اوکراین و بازیگران بحران آن
Fri 5 08 2022
حسن نادری
مقاله حاضر در سال ۲۰۱۴، بعد از الحاق کردن کریمه به روسیه نوشته شد. نظر به وضعیت کنونی و جنگ خانمان برانداز در اوکراین، برآن شدم مقاله را با یک درصد تغییر در شکل و چند نکته عینن دوباره منتشر کنم. پیش بینی ۲۰۱۴ به کابوس کنونی تبدیل شد و در صورت دست نیافتن به راه حل صلح آمیز، می تواند حیات بشری را با مخاطرات جبران ناپذیر مواجه سازد.
در ۲۳ دسامبر ۲۰۱۳ تیتر صفحه نخست جراید و شبکه های جهانی دیداری و شنیداری همه کشورها مملواز اخباری با عناوین انقلاب، شورش و اعتراضات از "میدان استقلال کییف"، پایتخت کشور منعکس کردند.
اوکراین کشوری پیچیده وبا پارادوکسهای تاریخی در مرکز اروپا، از دیرباز مورد مناقشه روسیه از یک سو و غرب و بهویژه لهستان از سوی دیگر بود.
این کشور فقط در فاصله ۱۹۲۰ـ۱۹۱۸ اعلام استقلال نمود، اما بعلت نداشتن چشم انداز شکل یابی ملت ـ دولت، بسیار ناپایدار ماند و از هر چهار گوشه اش مورد تعرض چهار همسایه خود:
بولشویکها، لهستان، چکسلواکی و رومانی قرار گرفت. اما در حوادث بعدی کاملا به حوزه دولت اتحاد شوروی درآمد و با فروپاشی بلوک شرق در سال ۱۹۹۱ به استقلال سیاسی دست یافت.
در این دوره معاصر هم با فقدان نهادهای دولتی قوی و ضعف جامعه مدنی مبتنی بر نیروی عادت به ارث گذاشته شده از گذشته، نیروهای سیاسی ای به قدرت رسیدند که از نعمت طرح هرج و مرج گونه خصوصی سازی صنایع و بخش کشاورزی به ثروتهای هنگفت دست یافتند. نزاع های کنونی نه بر سر بهبود زندگی کارگران و مزدبگیران و گسترش و تعمیق نهادهای دموکراتیک بلکه تلاش درراستای ثروت اندوزی و زدوبند این نیروها با عوامل خارجی نزدیک و موثر به خود ـ روسیه و اتحادیه اروپا و آمریکا ـ هستند.
با وخامت اقتصادی، تصفیه وپس زدن نیروی رقیب، اوکراین به کمک کشورهای غربی و اتحادیه اروپا به مرحله ای از سمتگیری سیاسی بنام "انقلاب نارنجی" ۲۰۰۴ منتهی شد. این انقلاب هم به نوبه خود نتوانست به سیستم مافیائی و جنگ الیگارشی پایان دهد و از دل نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی و رد طرح پیشنهادی اتحادیه اروپا با نام "همکاری با شرق اروپا" توسط ویکتور یانوکوویچ، اعتراضات با شعار "انتخاب گزینه اروپای آزاد"، حمایت از مردم اوکراین در مقابل تهاجم "امپریالیسم روس"، بار دیگر اوکراین را وارد بحران جدیدی نمود که عملا فاکتورهای خارجی در حل و یا تشدید آن دخیل خواهند بود. اما نبرد در پشت صحنه در قالب برآمد شدن جنگ "نیمه گرم، نیمه سرد" برای پس زدن و یا پیش بردن عامل ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک به زیان اراده یک ملت واحد به تنگ آمده از درگیری همه جناحهای سیاسی حاکم و نیز اپوزیسیون غرق در اختلاس و دستبرد حقوق زحمتکشان،ادامه داشت و ادامه دارد. در صورت عدم تعدیل مواضع و نیافتن راه حل تفاهم آمیز دموکراتیک بین نیروهای درگیر و ورود عوامل خارجی در امور داخلی این کشور در راستای ساختن نهادهای مورد علاقه خود، ما شاهد لغزش به نوع جدیدی از جنگ سرد خواهیم بود.
