عصر نو
www.asre-nou.net

فیمنیسم و ضدفیمنیسم


Tue 21 06 2022

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan-06.jpg
«باز چی شده آق جواد! »
« واسه چی سگا از من خجالت می کشن؟ »
« نمی خوای بذاری این چن قطره آب انگور از گلمون بره پائین! »
« باز دهنمو گل گرفتی، دیکتاتور! »
« حرفائی میزنی که تو چنته هیچ عطاری یافت نمیشه! »
« گذاشتی حرف از دهنم بیرون بیاد که بفهمی تو چنته پیدا میشه یا نمیشه! »
« خیلی خب، بفرما، باز دردت چیه؟ »
« دیروز تو تراموا، یه خانوم ترگل ورگل روبروم نشسته بود، اخماش عینهو زهرمار تو هم بود. سگش جلو پاش چندک زده بود. دستی روسرش کشیدم، خانومه اخماشو واکرد و لبخند ملیحی زد. خواستم سرکیسه دوستی رو بیشتر واکنم، به سگه خیره شدم، ازم خجالت کشید، سرشو رو پاهاش گذاشت و چشاشو بست!»
« سگ حیوونه، حیوونم خجالت سرش نمیشه. »
« خب منم واسه همین شک ورم داشته! »
« یکی میگه انسان حیوانیست بیمار. خیلی از بیمار یا مال آدمیزاده، از جمله خجالت کشیدن. »
« یه کم بیشتر روشنم کن.»
« تو تموم عمرت شنفتی یه حیوون دیوونه شده باشه؟بیماری اعصاب بگیره، شبا تا صب بیدارخوابی بکشه و فکر و خیالات بیخودی کارشو به آرام بخشائی بکشه که کمر فیلو می شکونه؟ »
« تا اونجاکه عقلم قد میده، نشنفتم. »
« شنفتی حیوونا همجنس باز یا لزبیین باشن؟ »
« نه والله. »
« غیر از مرغ و خروس، شنفتی یا دیدی حیوونا دم به ساعت بپرن روهم؟ سالی به دوازده ماه یه مرتبه میپرن روهم که نسل شون ور نیفته.»
« درست میفرمائی استاد! »
« استاد بزه، چل تا پشگل صاف و یه نواخت میندازه بیرون، همه شونم باهم مو نمیزنه! »
«از بیماریای آدمیزاد می گفتی، استاد! »
« دیدی یا شنفتی حیوو نا به اسم دفاع از آزادی، حقوق بشرو صلح این حرفا، میلیون میلیون بمب رو سر هم جنسای خود شون بریزن؟ »
«بازیه گیلاس سرکشید و رفت تو نخ هذیون بافی! »
«سئوال می کنی و خلقت نتک میشه؟ »
« سئوال من این خزعبلات نبود! »
« خواستم بگم خجالت واینائی که شمردم، مشتی ازخروارمرضائیه که آدمیزادداره وحیووناندارن »
« ماچیزی ازهم پنهون نداریم. حالایه راهنمائی ازت می خوام. »
« درسته، دردت چیه؟»
« خیلی وقته دنبال یه گرل فرندم، هرحقه ای سوارکرده م، تیرم به سنگ خورده، تنهائی همین روزادیوونه م میکنه، چی کارکنم؟ »
« یه سگ دست وپاکن. »
« گفتم که سگاازمن خجالت می کشن. »
« چن وقت که تودست وپای هم باشین، شرمش میریزه. »
« سگ ازکجاپیداکنم؟ »
« میریری اداره حمایت حیوونا، سگ داره به اندازه خرس خونسار، سگم داره همقدبچه گربه، هرکدومشوخواستی، سواکن. »
« ازکجاکه به من بدن؟ »
« سابقه سگ آزاری وسگ کشی نداری، به سگام نگاه غضب آلودننداختی واخم وتخم نکردی، بهت میدن. »
« من که هشتم گرونو همه، خرجشوازکجابیارم. مثل سگای ولایتمون نیستن که یه تیکه نون خشکه وروزی چند تاتیپابهشون بدی ودائم جلوت دم دم کنن، سگای ایناخوراکشون ازماآدمابیتره.»
