عصر نو
www.asre-nou.net

معرفی کتابِ «نداى قبيله»

تازه‌ترین اثر "ماریو بارگاس یوسا"
Fri 29 07 2022

رضا علامه زاده

reza-allamezadeh70.jpg
ماريو بارگاس يوسا رمان‌نویس سرشناس اهل پِروُ و برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات در سال ٢٠١٠ جدا از ادبیات در عرصه‌ی تفکر سیاسی نیز همواره صاحب‌نظر مطرحی بوده است. او در آغاز دهه‌ی شصتِ قرن بیستم با اولین رمانش "شهر و سگ‌ها" - یا با ترجمه‌ای روان‌تر "سگ‌های شهری" - به شهرتی جهانی رسید؛ رمانی که دو دهه بعد فیلمی دیدنی نیز از آن ساخته شد. او علاوه بر نوشتن چندین رمان و نمایشنامه کتاب‌های بسیاری نیز در عرصه‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی دارد و پیش از نوبل ادبیات جوائز ادبی بیشماری به رمان‌هایش تعلق گرفته است.

ماریو بارگاس یوسا در تازه‌ترین کتابی که نزدیک به چهار سال پیش انتشار داده سعی کرده است که یکبار برای همیشه خاستگاه و مسیر پر پیچ و خم نگاه سیاسی‌اش را تشریح کند. این کتاب با عنوان "ندای قبیله" شامل هشت فصل است که در فصل اول - که به پیشگفتاری بلند می‌ماند - سیر تفکرات سیاسی خودش را تشریح کرده و در هفت فصل دیگر به تشریح تفکرات هفت متفکر نامدار سیاسی از قرن هیجده به این سو پرداخته که بنیادهای تفکرات سیاسی امروز او را شکل داده‌اند: از آدام اسمیت و کارل پوپر تا ژان فرانسوا رِوِل.



ماریو بارگاس یوسا در همان صفحات آغازینِ کتاب روشن می‌کند که این کتاب برای معرفی متفکرانی که فصل‌های متعدد این کتاب را شکل داده‌اند نیست بلکه برای معرفی شخص خودِ اوست.

[به نظر اين‌گونه نمى‌آيد ولى در واقع اين كتاب يك اتوبيوگرافى است. كتابى است كه تاريخ آگاهى سياسى مرا تشريح مى‌كند، راهى كه من از نوجوانى با افكار ماركسيستى و اگزيستانسياليستىِ ژان پل سارترى تا ليبراليسم كه در دوران پختگى‌ام به آن رسيدم طى كردم، و در اين مسير نوشته‌هاى نويسندگانى چون آلبر كامو، جورج اورول و آرتور كوستلر در ارزيابى مجددم از دموكراسى كمك حالم بودند.] ص ١١

این عبارتِ "ارزیابی مجدد از دموکراسی" تا آنجا که من گفتمان‌های امروز هموطنانم را دنبال می‌کنم گمان دارم به یک مشغله ذهنی عمومی در داخل و خارج از ایران بدل شده است. لااقل در حرف و ادعا هیچ‌جا در هیچ بیانیه و اطلاعیه‌ای نمی‌بینم که دستکم یکبار به ارزش‌گزاری بر دموکراسی تاکید نشده باشد، هرچند در اغلب موارد به راحتی می‌شود حکم‌ها و نظرات مغایر با دموکراسی را در آنان یافت!

اما هرگز ندیده‌ام که حتی در حرف ارزیابی مجددی از لیبرالیسم در میان فعالین سیاسی ما مطرح شده باشد و رابطه لیبرالیسم با دموکراسیِ مورد تائیدشان را دریافته باشند. بارگاس یوسا در این ارتباط می‌نویسد:

[دكترين ليبرال از آغاز موجوديتش اشكال پيشرفته‌ى فرهنگ دموكراتيك را نمايندگى كرده و در جوامع آزاد موجب پيشرفت حقوق بشر، آزادى بيان، حقوق اقليت‌هاى جنسيتى، مذهبى و سياسى، دفاع از محيط زيست و شركت همگانى و مداوم شهروندان در زندگى جمعى بوده است. به زبان ديگر همان چيزى است كه بيش از همه ما را در مقابل نداى خاموش نشدنى قبيله حفظ كرده است.] ص ٢٩

در تشریح انتخاب عنوان "ندای قبیله" برای این کتاب، و علت انتخاب این هفت متفکر سیاسی توضیح کوتاهی در پشت جلد آمده که می گوید:

[اين متفكرين كمك بزرگى به نويسنده در آن سال‌هاى سخت كردند و به او شيوه ديگرى از انديشيدن را آموختند كه در آن ارجحيت به فرديت انسان داده شده نه به قبيله، ملت، طبقه و يا حزب.]

نویسنده در تائید نظرات پوپر بر این باور است که "در تاریخ بشر در آغاز فرد وجود نداشت بلکه تنها قبیله وجود داشت." (ص ١٦٧) او در جای‌جای کتاب سعی کرده این سیر و سلوک پر پیچ‌وخم را - از داشتن روحیه‌ی قبیله‌ای تا یافتن فردیت خویش -، در درازی زندگی هشتادوچند ساله‌اش دنبال کند.