اگر مختصات جنگ سرد قبل از فروپاشی بلوک شرق به اختصار بر پایه حداقل چهار عنصر:
ـ وجود دو ابر قدرت مسلط بر جهان؛
ـ پذیرش شرایط سیاسی توازن موجود در اروپا(شرق ـ غرب)؛
ـ رقابت ایدئولوژیکی بین دو نظام سیاسی ـ اقتصادی؛
ـ مسابقه وپیش دستی در گسترش حوزه نفوذ در ابعاد جهانی بود، اینک اما جنگ " نیمه سرد ـ نیمه گرم" با فروپاشی بلوک شرق و حفظ برتری و گسترش نفوذ کشورهای غربی و در راس آن آمریکا با بازوی ناتو در صدد وارد آوردن "ضربه نهائی متمدنانه" بر روسیه است تا او دیگر نتواند به عنوان یک قدرت "مزاحم و مضر" در مسیر ناتو و به طریق اولی تثبیت ایدئولوژی و اندیشه واحد قرارگیرد.
روسیه اما در طول تاریخ و بویژه از قرن هجدهم باین سو، با وجود تغییرات نظامهای سیاسی، با موضوع دور کردن خطرات امنیتی بلافاصله با مرزهایش،حتی به قیمت دخالت نظامی و تحمیل کردن هزینه های انسانی به دیگران مواجه بود. از شمال ایران تا حوزه بالتیک و بالکان و داشتن دروازهای خروج به دریای مدیترانه و دریای سیاه.
اوکراین، اما در این مناقشات در حد فاصله غرب و روسیه قرار دارد. به زعم روسیه، ادغام و پیوستن همه جانبه این کشور به اتحادیه اروپا به طور خودکار پیوستن به ناتو را همراه دارد. همانطور که پیوستن کشورهای بالتیک(استونی، لیتوانی و لتونی) به اتحادیه اروپا، منجر به درخواست لیتوانی به حضور ناتو و استقرار سپرهای ضد موشکی در خاکش شد تا کشورش از برد "موشکهای ایران" در امان باشد!!. آری این ادعای کوته بینانه وزیر امور خارجه این کشور هر دانش آموز دبیرستانی را هم به خنده درمی آورد. وضع در لهستان و جمهوری چک هم با ادعای در خطر بودن از جانب روسیه به همین منوال پیش رفت. کشورهای پیشین در بلوک شرق هر یک با امید به پیوستن به اتحادیه اروپا برای برون رفت از بحران اقتصادی و فقر و اختلاس مجبورند هم زمان بلیط ورود به زیر چتر ناتو را با واگذاری بخشی از سرزمین خود اعلام کنند. آلبانی، کوزوو، بلغارستان... .
آیا آمریکا با استقرار دوازده زیردریائی و موشکهای بالستیکی در سواحل رومانی بخاطر تهدید واقعی روسیه علیه منافع خود است؟ آیا مولداوی در ماه های آینده می تواند شاهد درگیریهای مشابه گردد؟
چنانکه در نشست نوامبر ۲۰۱۳ اتحادیه اروپا در ویلنیوس، پایتخت لیتوانی، جهت تشویق اوکراین، مولداوی،ارمنستان و گرجستان در راستای اتحاد "همکاری با شرق اروپا"برگزار شد، یانوکوویچ بعلت شرایط قرارداد و کم امتیاز بودن نسبت به پیشنهادات مسکو از امضاء خودداری کرد. اما آقای شیزینو،نخست وزیر مولداوی، طرح همکاری را امضاء نمود. بلافاصله آقای ترِانان باشیسکو رئیس جمهور رومانی با ریختن نفت بر آتش طرح ادغام مولداوی به رومانی را بار دیگر اعلام نمود. این طرح با توجه به ترکیب قومی و اتنیکی: مولداوهای رومانی زبان که خواهان مولداوی مستقل و واحد اند، مولداوهائی که خواهان پیوستن به رومانی هستند و همچنین گاگائوزی ها که روس زبان هستند.
در واکنش به طرح فوق و تلاش رومانی در بلعیدن مولداوی،ساکنان منطقه گاگائو، در۲ فوریه ۲۰۱۴ تصمیم به برگزاری رفراندم حول دو سوال نمودند: آیا با طرح"همکاری با شرق اروپا" موافقید یا با طرح "اتحادیه گمرکی" روسیه،بلاروس، قزاقستان.
دوم آنکه در صورت ادغام مولداوی با رومانی آیا با استقلال گاگائوز موافق هستید؟
نتایج این رفراندوم بنابر خبرگزاریها(رادیو آزاد اروپا و روزنامه تایم پُل،به ترتیب، ۵۳ درصد و۷۳ درصد گاگائوزیها در رفراندوم شرکت کردند. ۹۵ درصد به "اتحادیه گمرکی" و استقلال رای دادند.