« غمت نباشه، اینجا هرسگ ماهی صدوپنجاه چوق مستمری داره، مگه نمی بینی بعضیا5تاسگ دارن. »
« واسه 5تاسگ که مواجب نمیدن، میگن بیارتحویل اداره حمایت حیوونابده. »
« یارومیگه سگم 5تاتوله زائیده، توله هاجگرگوشه هامن، فلک نمیتونه اوناروازم بگیره. مملکت دموکراسیه، نمیتونن بهش زور بگن،ماهی 5تا صدوپنجاه چوق مستمری سگاشو میگیره. »
« گیریم سگه روگرفتم، چی دردی ازتنهائیمو دوا میکنه؟ »
« اینجا عامل گره خوردن وماندگاری دوستیاشون، سگاشونن.»
« چی جوری اینجوری میشه؟ »
« خودت گفتی، دست روسرسگ خانومه که کشیدی، خنده ملیح تحویلت داد. »
« قیافه من طوری نیس که یه خانوم خوشگل دست روسر سگم بکشه. »
« الکی که سگ بهت نمیدن، بایس یه سال بری کلاس ودوره سگ داری ببینی. بهت یادمیدن چی جوری وازچی راهی سگت باسگای جنسای لطیف طرح دوستی بریزه، سگاکه باهم ریختن روهم، دوستی صاحب سگاروشاخشه. »
« یکی روبگوکه ازاین راه ازتنهائی دراومده باشه.»
« عبدالمچلویادته؟ »
« اون که مث کفرابلیس توشهرمعروفه، همون دراگیه که دائم توبلویووکناردریاچه تلوتلومی خوردوشعرای آبدوغ خیاری میخوند؟ »
« چن وقته ندیدیش؟ »
« خیلی وقته پیداش نیس، فکرکنم یه جائی گم وگورشده باشه. »
« الان واسه خودش ستونی شده. »
« اون که بینی شونمیتونس بالابکشه، چی جوری ستون شده؟ »
« ازراه سگ داری. »
« چی جوری؟تعریف کن وحاشیه نرو! »
« همیشه رونیمکتای بلویوولوبودوحموم آفتاب میگرفت. چن روزیه سگ بقاعده خرس میادوخودشوبه پروپاش میماله. صاحب سگه یه خانوم صدوبیست کیلوئی، رونیمکت پهلوئیش بوده. میادکنارعبدالمچل میشینه ومیگه: سگه من خیلی ازت خوشش اومده، بامن ازدواج میکنی؟ عبدالمچل باخودش میگه: ازخودکشی که بیتره،قبول وبه خونه خانومه نقل مکان میکنه.میشه سگ چرون. مدتی که میگذره، جگرش کلفت میشه وبنای ناسازگاری میگذاره. یه روزخانومه سردست بلندش میکنه که ازپنجره طبقه چارم پرتش کنه پائین، پاش سرمیخوره وخودش پرت میشه پائین وریغ رحمتو سرمیکشه. خونه وکلی پول توبانکش، به عبدالمچل میرسه،واسه خودش میشه یه ستون. اگه میخوای ستون بشی، بروسراغ یه سگ داری. »
« آخه دلم نمیادازتو جداشم. وقتائی که باهم لبی ترمیکنیم وبگومگو داریم، کلی غم تنهائی رومیزنیم روسینه دیفال، اگه برم سراغ سگداری، دلم واسه ت تنگ میشه. »
« خیلی جوادی، آجواد! »
« چطومگه؟ »
« این همه سال اینجائی، هنوزنفهمیدی! سرهرخیابون وکوچه باخط درشت نوشته:
«تیرهایم »
« تیرهایم کجا ش به درد من میخوره؟ »
« تیرهایم، همون «کودستان توله سگاست!»
« خب، که چی؟ »
هوس که کردی باهم لبی ترودرد دل کنیم، سگتو میگذاری توکودکستان توله سگاومیائی سراغم!...»

