دیوارنوشتهها؛ بیت رهبری کجاست؟
Wed 9 11 2022
س. حمیدی

نامگذاری فانهای زبالهی سطح شهر به نام "بیت رهبری" کاری است که باید آن را از ابتکارات ویژهی شعارنویسان تهرانی به حساب آورد. شهر تهران قریب شصت هزار فان زباله دارد که همهی این فانها کم و بیش از همین نامگذاری ابتکاری سهم میبرند. پیمانکارانِ رُفت و روب شهر تهران ضمن همکاری بسیجیان محل، شبانه با رنگ به جان این فانها میافتند تا نوشتههای مردم را از سطح آنها محو نمایند. پاک کردن عنوان بیت رهبری بهانهی کافی به دست شعارنویسان میدهد تا از نو چنین پیامی را بر بدنهی فانها بنویسند. اما این بار عبارت بیت رهبری خیلی روشنتر از پیش نوشته میشود. هرچند شهرداری و پایگاه بسیج در پاک کردن شعارها چیزی کم نمیآورند ولی شعارنویسان نیز ضمن سماجت انقلابی خود در این راه چیزی کم نمیگذارند. آنوقت در پناه همین شعارنویسی است که شهر را به نمایشگاهی عمومی برای تودههای مردم بدل میکنند. عابران سواره و پیادهی تهرانی سپس راه میافتند و شعارهای همگانی تودهای مردم را یک به یک دوره میکنند. شعارهایی که تا بخواهی چشمان رهگذران را مینوازد و ذهن ایشان را به کار میگیرد. حتا لبخندی را بر لبانشان مینشاند که این لبخند بدون تردید به فردایی روشن راه میبرد.
از سویی، پیمانکاران شهرداری نواحی صد و بیست و هفتگانهی تهران پیش از غروب آفتاب فانهای زباله را از گسترهی خیابانهای اصلی شهر گرد میآورند و نیمههای شب از نو آنها را به کف خیابانها برمیگردانند. با همین حقه است که قصد دارند تا فانهای زباله از دسترس معترضان خیابان به دور باشد. چون معترضان، زبالهی این فانها را به آتش میکشند که از آسیبهای احتمالی انواع و اقسام گازهای اشکآور در امان بمانند. در عین حال شعلههای آتش در یافتن محل و مسیر اعتراضات هم به مردم یاری میرساند.
ویژگیهای چندی است که فانهای زبالهی شهری را با مجموعهی دم و دستگاه رهبر نظام پیوند میدهد. برای نمونه گند و کثافت هر دو مکان شهروندان تهرانی را به ستوه آوردهاست. گفتنی است که در تهران جمهوری اسلامی چیزی به نام تفکیک زباله وجود خارجی ندارد. به همین دلیل مردم نیز زبالههای تر و خشک خود را به هم میآمیزند و در مخزن زباله رها میکنند. سپس شیرابهی زبالهی تر تا چند متر از کف خیابان را طی میکند و بوی نامطبوع آن نیز مشام رهگذران را آزار میدهد. سوای از این، مخزنهای زباله، محلی پایدار برای تجمع انواع و اقسام مگس و سوسک قرار گرفتهاست. موشهای خیابانهای شهر هم بخشی بزرگی از نیاز روزانهی خود را از همین مخزنها تامین میکنند. گذشته از این، کلاغها نیز برای تامین غذای روزانهی خود به همین مخزنها روی میآورند. ولی گذران گربههای ولگرد بیش از حیوانات دیگر به محتویات همین مخزنها وابسته است. مدیران شهری تهران در واقع قصد دارند تا شهروندان این شهر را به انواع و اقسام آلودگی عادت بدهند. اما چنین تمثیلی از آلودگی محیطی را تنها در بیت رهبری میتوان سراغ گرفت. چون گذران مجموعهی مدیران بالادستی دفتر رهبری نیز با زیستن در فضایی از انواع و اقسام کثافت پای میگیرد. اما آنان به زندگی انگلی و کثافتبار خود عادت کردهاند، همچنانکه اجرا و عملیاتی کردن آن را برای دیگران نیز الگو قرار میدهند.
عبارت بیت رهبری جدای از فانهای زباله به فضای داخلی و بیرونی توالتهای عمومی شهر هم راه یافته است. موضوعی که دانشآموزان و دانشجویان نیز از نوشتن آن بر دیوارهی توالت مراکز آموزشی کشور غافل نمیمانند. به طبع از چنین راهکاری برای تحقیر مجموعهی لکنته و فکسنی رهبر نظام سود میبرند تا ضمن آن بر جسارت همکلاسیهای خود نیز بیفزایند.
در مدارس کشور شغل جدیدی برای خدمتکاران دست و پا کردهاند. چون خدمتکاران باید از بام تا شام راه بیفتند تا دیوارنوشتههای مدرسه را محو کنند. دانشآموزان بر دیوار توالت مینویسند: بیت رهبری. اما خدمتکاران پاکش میکنند. دانشآموزان هم از نو مینویسند: آشپزخانهی رهبری. به عبارتی روشن پاک کردن شعارِ دانشآموزان هیچ مشکلی را برای نظام حل نمیکند.