چنانکه در سال ۱۹۹۱ منطقه ترانس دنیستر اعلام جدائی از مولداوی نمود، گاگائوز هم در صورت تغییر زمینه های لازم، اعلام استقلال خواهد کرد.
دولت رومانی با بخشنامهای اعلام نمود هر شهروند مولداو می تواند پاسپورت رومانیائی تقاضا کند. پارلمان اتحادیه اروپا هم بعد از بحران کریمه، در ۲۷ فوریه ۲۰۱۴ با اکثریت آراء به لغو ویزا برای شهروندان مولداوی رای داد.آیا این یک شگرد است برای پیشگیری از بسط دامنه روسیه یا یک اراده واقعی و دموکراتیک؟
با تشدید یافتن شعارها توسط زمامداران جدید در کی یف علیه روسیه، تعدادی از نیروهای نظامی روسیه با پوشش غیررسمی از پادگانهای مستقر در کریمه به سمت پارلمان جمهوری خودمختار کریمه رفته و آنجا را به نفع طرفداران پیوستن به روسیه محاصره کردند.
شرایط بحرانی اوکراین اینک به سوی فضای جنگ تبلیغاتی و درگیریها و تهدیدات "شرق ـ غرب" و وخامت بیشتر تحول می یابد. جمهوری خودمختار کریمه از دیرباز بواسط موقعیت ژئواستراتژیکی به دفعات مورد مناقشه دولت های وقت عثمانی،بریتانیا، لهستان و فرانسه بود و در هر دوره ای ائتلافهای نامتجانس را برای طرفهای درگیر رقم زد.
کریمه با حدود ۲ میلیون نفر،ترکیب جمعیتی ۶۵ درصد روس و روس زبان، ۱۲ درصد تاتارو ۲۵ درصد اوکراینی و۳ درصد دیگر ملیتها وارد مناقشه ای می شود که نظیر آن در سال ۲۰۰۸ دردو منطقه اوستیا و آبخازیا در گرجستان با حرکت نظامی گرجستان آغاز و با "درخواست"ساکنان این دو منطقه، ارتش روسیه وارد جنگ شد و شکست را برگرجستان و به طریق اولی بر ناتو تحمیل نمود.
تا اینجا یک بر صفر به نفع روسیه تمام شد. اما آیا با دگرگونی در اوکراین و تثبیت شرایط به نفع طرفداران نزدیکی با غرب معادله یک ـ یک می شود؟ جواب به آن به چگونگی تحول در سوریه، ونزوئلا و پرونده هسته ای ایران و نیز دکترین اعلام نشده روسیه بستگی خواهد داشت.
کریمه از سال ۱۷۸۳ از تحت الحمایگی امپراتوری عثمانی خارج و به تصرف روسیه درآمد. در این دوره بخشی از تاتارها بطرف عثمانی پناهنده میشوند اما بیشترین مهاجرت بین سالهای ۱۸۵۳ـ ۱۸۵۶ یعنی در زمان ائتلاف نظامی فرانسه و بریتانیا علیه روسیه صورت گرفت. در جریان جنگ جهانی دوم هم، تاتارها در مبارزه برای کسب استقلال، متهم به خیانت و همکاری با نازیها شدند و خشم استالین منجر به کشتار سران جنبش و تبعید به سیبری و پراکنده کردن اکثریت تاتارها به دیگر جمهوریهای آسیائی "اتحاد جماهیری شوروی" شد.
در سال ۱۹۵۴ نیکیتا خروشچف، دبیر کل حزب اتحاد شوروی سابق که خود زاده اوکراین بود، کریمه را از نظر اداری و حقوقی به اوکراین وامی گذارد.خروشچف هم همانند همه تئوریسینهای مدعی روند بازگشت ناپذیری سوسیالیسم واقعا موجود ایمان داشت.
اما اینک با فروپاشی اتحاد شوروی و حوادث بعد از آن این نظربا تکذیب مواجه شد. بازماندگان تاتارها بعد از فروپاشی شوروی و استقلال اوکراین در سال۱۹۹۱ به کریمه وارد شدند تا زندگی نوینی را آغاز کنند.
این کینه تاریخی اما تا آن حد زنده ماند که در بحران اخیر اوکراین،اکثر تاتارها را برآن داشت تا خود را بیشتر در پیوند با کی یف که ۸۰۰ کیلومتر دورتر از کریمه است، ببینند تا روسیه. این در حالی است که رهبران کنونی کی یف ترکیبی از راست کاتولیک تا طرفداران نازی می باشند. شرایط وخیم تاتارها متاثر از تبعیض نژادی و اتنیکی است که اینک به حُب معاویه روی آوردند.
