعل کشان
به فتح خیابان ها رفتند

دو پرنده، دو قفس

(حکایت)
-----------------
در باغ خانه ای
دو قفس بود
در هر قفس پرنده ای
در یکی از قفس ها باز بود
در قفس دیگر بسته
پرنده ای که در قفس درباز بود
به آن پرنده ی دیگر گفت:
دلم برای تو می سوزد
راه فرار نداری!
پرنده ی دیگر جواب داد:
من بیشتر دلم برای تو می سوزد
راه فرار داری
اما به قفس خو گرفته ای!

چراغ

------
چراغ درونت را روشن کن
تا واژه های گمشده در تاریکی
دوباره جذب نور شوند
وگرنه این سکوت و سایه نشینی
زنده بگورت خواهد کرد

گورستان

-------
به سنگ قبر ها
در ذهن من نگاه کن،
گورستان شده ام!

بانوی سرخپوش

--------------------
تصویری از تو روی دامنه کوه می کشم
هنگام صبحدم
از قلب تو شقایق زیبایی
بر متن روشنای افق قد کشیده است.
بانوی سرخپوش خواب های صبحدمانم
دامن کشان بیا و ُموی بر افشان در آفتاب
بگذار رایحه ی موی تو در باد
این اسب خفته را به شیهه در آرد.

سخن بگو

---------
سخن
پرنده ایست
که در قفس ترس ها
از پرواز افتادست
آزادش کن
سخن بگو
ورنه، پرنده در قفس،
از نفس می افتد