*

« مبایل شو درآورد، صاف تلفن کردپلیس! »
« تو اهل خلافکاری نبودی که، تاحالام گذارت به پلیس نیفتاده بود! »
« الانم واسه خلاف نکردن، باپلیس درگیرم کرد، بی حیا! »
« کجاخلاف نکردی وباپلیس درگیرشدی؟ »
« صداشودرنیاری، آبرومون میره توجماعت! »
« خیالت تخت باشه، سینه م صندوق گنج اسراره. »
« آره تونمیری، فرداتموم حرفام تیترسایتاوروزنامه هاوفیسبوکه! »
« برو سراغ اصل قضیه، مثل توشل چونه نیستم! »
« پاک خودمو باختم، پریدم تورخت کن، هنوز لباسامو نپوشیده بودم که یه جفت پلیس غول پیکردو طرفم وایستاده بودن، پلیسه پرسید: چی شکایتی ازش داری؟ زنه گفت: به فیمنیسمم نگاکرده! پلیسه گفت: واسه چی به فیمنیسمش نگاکردی؟ گفتم:تویه حموم، استخر، سوناوجکوزی مختلط زن ومردکه ورود با شورتم ممنوعه، چشامومی بستم، میخوردم زمین، دست وپایاسروگردنم می شکست که! صدنفراون تو هستن وهمدیگه رونگامی کنن. اونم به ضدفیمنیسم من نگامی کرد، منم ازش شکایت دارم! پلیسه ازش پرسید: واسه چی به ضد فیمنیسمش خیره شده بودی؟ گفت: ازحقوق اولیه یه جامعه متمدن پیشرفته س که به ضدفیمنیسم هرکی دوس داشته باشی، خیره شی! پلیسه گفت: اینم همون حقو داره، چی شکایتی ازش داری؟گفت: من ضدفیمنیسم شو نگا کردم، بهش نگفتم ازت خوشم نمیادکه، اون فیمنیسم منو نگاکردو بهم گفت ازت خوشم نمیاد!واسه این ازش شکایت دارم! پلیسه گفت : واسه چی گفتی ازت خوشم نمیاد؟ گفتم: دستمو گرفت، خواست منو بکشونه یه گوشه تاریک، یاببره خونه ش، منم گفتم ازت خوشم نمیاد. شانس آوردم، پلیسه آدم خوبی بود، سرشوتکون داد، خندید، کنار گوشم گفت:
یارو انگاریه چیزیش میشه، سریع جیم شو تاکاردستت نداده!. مثل تیر زدم بیرون، تااینجایه نفس دویدم، میترسیدم پلیسه پشیمون شه، اصلاحوصله هلفدونی رفتن ندارم، سگام در به درمیشن واز بین میرن! »
« هدایتای من نبود، سگدارنمی شدی وتوولایت غربت ازتنهائی مزده بودی، آجواد! »
« کم مونده ازدست هدایتای صدتایه غازت، خودمو حلق آویز کنم! »
« بازجوش آوردی، بیا این گیلاس آب حیاتوبنداز بالا، عینهو آبیه که بریزی رو آتیش، یه دقیقه نگذشته، ریلاکس کامل! بعدبااعصاب آروم درداصلیتو بگو. »
« گفتی واسه از تنهائی دراومدن، یه سگ واسه خودم بیارم. »
« بددیدی؟ اگه آدمیزادوفای سگو داشت، قرنها پیش دنیا گلستون شده بود، آجواد.»
« درست میفرمائی، مرشد بزرگ! »
« کدوم مرشد ومرادنادرست گفته که من دومیش باشم! »
« بعله، منتهی به جای من، سگه دوست پسر پیدا کرد، حالاسه تاتوله رو زانو م گذاشته!»