بنا بر گزارش سال ۲۰۱۲ "برنامه سازمان ملل متحد برای توسعه" درصد بیکاری تاتارها در کریمه به ۶۰ درصد میرسد. در زمان "انقلاب نارنجی" ۲۰۰۴ ، مصطفی جمیل اف و رفعت چوبانوف،از رهبران تاتارها در کنار ویکتور یانوکوویچ و لولیا تیموشنکو مدافع سرسخت استقلال حاکمیت اوکراین بودند و در حوادث اخیر از معارضین یانوکوویچ حمایت کردند. حال که قرار است در ۱۶ مارس سال جاری رفراندوم برای آینده کریمه برگزار شود، اما تا آنروز در صورت تشدید یافتن تنشهای ملی و اتنیکی، موقعیت آنها می تواند متزلزل و حتی وخیمتر گردد.
اوکراین اما پس از استقلال خود در سال ۱۹۹۱، با بحرانهای چند جانبه هویتی، فرهنگی،سیاسی و اقتصادی روبروست. از حدود ۴۶ میلیون جمعیت، ۲۵ میلیون نفر اورتدوکس و روس زبان و روس تبار هستد که در شرق وجنوب کشور و هم مرز با روسیه زندگی می کنند. غرب کشور اما در ارتباط با فرهنگ متاثر از لهستان و کشورهای غربی بیشتر به کاتولیک غرابت دارد.
هر چند عامل دین را میتوان در درجه دوم اهمیت قرار داد، اما در فقدان جنبش جامعه مدنی دموکراتیک و لائیک، اهرم دین در نوک جنبش قرار گرفته که بنوبه خود میتواند در آینده به شکاف بیشتر اوکراین منجر گردد.
از نظر سیاسی هم بعد از ۱۹۹۱، احزابی سر برآوردند که هیچ سنخیت و فونکسیونی با احزاب کشورهای سننتن دموکراتیک نداشتند.
توان هر یک از احزاب به قدرت رسیده به میزان دخل و تصرف و دست اندازی به اموال ملت و حامی پروری و ارتباطات مافیائی ترسیم میشود.
در این بین قدرتهای خارجی هم در پیشبرد اهداف استراتژیکی خود برای هر یک از این احزاب حساب باز کردند. چنانکه بعد از "انقلاب نارنجی" ۲۰۰۴ به رهبری خانم یولیا تیموشنکو، شرکای غربی اش فکر میکردند که او اوکراین را با سرعت تمام به اتحادیه اروپا نزدیک میکند. یولیا تیموشنکو با قرارداد نفتی ـ گازی با روسیه قبل از سامان دادن به اقتصاد بحرانی کشور به جیب خود و رفقای حزبی اش می اندیشید.
قرارداد گاز نفت در سال ۲۰۰۶ با روسیه با قیمت ترجیحی برای اوکراین، ولع را در بین تیموشنکو و رفقا تا حدی بالا برد که آنها با دستکاری در افزایش میزان مصرف و نیاز به گاز، مازاد را با قیمت بیشتر به کشورهای غربی می فروختند و از این راه صندوق شخصی را متمول کردند. در این بین مردم حتی از درآمدهای حاصل از حق ترانزیت گاز بی بهره ماندند. در انتخابات ۲۰۱۰،"حزب مناطق" پیروز شد و در راس آن ویکتور یانوکویچ به مقام ریاست جمهوری رسید.
او با تغییر قانون اساسی اختیارات رئیس جمهوری را بیش از نخست وزیری نمود. و پرونده رقیب دیرینه خود، تیموشنکو، به اتهام اختلاس و تبانی به دادگاه ارسال و به زندان محکوم شد.
بنابر گزارش سازمان "شفافیت بین المللی" اوکراین در رده ۱۴۴ از بین ۱۷۵ کشور قرار دارد و خزانه دولتی خالیست.
اثرات نشست ویلنیوس،پایتخت لیتوانی : با فروپاشی بلوک شرق و ضربات ناشی از تغییرات سیاسی، اتحادیه اروپا را برآن داشت تا با حمایت از کاندیداتوری هشت کشور از اروپای شرقی و مرکزی (لهستان، مجارستان، چک، استونی، لتونی، لیتوانی، اسلوواکی و اسلوونی)، این کشورها را در سال ۲۰۰۴ به عضویت بپذیرد.
