عصر نو
www.asre-nou.net

هانس ماگنوس انسنزبرگر

شاعران نفی کننده*
(خوانش مانیفست حزب کمونیست در آغاز قرن ۲۱)

برگردان: مهدی استعدادی شاد
Wed 7 12 2022



بیشتر مانیفست‌­ها(بیانیه‌­ها) خیلی ملال آورند. البته گاهی پیش می­آید که در آغاز صدورشان لحظه­ای رسانه­ها را تحریک و جذب کنند. اما در بقیه اوقات بهمراه علت صدورشان پژمرده و پرپر می­شوند. آنگاه، در آینده، فقط لحن هیستریک و گفتار برآشفته­شان به طرز خجالت­آوری بنظر می­رسد.

بیانیه‌­نویسی،همچون گونه و ژانر ادبی جدید، یک اختراع مُدرن است که سرآغازش به قرن هفدهم میلادی برمی­‌گردد. در حالی که در قرن بیستم، بیانیه نویسی به مرحلۀ تولید انبوه‌­اش رسیده است. هیچ جُنبشی،فارغ از این که چقدر مختصر و فرقه‌­گرایانه بوده، بدون چنین متن برنامه‌‌داری زائیده نشده‌است. در برخی از مواقع، مثل زایش جُنبش فوتوریستی، تنها چیزی که یاد آدمی می­‌ماند فریادکشی در فراخوان جماعت وابسته‌­اش است. بگذریم که آن‌موقع کسی دلش نمی­‌خواسته دنبال ایشان راه بیفتد. بر این منوال آن گرایش به نوشتن بیانیه، روندی را طی کرده که از صعود و رکود و سقوط تشکیل شده‌است.

اما در این میانه چند استثنا پیدا شده که به‌ندرت اتفاق افتاده­‌اند. به‌طور مثال از سندی می­‌توان گفت که عنوانش به قرار زیر است: "سیزدهمین قطعنامۀ به اتفاق آراء تصویب شدۀ اتحاد ایالات امریکا". سندی که تا به امروز نیروی جاذب خود را از کف نداده‌است. متن دیگر آن نامۀ سرگشادۀ امیل زولا است که هنوز پس از یک قرن و اندی سال از زمان انتشارش با حرمت نقل قول می‌گردد. اما بسیار بیشتر از این‌ها آن غافلگیری مثبت و سرگذشت یک متن شاهکار است که آقایان مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ منتشر ساخته‌اند. متنی که گرچه کم‌تر خوانده می­‌شود و لی هنوز بالاترین سطح از فعلیت را دارد.

اولین فصل مانیفست حزب کمونیست(یعنی یگانه بخشی که این‌جا از آن سخن می­‌رود) یک سرود والای ستایش برای کاپیتالیسم است؛ گرچه با دقتی که به تجزیه و تحلیل موضوع پرداخته جایی برای هیچ‌گونه توهم و تردید گمراه کننده­‌ای نمی‌گذارد. آن‌جا مانیفست از فرایندی می‌­گوید که امروزه در موردش بیشتر چرت و پرت گفته می­‌شود. در حالی که دوباره بایستی مورد تامل قرار گیرد. و این امر مغفول مانده چیزی جز گلوبالیزاسیون نیست. البته مفهوم گلوبالیزاسیون تازه در سال‌­های پنجاه قرن بیست میلادی ظاهر می­‌شود ولی بحث در موردش را آن دو دانشمند آلمانی به‌طور دقیق در آغاز شکل گرفتنش توضیح داده‌­اند. نویسندگان نامبرده به‌ویژه پیدایش موارد سکولاری چون رشد شهرها و ظهور زنان در بازار کار را با تمامی پیامدهایش شناسایی کردند که به "آسانی بی نهایت ارتباطات" منجر شده‌است.

به‌واقع متن ایشان متاثر از سرعت فزاینده­ای است که جوامع در حال تغییر دارند و با هر عبارت خود برای فهم موضوع شتاب می­‌گیرد. آنان هم تراکم فزاینده سرمایه را پیش‌بینی می­‌کنند و هم از فروپاشی صنایع بدوی و سنتی می‌­گویند. فرایند فاجعه‌باری که هنوز تا به امروز اقالیم و کشورهایی در حال رشد از آن خلاصی نیافته­‌اند. در این رابطه مارکس و انگلس پیامدهای سیاسی را توضیح می­‌دهند که یک چنین فرایندی از جهانگشایی اقتصاد بین‌المللی به‌همراه داشته‌ست. از آن پیامدهای سیاسی، از جمله، یکی از کف رفتن کنترلی است که قبلا دولت­‌های ملی داشته‌­اند ولی اکنون باعث حذفشان از صحنه شده‌است. آن‌هم دولت­‌هایی که در قبل"تمام داد و ستد طبقۀ بورژوازی" را اداره و مدیریت می­‌کردند. این جمع‌بندی را امروزه به‌ویژه در پرتو حضور کنسرن­‌های چند ملیتی بهتر می­ت‌وان فهمید که نیروی مالی­‌شان نه فقط از بودجه کشورهای متوسط بلکه همچنین از تولید سرانه جمعیت­‌شان بیشتر است. از این گذشته مانیفست روش نظاره و چاره جویی مدیریت بحران‌ها را که در ذات اقتصاد سرمایه دارانه نهفته چنان با دقت توصیف می­‌کنند که ریش سفیدان و کدخدایان امروزی تجزیه و تحلیلگری به گرد پایشان هم نمی‌­رسند.