« همه شونوببر تحویل موءسسه حمایت سگابده، »
« میگن خارج نشینی آدمو سنگ میکنه، حالاجلو چشمم می بینم، چی جوری ازخودم دورشون کنم، پدرسگاخیلی قشنگن، نگاشون که میکنم، پیرهن پیر هن گوشت به تنم اضاف میشه! »
« کیف دنیا رو میکنی، بازم از هدایتای من گله داری. »
« شهرداری صدو پنجاه چوق مستمری ماهیونه شونو نمیداد، دو ماه
سگدو زدم تا ازخرخره شون کشیدم بیرون. »
« حرف وگپ شون چی بود؟ »
« می گفتن هرماه واسه خرج یه سگ صدو پنجاه چو ق میدیم، خرج سگ وتوله هاش میشه شیشصدچوق، نمیدیم، توله هارو بده اداره مربوطه، »
« گفتم این توله سگارگ زندگیمن، رگمو بزنین ازخودم جداشون نمی کنم، ایناتعلیم وتربیت لازم دارن، بایدببرمشون « کینترگارتن » مخصوص خودشون که خیلی چیزارو یادشون بدن، تازه ازشیرورشون داشته م، واسه م کلی خرج دارن، بایس ازگلوخودم بزنم واداره شون کنم. پدرم دراومدتاوادارشون کردم ماهی شیشصد چوقوبدن. »
« حالا کجان؟ »
« گذاشتم شون همین « کینتر گارتن »رو به روئی، الانم دلم واسه شو ن پرمیزنه! بانگاهاورفتاراشون، بیچاره م کردن! »
« پس دردت چیه که اینقده جوشی شدی؟ »
« من همیشه همینجوریم. زنه بی حیا، پکرم کرد، بایدبااین آب انگور خستگی درکنم.»
« ترسیدم، ازراه که رسیدی. »
- ازبس حرف توحرف آوردی، قاطی کردم و افتادم رو یه ریل دیگه. »
« قضیه دیگه ت چی بود؟ »
« تازگی فکرائی به کله م زده و پکرم کرده، اومدم بپرسم، شاید بتونی راهنمائیم کنی. »
« درخدمتم، آجواد گل! »
« پریروزاتویه مجله، خاطرات « وارن بیتی» هنر پیشه داستان وست سایدرومیخوندم. نوشته بودباهشتادتادوست دخترباکره خوابیده. »
« تو این دوره زمونه بحث ازاین جورچیزاخنده آوره دیگه، غروبا ی شنبه که توبلویو راه میفتی، ده- بیستادختر پونزده ساله تازن شصت ساله، دنبالت میافتن، رو به روخونه م کلوب شبو نه ست، موزیک زنده وپیست رقص داره، شنبه شبا دخترای حول و حوش پانزده ساله، دور- اطرافش جمع می شن، واسه یه گیلاس شراب دستتو میگیرن ومی کشو نن اون تو، بعدشم تاخروسخون رودستت موندن. »
« حرفم یه چیز دیگه ست، واسه چی به « وارن بیتی » نمی کن خرت به چند، اما « رومن پولانسکی » رو به جرم تجاوز به دختری توسی سال پیش، محاکمه ومیندازن توهلفدونی؟ »
« این قضیه ریشه تو سیاست داره آجواد، چرا میری سراغ سی سال پیش؟ همین پریروزا یارو، رهبرسوسیالیستای فرانسه که میخواست کاندیدای ریاست جمهوری شه، به جرم قصد تجاوزبه پیشخدمتی که نگاش میکنی تهوعت میگیره، چه جنجال وآبروریزئی راه انداختن؟ ژولیان آسانژرو میخوان به جرم تجاوزبه دختر ی توسوئد، تحویل آمریکا بدن. امیر پرویز پویان ودوستاشوکه ساواکیاتوتهران نوقتل عام کردن، تو روزی نامه هاباعکس وتفصیل نوشتن اینجاخانه فسادبوده، یه عده دختروپسربی دین شبامینوشیدن، دراگ می کشیدن ورو هم می پریدن. الانم انقلابیون روبه جرم اوباشگری، شرب خمروتجاوزبه عنف به چوبه دارمیاویزن، تهمت جنسی زدن به مخالفینم دیگه خیلی نخ نما شده، آجواد گل»
« برم دیگه، دلم واسه شون یه ذره شده، توله سگ نگو، ماه!...»