این گستره جغرافیائی برای اتحادیه اروپا و مقدم برهرچیز برای آمریکا از نظر ژئواستراتژیکی خوشایند بود. زیرا خطر برآمد احتمالی تهدیدات روسیه را فوق العاده کاهش میدهد. اما از نظر اقتصادی با مهاجرت کارگران ماهر و ارزان قیمت به سمت غرب، ضربه ای بود بر کارگران اروپایی که از سطح رفاه بیشتری برخوردار بودند واهرمی بود در دست صاحبان سرمایه کلان تا بر اثر قوانین آزادی مبادلات و مقررات زدائی بتوانند به تدریج دستاوردهای جنبش کارگری را کم کم باز پس بگیرند.
بازار وسیع کار در اروپای غربی برای کارگران این کشورهای تازه عضو اتحادیه اروپا، منبع درآمد و بهبود یابی زندگی آنها شد. اما برای کارگران کشورهای میزبان یک ضایعه و منحنی بیکاری سیر صعودی گرفت. بهبودی نسبی زندگی اعضای جدید اتحادیه اروپا، مشوقی شد تا دیگر کشورهای اروپای شرقی ، به ویژه کشورهای تازه استقلال یافته از سرزمین سوخته یوگسلاوی سابق، تقاضای عضویت به بلوک غرب بدهند. جذب این همه کشورها با تولید ناخالص ملی ۳۰ تا ۴۰ درصد کمتر از کشورهای اروپای غربی تشکیل دهنده هسته های نخستین اتحادیه که خود با بحرانهای اقتصادی و مالی ناشی از جهانی سازی روبروست،حداقل در شرایط کنونی ناممکن ارزیابی شد. بنابراین، سران اصلی اتحادیه اروپا تصمیم بر ترمز گذاشتن بر ورود آنها گرفتند اما پنجره را برای یک توافق با نام " همکاری با شرق اروپا" در زمینه مبادلات آزاد اقتصادی باز گذاشتند. اما بازکردن درب را مشروط به اجرای تغییرات وسیع در نهادهای دولتی،مقررات زدائی،پذیرش طرح صندوق بین المللی و بانک جهانی در بلند مدت نمودند.
این طرح در آوریل ۲۰۰۸ تحت فشار سوئد و لهستان با چراغ سبز آمریکا به تصویب اتحادیه اروپا رسید. هدف این طرح کشاندن شش کشور گرجستان، قزاقستان،ارمنستان، آذربایجان،مولداوی و اوکراین به فضای ژئواستراتژی اتحادیه اروپا و گرفتن بلیط ورود به ناتو بود. به موازات این طرح در بلوک بندی، پوتین هم طرح همکاری و برداشتن موانع گمرکی برای کشورهای اقمار اتحادی شوروی سابق را با نام "اوراسیا" پیش برد.
ماه اوت ۲۰۰۸ ، پروژه پیوستن گرجستان به ناتو بر اثر جنگ روسیه علیه دولت مرکزی گرجستان منتفی شد. با پیروزی آقای گیورگی مارگولاشویلی در انتخابات ریاست جمهوری گرجستان در اکتبر ۲۰۱۳، و سیاست کاهش تنش با روسیه، پروژه جنگ طلبانه ساکاشویلی در پیوستن گرجستان به ناتو با شکست مواجه شد.
در وضعیت کنونی روسیه، قزاقستان،بلاروس و ارمنستان به طرح پوتین پیوستند. آذربایجان اما بعلت اختلافات مرزی با ارمنستان از پیوستن امتناع کرد.
ویکتور یانکوویچ، رئیس جمهوری اوکراین پس از نشست با سران اتحادیه اروپا در ۲۱ نوامبر ۲۰۱۳ در ویلنیوس، شرایط طرح اتحادیه اروپا را رد و در عوض پیشنهاد "اتحاد گمرکی" و دریافت ۱۵ میلیارد دلار وام با نرخ پایین از روسیه را پذیرفت.
فردای آن روز طرفداران طرح اتحادیه اروپا در اعتراض به تصمیم یانوکوویچ، میدان استقلال را با هدف نهائی سرنگونی او به اشغال در آوردند. متاسفانه بر اثر رادیکالیزه شدن اعتراضات ۹۲ نفر از جمله تعدادی از نیروهای پلیس کشته و ۸۵۲ زخمی برجای گذاشت و در پی "تصمیم پارلمان" که تا آن لحظه، نمایندگان حزب "مناطق" یانکوویچ در اکثریت بودند،ازاو خلع ید نمودند.