شعارنویسی در بافتهای نظامی تهران شدت بیشتری به خود گرفتهاست. این بافتها چه پادگانها و قرارگاههای نظامی و انتظامی باشند و چه شهرکهای مسکونی خانوادهی این نظامیان و امنیتیها، چندان فرقی نمیکند. از پیروزی، افسریه، شهرک امید و شمیران نو گرفته تا محدودهی شهرکهای همت غربی، حاشیههای دریاچهی خلیج فارس یا گذرهای محلهی چیتگر همگی در این شور انقلابی نقش میآفرینند. چهبسا در همین مکانها بسیاری از دیوارنوشتهها را افراد موظف ارتش و سپاه و یا خانوادهی ایشان به انجام میرسانند. تداوم تظاهرات شبانه در محلههای چیتگر و همت غربی نیز از چنین واقعیت غیر قابل انکاری حکایت دارد. جایی که در آنجا اکثر شهرکها را تعاونیهای سپاه و نیروی انتظامی حکومت ساختهاند و اکثر شهرکهای اطراف همین پهنه به تعاونیهای سپاه و نیروی انتظامی اختصاص مییابد. در چنین محلههایی است که به آشکار میتوان فروپاشی و شکاف عمیق لایههای پایینی سپاه و نیروی انتظامی را از بدنهی لکنته و فرسودهی بالای حاکمیت به تماشا نشست. رژیم این موضوع را خوب میفهمد ولی تلاش میورزد تا هرگز چنین شکافی بین سطوح بالایی سپاه و نیروی انتظامی پیش نیاید.
به تازگی جدای از اینکه شعارهای "مرگ بر خامنهای / لعنت بر خمینی" را بر دیوارهای شهر مینویسند، صورتکهایی از خامنه را نیز بر سینهی دیوارها طراحی کردهاند. این صورتکها همگی کاریکاتورهایی وارفته از خامنهای را به نمایش میگذارد. در یکی از این کاریکاتورها شعار مرگ بر خامنهای را به شکلی از زنبور درآوردهاند که دارد به مردم نیش میزند. ولی خامنهای در کاریکاتور دیگری به شکل سگی ظاهر میشود که دارد پارس میکند. تمامی اینها ابتدا کلیشه میشوند تا بتوان نمونهی فراوانی از آنها را بر سینهی دیوار شهر به تماشا گذاشت. در عین حال شابلون نگاری و کارهای کلیشهای به سهم خود خطرپذیری افراد را نیز کاهش میدهد.
دیوار نوشتهها گاهی نیز جنبهی شخصی و خشونتآمیز به خود میگیرد. چنانکه جلوی خانهی حمید رسایی روی تیر چراغ برق نوشتهاند: این تیر برق را گذاشتهایم برای حمید رسایی. در پایین همین پیام کسی نوشته است: ولی ما اعدام نداریم. دوباره کسی با رندی و خیلی کنایهآمیز پرسیده است: پس تکلیف این تیر چه میشود؟ چنین موضوعی روی اکثر تیرهای برق برای برخی از سیاستمداران یا پیشنمازهای دولتی نیز دیده میشود. ولی باید امیدوار بود که چنین نوشتهای هرگز از حد شوخی و مزاح چیزی فراتر نرود.
این روزها همچنین دیوارنوشتههایی از نام توماج را میتوان در سرتاسر تهران بزرگ به تماشا نشست. فقط توماج؛ همین. اما آنانی که به حرفهی پاک کردن شعارها برای شهرداری روی میآورند، نتوانستهاند توماج را بفهمند. با همین رویکرد است که به پاک کردن آن از سینهی دیوار چندان رغبتی نشان نمیدهند. نویسندگان توماج در واقع ارادت خالصانهی خود را به توماج صالحی خوانندهی مردمی نشان میدهند. او انتقادهایی را فریاد میکرد که ضمن آنها اصل نظام را به تازیانه میگرفت. در ضمن نام توماج یادآور نام شیرمحمد درخشندهی توماج نیز هست. او به همراه سه نفر از دوستانش مختوم، واحدی و جرجانی، پس از انقلاب شورای فرهنگی خلق ترکمن راه انداخت. ولی حکومت چنین رویکرد دموکراتیکی را تاب نیاورد و در بیست و نهم بهمن ماه ۵۸ مرگی سرخ را برای ایشان رقم زد. صادق خلخالی و محسن رضایی توانستند ننگ این ماجرا را به نام خویش به ثبت برسانند. از آن پس هزاران نفر در سرتاسر ایران نام فرزندشان را توماج گذاشتند تا یاد و خاطرهی او جاودانه بماند. به حتم توماج صالحی را نیز باید از همین گروه به حساب آورد. ولی پیام خیلی تلگرافی توماج در اینجا یعنی: زندانی سیاسی آزاد باید گردد.
ایکاش میشد از تمامی این نوشتهها و کاریکاتورها در جای واحدی مستندسازی به عمل آورد. چون شهروندان تهرانی دارند تاریخ آیندهی کشورشان بر سینهی همین دیوارها مینگارند. مستندات غیر قابل انکاری که در آینده دستمایهای مناسب برای هر تاریخ نویسی فراهم خواهد دید.
|
|