[در دوازده سالگى به سياست پى‌بردم، در اكتبر ١٩٤٨، وقتي‌كه كودتاى نظامى ژنرال آپوليناريو اودريا حكومتِ خوزه لوئيس ريورو، رئيس جمهور پرو را كه از طرف مادرى با من نسبت داشت سرنگون كرد. بر اين باورم كه در طول آن ديكتاتورى هشت ساله، نفرت از ديكتاتورها از هر نوعش در من زاده شد.] ص ١٢

بارگاس یوسا انقلاب کوبا را تاثیرگذارترین رخداد در سیر تفکر سیاسی‌اش می‌داند؛ هم در گرایش‌اش به سوسیالیسم و هم در گسست‌اش از آن.

[رخدادِ كوبا براى نسل من، نه تنها در آمريكاى لاتين، تعيين كننده بود، يك دگرگونیِ ايدئولوژيكى. بسيارى مثل من، در آن كارستانِ فيدلى، تنها ماجراجوئى قهرمانانه و ايثارگرانه‌ى مبارزينى ايده‌آليست كه مى‌خواستند به يك ديكتاتورى فاسد مثل حكومت باتيستا پايان دهند نمى‌ديدند بلكه سوسياليسمى به دور از فرقه‌گرائى را انتظار داشتيم كه انتقاد و اختلاف آرا و حتى مخالفت را برتابد. بسيارى به اين امر باور داشتيم و همين موجب شد كه انقلاب كوبا در سا‌‌ل‌هاى آغازينش يك چنين حمايت وسيعى در سراسر جهان داشته باشد.] ص ١٣

[قطع ارتباطم با كوبا، و به يك معنا با سوسياليسم، ريشه در ماجراى "پادييا" داشت. اِبروُ پاديياى شاعر كه شركت كنند‌‌ه‌اى فعال در انقلاب كوبا بود - و معاون وزارت تجارت خارجى شد - در سال ١٩٧٠ انتقاداتى به سياست فرهنگى رژيم داشت. او اولين كسى بود كه مورد حمله شديد مطبوعات رسمى قرار گرفت و بعدتر با اتهام احمقانه‌ى مامور سى آى اِ بودن زندانى شد. پنج تن از دوستان كه او را مى‌شناختيم، خشمگينانه بيانيه‌اى اعتراضى در آپارتمان من در بارسلونا نوشتيم كه بسيارى از نويسندگان در سراسر جهان همچون سارتر، سيمون دوبوار، سوزان سونتِگ، البرت موراويا و كارلوس فوئنتس به آن پيوستند و به اين تجاوز اعتراض كردند. فيدل كاسترو شخصا به ما پاسخ داد و ما را به خدمت به امپرياليسم متهم كرد و تاكيد كرد كه ديگر نخواهيم توانست پايمان را "نامحدود و نامتناهى" در كوبا بگذاريم (يعنى تا ابد)]. ص ١٧

بارگاس یوسا از آن پس یکی از منتقدین بسیار جدی فیدل کاسترو و سیاست‌های حزب کمونیست کوبا باقی ماند و هیچ فرصتی را برای تشریح افکارش از دست نداد. حدود پانزده سال پیش کتابی از یوسا منتشر شده که عنوان غیرمتعارفی دارد: "ديكشنرى يك عاشق آمريكاى لاتين" که در واقع نه یک فرهنگ لغات یا رمان که مجموعه مقالات و نوشته‌هاى كوتاه و بلند بارگاس يوساست در مورد هرآن‌چه به آمريكاى لاتين مربوط است. همان‌طور كه از عنوانش برمى‌آيد اين كتاب مثل يك فرهنگ لغت به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده. بنابراين خواننده بسته به اينكه در مورد چه كسى يا مكانى كه به آمريكاى لاتين مرتبط است نظر نويسنده را بخواهد، مى‌تواند به راحتى به مدخل مربوطه مراجعه كند.
در مورد فيدل كاسترو فقط يك مطلب كوتاه كمتر از نيم‌صفحه‌اى آمده كه در سال ١٩٧١ نوشته و منتشر شده یعنی یک سال پس از برخورد کاسترو با نویسنده و ممنوعیت ورودش به کوبا. این مطلب کوتاه مربوط به تنها ديدار یوسا با كاسترو در سال ١٩٦٦ است، يعنى شش هفت سال پس از پيروزى انقلاب کوبا:

[تنها بارى كه با فيدل كاسترو گفتگو كردم – گرچه البته كاربرد لغت "گفتگو" غلوآميز است چون فيدل كاسترو كه باور دارد نيمه خداست گفتگوى دوجانبه را نمى‌پذيرد و فقط شنونده مى‌خواهد -، به شدت تحت تاثير انرژى و كاريزمايش قرار گرفتم. ديدارمان عصر يك روز در سال ١٩٦٦ در هاوانا بود. گروه كوچكى از نويسندگان بوديم كه بدون توضيح بيشتر ما را با ماشين بردند به خانه‌اى در محله ى بدادو. فيدل بلافاصله آمد. در طول دوازده ساعت بعدى تا دم دماى صبح نشست و برخاست و ژست گرفت و حرف زد، و در اين ميان بدون كمترين نشانه‌اى از خستگى سيگارهاى كلفتش را كشيد... وقتى، به همان سرزندگى كه آمده بود رفت، ما همگى شگفت زده و از پا افتاده بوديم.] ص ١٠٣