آیا میتوان این اقدام را یک "کودتا پارلمانی" نامید یا نه؟ این در حالی بود که با میانجیگری اتحادیه اروپا (فرانسه،آلمان و لهستان) و دیدار خانم ویکتوریا یولاند، فرستاده ویژه آمریکا، یانوکوویچ به انتخابات پیشرس در ماه مه تن داده بود. این توافق اما بر اثر فشار جناح رادیکال معارضین و راست افراطی نادیده گرفته شد و در غیبت یانوکوویچ که برای مشورت با طرفدارانش به محل اقامتش در شرق رفتنه بود، کاررا در خلع او پایان یافته تلقی و مورد استقبال اتحادیه اروپا و آمریکا قرار گرفت.
نمونه اینگونه دگرگونی قدرت " دموکراتیک به سبک غرب" بیسابقه نیست. پاراگوئه با وضعیت مشابه تغییر قدرت در ژوئن ۲۰۱۲ روبرو شد. با این تفاوت که پس از کوتای ۱۹۵۴ "آلفردو استرونر" به کمک سیا، تا سال ۱۹۸۹ سیاست اختناق و سرکوب را به نفع حزبش،"حزب کولورادو" پیش برد.اما با سر رسید دوران کودتا در آمریکای لاتین(با همزمانی فروپاشی بلوک شرق و پایان خطر کمونیسم)،جناح لیبرال! "حزب کولورادو" علیه او کودتا کرد. اما با کاهش کمک های آمریکا،پاراگوئه وارد بحران اقتصادی و شورش های دهقانان روبرو شد.
سرانجام اینکه در انتخابات ۲۰۰۸، "فرناندو لوگی"، معروف به "کشیش فقرا" با کسب پیروزی به مقام ریاست جمهوری رسید. برنامه های اقتصادی او به نفع مستمندان،خوشایند اولیگارشی حزب کولورادو نبود و با کودتای پارلمانی در ژوئن ۲۰۱۲، فرناندو لوگی، سرنگون شد و "حزب کولورادو" دوباره به قدرت رسید.
این اقدام از طرف "اتحادیه ملتهای آمریکای جنوبی" کودتا نامیده و محکوم شد ومورد اعتراض اتحادیه اروپا قرار گرفت.هر چند آمریکا در زمان دولت وقت اوباما در ابتداءاین کار را نکوهش کرد اما با آن کنار آمد.
خُب دکترین مونرو هم همین را میگوید: " در ابعاد جهانی هر ابر قدرتی باید بر حیات و همسایه نزدیک خود تسلط داشته وخود را درآن محدوده قرار دهد". شاید بتوان سوریه را بعنوان یک پارادیم تراژیک این دکترین اشاره کرد.
در حالیکه خطر وخیم شدن شرایط بین روسیه و غرب بر سر اوکراین وجود دارد، بعضی از کشورهای اتحادیه اروپا مانند لهستان و کشورهای بالتیک از همان ابتداء با آتش بازی کردند و میکنند و بجای یافتن راه حل دیالوگ با روسیه، ناتو را وارد میدان کردند.
در نشست ۲۸ کشور عضو ائتلاف آتلانیک در ورشو و با درخواست لهستان مبنی بر تهدیدات مسکو علیه کشورش، آقای آندراس فوگ راسموسن، دبیرکل ناتو، در اظهارات عجولانه خود بیان داشت: روسیه صلح و امنیت اروپا را تهدید میکند و از روسیه میخواهد تا به اقدامات نظامی پایان دهد". اینک با تشدید یافتن فضا و درگیری موافقین و مخالفین روسیه، واشنگتن و بروکسل هیچ مشکلی برای متقاعد کردن افکار عمومی در شناسائی "قدرت جدید"در کی یف ندارند. زیرا اوکراین "خط مقدم" دموکراسی در دروازه های استپ اوراسیای پوتین قرار دارد. بقول چرچیل در جواب به "مک لِ آن" که چرا در کنفرانس تهران، یوگسلاوی را به کمونیست ها واگذارکرد گفت: نه من و نه شما برای زندگی به آنجا نمی رویم. پس مسئله حل است.
عوامل خارجی در بحران داخلی اوکراین.