اما این که مارکس و انگلس (یعنی نویسندگان مانیفست) به دور از خطا بوده‌­اند، مدعایی است که نباید در رابطه با آنان مطرح شود. زیرا تجزیه و تحلیل ایشان از روند طبقات به‌ویژه نادرستی خود را آشکار کرده‌است. شیوۀ استدلال ایشان با داعیه زیر عَلَم و سرنگون شده که "تودۀ زحمتکش کار صنعتی همواره در حال فزونی خواهد بود". اما آن‌چه اتفاق افتاده عکس این مدعا بوده‌است. چرا که نیاز به نیروی کار صنعتی به شکل فزاینده‌­ای در حال کاهش است. هم‌چنین در صد کارگران صنعتی کلاسیک در بین مردمان زحمتکش همواره در حال کم شدن است.

در یک قرن پیش ۶۰ تا ۸۰ درصد زحمتکشان در بخش کشاورزی مشغول بودند؛ امروزه بخش غالب تولید مایحتاج زندگی را فقط دو تا سه درصد از شاغلان انجام می‌دهند."پرولتاریا" نیز در معرض تغییرات ساختاری مشابهی قرار دارد. با این که روش نظاره و چاره جویی امیدهای انقلابی هنوز روی ایشان حساب می­‌کند. اما با رشد طبقۀ متوسط ناهمگون و پراکنده دیگر آن تصورات قدیمی محلی از اعراب نخواهند داشت که اقشار میانی در مبارزه طبقاتی له خواهند شد و محکوم به فنا و نابودی هستند. در حالی که قضیه برعکس شده است. ما شاهد رشد یک قشر تحتانی جدید در کشور خود و در سطح بین‌المللی هستیم. این قشر تهیدست متشکل از میلیون‌ها یا میلیاردها انسان است که به‌قولی کیفیت لازم برای جذب شدن در بازارکار را نداشته و زیادتر از نیاز هستند. چرا که در منطق گلوبالیزاسیون پسامُدرن نمی­‌گنجند و حتا به گفته‌­ای به‌درد نمی­‌خورند که حتا استثمار شوند.

بنابراین قدرت و قوّت مانیفست مارکس و انگلس، بر کنار از هر اشتباهی که کرده‌­اند، در آن تجزیه و تحلیل‌­های­شان است و نه در توصیه و الگوهایی که برای عمل و رفتار ارائه کرده‌­اند. به تاسف این نکته را نه چپگرایان قدیم و نه جدید درک و دریافت نکرده‌­اند. ایشان بیشتر اسیر شور و شوق و نگرش‌­های آرمان‌گرایانه پدران بنیانگذارشان هستند. پیامد چنین هیپنوزه­ای (زُل زدگی) دیگر کاملا" آشکار شده‌است.

نگارنده اما همیشه معتقد بوده که تاثیر مارکسیسم همواره در آن گرایش نفی کننده اساسی­‌اش است. یعنی وقتی به سنجش و انتقاد از وضع موجود برمی­‌آید. بنابراین در این رابطه مارکسیسم ابزار اجتناب ناپذیری است.

به عنوان پیام‌­آور "قلمرو آزادی" مارکس با سایر متفکران آرمانگرا سرنوشت مشابهی را تجربه کرده است. هم‌چون کارفرمای شرکت چارچوب شکن( Abbruch - Unternehmer ) هم‌چون هنرمند نفی کننده( Künstler der Verneinung) تا به امروز کسی را یارای رقابت با او نیست. آن‌چه را والتر بنیامین "خصلت فروپاشی" خوانده، کما بیش از سوی کسانی طرد می‌­شود که بر رفاه عقل عافیت جو می­لمند. اما آن کسی که جهان و فضای زندگی خود را می­‌خواهد بفهمد به "هنرمند فروپاش" نیاز دارد.

مفهوم "هنرمند فروپاش"(artiste de“molisseur) را شارل بودلر بنام خود سکه زده‌است که مثل والت ویتمن در شمار هم عصران مارکس و انگلس بودند. با ارتباطی که میان این نام‌­ها برقرار می­‌شود دلیل دیگری برای تاثیر جاذب مانیفست پدید می‌­آید که تا به امروز تداوم دارد.

بسیاری از پاراگراف­‌های مانیفست مارکس و انگلس را بسان یک شعر برجسته می‌­توان خواند. به راستی عظمت و بدبختی قرن نوزده میلادی را کسی بهتر از ایشان با صمیمیت فورمولبندی و تحریر نکرده‌است. در حالی که بسیاری از آثار نظری مُدرنیته(حتا آن بیانیه­‌هایی پُزرق و برق آوانگاردهای هنری) به موضوعی برای بحث سمینارهای دانشگاهی خلاصه و چیزی بیش از حروف الفبای مرده را نمایش نمی­‌دهند، جملات پُر قدرت مارکس و انگلس حتا در قرن بیست و یکم نیز تکان دهنده و درخشان هستند.
____________________________________

*- مطلب بالا نخست به‌زبان انگلیسی نوشته و در سال ۱۹۹۸ در نشریه "بررسی کتاب لوس آنجلس"(لوس آنجلس بوک ریویو) به چاپ رسیده است. در چاپ آن به‌زبان آلمانی که مبنای ترجمه فارسی قرار گرفته، مطلب دوباره پرداخته و تصحیح شده است. رجوع کنید به:

Hans Magnus Enzensberger,Nomaden im Regal,Essays,Ed. Suhrkamp.2003.