در طول چهار سالی که از انتشار تازه‌ترین کتاب او، ندای قبیله، می گذرد من شخصا دستکم شش هفت مصاحبه‌ی تلویزیونی بلندمدت در تلویزیون‌های اسپانیائی‌زبان از او در مورد نقطه نظرات سیاسی‌اش دیده‌ام که عمدتا در تشریح نطرات آدام اسمیت و کارل پوپر و تاثیرشان بر تفکر سیاسی‌اش بود. نگاهش در مجموع به لیبرالیسم به عنوان یک دکترینِ ضامن آزادی‌های دموکراتیک همین است که در پاراگراف زیر آمده:

[ليبراليسم، دُگماتيك نيست، مى داند كه واقعيت پيچيده است و ايده‌ها و برنامه‌هاى سياسى چنانچه بخواهند موفق شوند در اغلب موارد مى‌بايد خود را با آن تطبيق دهند، و اگر سعى كنند واقعيت را در چهارچوب طرح‌هاى قالبى خود بگنجانند آنچه رخ مى‌دهد عدم موفقيت است كه به خشونت سياسى مى‌انجامد. ليبراليسم هم يك "بيمارى دوران كودكى" در درون خود داشته است، سكتاريسم، كه در برخى اقتصاددانان جادو شده با بازار آزاد تجسم يافته كه آنرا نوشداروئى براى درمان تمامى مسائل اجتماعى مى‌دانند. خوب است به آنان نمونه‌ى خودِ آدام اسميت، پدر ليبراليسم، را يادآور شويم كه در موقعيت‌هاى بخصوصى سوبسيدهاى موقتى و نظارت‌ها را جايز مى‌دانست وقتى كه فشارها بيشتر موجد ضرر باشند تا منفعت. اين روادارى كه اسميت نشان داد شايد ارزشمندترين مشخصه‌ى دكترين ليبرال باشد: اينكه بپذيرد خودش مى‌تواند اشتباه كند و رقيبش حق داشته باشد.] ص ٢٥

نویسنده در فصل مربوط به آراء و افکار کارل پوپر که در مقایسه با شش متفکر دیگر با تفصیل بیشتری بدان پرداخته، سعی می‌کند نشان دهد که دستاوردهای امروز بشر در دموکراسی‌های موجود عملا مبتنی بر لیبرالیسم پوپری‌اند؛ دستاوردهائی که امروزه به‌عنوان حقوق بشر مورد تائید همه‌ی ارگان‌های بین‌المللی و احزاب سیاسی - دستکم در تئوری – هستند.

[ليبراليسم پوپر عميقا مترقى است زيرا اراده‌ى معطوف به عدالت را در بطن خود دارد، چيزى كه گه‌گاه در طرفداران بازار آزاد و باورشان به اينكه آزادى تنها در سايه‌ى قبول بازارهاى آزاد ممكن مى‌باشد غايب است و فراموش مى‌كنند كه اگر تنها همين باشد آنوقت همانطور كه "ايسايا برلين" به تمثيل گفته، گرگ‌ها اجازه مى‌يابند تمام بره‌ها را بخورند. اقتصاد آزادى كه پوپر مدافعش بود مى‌بايد از طريق آگاهى بخشى عمومى در سطحى بالا و برنامه‌هاى مختلف اجتماعى همچون ايجاد نهادهائى "براى حمايت از كسانى كه از نظر اقتصادى ضعيف‌اند در مقابل قدرتمندان اقتصادى" - بازنشستگى، بيمه‌هاى بيكارى و حوادثِ حينِ كار، آموزش رایگان در مدارس عمومى، ممنوعيت كار كودكان، و زندگى فرهنگى پربار كه در دسترس اغلب افراد باشد - تكميل شود، و بالاخره تضمين برابرى در استفاده از امكانات در هر نسلى براى مقابله با دگم‌هاى مذهبى و روحيه‌ى قبيله‌اى داشته باشد. پوپر در كتاب "جامعه‌ى باز و دشمنانش"، جائي كه اين نقل قول‌ها از آن آمده، به روشنى مى‌نويسد: قدرت اقتصادى تقريبا همانقدر خطرناك است كه خشونت فيزيكى."] صص ١٥١-١٥٢

مطمئن نیستم این کتاب سیصدواندی صفحه‌ای به فارسی ترجمه و منتشر شده باشد ولی می‌دانم مثل دیگر آثار این نویسنده ترجمه آن به زبان‌های مختلف ازوپائی درآمده و خواندنش را به دوستانی که به این زبان‌ها آشنایند توصیه می‌کنم.