ایالات متحده آمریکا:
از نقطه نظر تاریخ اروپا، کنترل اوکراین یک مسئله استراتژیک برای روسیه، لهستان و آلمان است. پس از آن اوکراین چالشی است برای ایالات متحده تا بتواند تا از نظر جغرافیای سیاسی و با کنترل دشت های اوکراین،از قدرت یابی اوراسیا روسیه جلوگیری کند. در شرایطی که آمریکایی ها در اثر فشار افکار عمومی،آلمان، بلژیک و هلند تصمیم به عقب کشاندن موشکهای اتمی خود از کشوهایشان هستند، دور کردن روسیه از اوکراین می تواند جوابی به کاهش بیش از حد سریع هژمونی پیمان آتلانتیک شمالی در اروپا باشد.
نیرو های کنونی در قدرت پس از خلع ید یانوکوویچ، ترکیبی از اجزای مختلف پسا ـ اتحاد شوروی سابق در اوکراین از بعد از جنگ جهانی دوم هستند.
برژینسکی در کتاب اخیر خود بنام: "شطرنج بزرگ،آمریکا و باقی جهان" میگوید « ما کرارا بر سر ضرورت جدا کردن اوکراین از روسیه بحث کردیم. هدف نهائی حداکثر تعدیل کردن بر "اروپائی بودن" امپراتوری " اروآسیا" است که از نظر جغرافیائی به دو قدرت اروپائی فرانسه و آلمان نزدیک میباشد. در شرایط کنونی ایالات متحده امیدوار ست با حداقل هزینه تسلط خود را در اروپا حفظ کند تا نیروهایش را در آسیا متمرکز نماید. قطع روابط اوکراین با روسیه میتواند برای مدتی از برآمد برتری طلبی اجتناب ناپذیر روسیه به عنوان نخستین قدرت اروپائی جلوگیری کند".
بنابراین هدف آمریکا در بوجود آوردن شرایط کنونی عبارتست از: جلوگیری از ظهور قدرت ها در قاره اروپا با دور کردن روسیه از مرزهای اروپا و کاهش قدرت فرانسه و آلمان از طریق پارلمان اروپا و ریاست دوره ای آن.
در اتحادیه اروپا شرایطی بوجود آمد که دولت های کوچک مانند اسلوونی، کرواسی و کشورهای بالتیک به نمایندگی از فرانسه و آلمان صحبت میکنند.
لهستان: متحد ترجیحی ایالات متحده آمریکا در قاره اروپا، همیشه نسبت به فرانسه و آلمان با دیده سوءظن مینگرد. نگاه ورشو از دهه ۹۰ به سمت ایالات متحده آمریکا بود و به روی فرانسه حساب نمیکرد. مرزهای شرقی لهستان معاصر هنوز با مرزهای تاریخی ماقبل جنگ جهانی نخست و دوم فاصله دارد.هرچند در سال ۱۹۵۴ به کمک استالین، مناطق سیلسیا و شرق پروس را به تصرف خود درآورد. بنابراین با زیر علامت سئوال بردن این تقسیمات سودی نمی برد اما با آوردن اوکراین به اردوگاه غرب میتواند درباره سرزمینهای مورد اختلاف با اوکراین وارد گفتگو شود. لهستان با تغییرات ساختاری و سمتگیری اقتصاد بازاری دارای امکانات برتر و چشمگیر نسبت به اوکراین میباشد. با وجود این، جنبش های فاشیستی در اوکراین حول حزب" سووبودا " که در مناطق مورد مناقشه تاریخی لهستان و اوکراین سر برآوردند،هم با پیوستن به لهستان مخالفند و هم با روسیه.
آلمان: یکی دیگر از اعضای اصلی ذینفع در اتحادیه اروپا پس از ایالات متحده، می خواهد اوکراین را در حوزه "اتحادیه گمرکی فدرال"(*) خود ادغام کند. این یعنی قرار دادن اوکراین بمثابه یکی از ایالتهای آلمان فدرال. منافع آلمان از این نظر شبیه منافع آمریکا در دهه ۹۰ میلادیست که آلمان با تدارکات وسیع، زمینه از هم پاشی و جنگ داخلی در یوگسلاوی سابق را سازمان داده بود. برای آلمان، کنترل اوکراین بمثابه اتمام یافتن پروژه "اروپای مرکزی" مطابق اهداف ژئوپولیتیک اش میباشد.
* Zollverein
اتحادیه اروپا:
اگرچه فضای اتحادیه اروپا بعلت بحران اقتصادی زمینه نارضایتی و گرایشهای ضد اتحادیه را در بین بخش هایی از احزاب چپ و راست بیش از پیش گسترش میدهد، اما کشورهای دوردست تر از اتحادیه و در قاره اروپا ،خواهان پیوستن به این بهشت نادیده هستند.این درست است که سنت دموکراسی و نهادهای دموکراتیک موجود در اتحادیه اروپا جذاب است اما بعلت رقابتهای تاریخی بین بعضی از کشورهای قدرتمندتر اتحادیه و بوروکراسی ناشی از کشمکش های درونی برای بخش قابل توجه ای از شهروندان کشورهای عضو به مانعی تبدیل شده است. این احساس عمومی وجود دارد که واحد پول "اور" منشا همه گرانی و بحران اقتصادی است.
تکنوکراتهای اتحادیه اروپا بر این باورند که روسیه تهدیدی جدی برای قطب بندی اروپا می باشد پس باید روسیه را هر چه بیشتر از اروپا دور نمود. برای این تکنوکراتها، توافق با اوکراین بیش از توافق با گرجستان و مولداوی اهمیت دارد.زیرا برآمد نمودن سوسیال محافظه کار و ملی گرائی اروپائی بیش از پیش مورد توجه اروپائیان میباشد. بی جهت نیست که با توجه به کاندیداتوری ترکیه ـ به عنوان یک کشور مسلمان ـ از ۱۹۶۳ برای پیوستن به اتحادیه اروپا،هنوز تا عضویت رسمی فاصله دارد.
پس زمینه فکری مسئولین اتحادیه اروپا و در راس آن خوزه ماریو باروزو و اهداف واقعی آنها نه برای نجات اوکراین بلکه جدا کردن آن با روسیه است. در حالیکه راه حل نهائی اعتماد سازی متقابل و سه جانبه اتحادیه اروپا ـاوکراین ـ روسیه است که در صورت کوتائی از آن میتواند همه قاره اروپا و به طریق اولی صلح و امنیت را به مخاطره انداخته و صدمات آن به منطقه پیرامونی اروپا یعنی خاورمیانه و دور سرایت کند.
روسیه:
بدیهی است که روسیه با امضاء پیمان "همکاری با شرق اروپا" با اوکراین تا حدی از نفوذ ش کاسته میشود. اما این را باید در نظر داشت که در دراز مدت، موقعیت روسیه در اوکراین تامین شده است زیرا کریمه و شرق اوکراین "صنعتی" با داشتن ملیت دوگانه همچنان خود را در پیوند باروسیه میبینند. در صورت فشار بخش غربی اوکراین بر شرق و جنوب با حمایت کشورهای غربی،احتمال تقسیم اوکراین وجود خواهد داشت و روسیه از این تقسیم بیشترین بهره را به زیان وحدت اوکراین خواهد برد و از این جدائی احتمال تکرار وقوع تراژدی یوگسلاوی سابق در اوکراین به دور از ذهن نیست.
فروپاشی اتحاد شوروی سابق نه تنها پایان تاریخ نبود ،بلکه خود سر فصل تازه ای را گشود که اینک با شدت یافتن جهانی سازی و ظهور کشورهای نوقدرت هر گونه قطب بندی پایدار را ناممکن می سازد. از یک سو، نیاز به همبستگی بین المللی برای مقابله با بحرانهای زیست محیطی،مبارزه علیه تروریسم و بنیادگرائی و تبعیض گرائی و نیازبه مبادلات فرهنگی و دموکراسی در اولویت قرار دارد و از دیگر سو، این نیازها مورد مجادله و قربانی دکترین قدرتهای مدعی نظم نوین جهانی می باشند.
متاخر: جنگ در اوکراین فقط جنگ روسیه و اوکراین نیست، بلکه جنگ روسیه با ناتو و تکمیل کردن حلقه محاصره روسیه است.
این جنگ یک عامل " غیر پیش بینی"را نادید گرفت: تشدید بحران اقتصادی، افزایش تورم احتمالا در آینده نزدیک رکود را در پی خواهد داشت. افزون براین، وقوع شورش در کشورهای پیرامونی، آفریقا، خاورمیانه و خاور نزدیک و سپس آسیا و آمریکا جنوبی و چه بسا در در ایالت متحده و اتحادیه اروپا را غیر محتمل نیست.
صلح در خدمت پیشرفت و برون رفت از فقر و بحران است، جنگ دروازه فقر و چپاول ثروت ها و نعمتی است برای مجتمع های سرمایه داری و صنایع نظامی.
حسن نادری
۸ مارس۲۰۱۴ــ۱۷ اسفند ۱۳۹۲