عصر نو
www.asre-nou.net

سلمان رشدی و حقیقت ادبیات


Mon 20 06 2022

اسد سیف

new/asad-seif02.jpg
«آیا كسی در بین شما پیدا نمی شود كه حساب این سگ را، پیش از آن‌كه مشمول عفو من شود، برسد؟»

این صدای محمد، پیغمبر اسلام است كه خطاب به مسلمانان، فتوای قتل عبدالله‌بن ابی‌سراج را اعلام می دارد. ابی سراج، كاتب عرب كه اسلام آورده بود، می گفت: "‌من همان چیزهایی را كه محمد می‌گوید می توانم بگویم و آن‌چه او می‌آورد می‌توانم بیاورم." جرم ابی سراج شك در احكام الهی بود.(۱)

۱۴۰۰ سال بعد، در روز ۲۵ بهمن ۱۳۶۷(۱۴ فوریه ۱۹۸۹)، در ایران، خمینی رهرو خلف پیغمبر، خطاب به مسلمانان جهان فتوای مشابهی صادر كرد:

«به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌ رسانم، مؤلف كتاب "آیات شیطانی" كه علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده‌است، هم‌چنین ناشرین مطلع از محتوای آن محكوم به اعدام می‌‌باشند. از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه كه آنان را یافتند، سریعاً آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر كسی جرئت نكند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر كس در این راه كشته شود، شهید است انشاء‌اله. ضمناً اگر كسی دسترسی به مؤلف كتاب دارد، ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.»

جرم سلمان رشدی خیال وی بود، خیالِ شكاكی كه جانمایه رمان «آیات شیطانی» است.

آن گونه كه فتوای قتل "ابی سراج" اولین حكمِ مرگِ صادره از پیغمبر باقی نماند، حکم مرگ سلمان رشدی نیز آخرین فتوای پیروان راه او نبوده و نخواهد بود.

«كعب‌بن اشرف»، شاعرِ مشهورِ عربِ یهودی "بنی‌النضیر"، تنها به این جرم كه درباره كشته‌شدگان جنگ بدر شعر می‌سرود و شعرهای عاشقانه می‌گفت و یا در شعر خویش نظر به زنی و یا زنان مسلمان داشت، مورد خشم پیامبر قرار گرفت. پس پیامبر فرمود: «چه كسی از شما پیدا می شود تا شر كعب‌بن اشرف از مسلمانان باز دارد.» و یاران پیامبر به مجلس شعر كعب راه می‌یابند، چنگ انداخته، موهای او را می‌گیرند. «شمشیر در او نهادند و او را کشتند و محمد‌بن مسلمه تیغی را كه در عصا نهان داشت در شكم او فرو کرد و او را بکشت»(۲)

عبداله‌بن الاخطل و کنیز آوازخوانش، مقیس‌بن صبابه، حویرث‌بن نقیذ‌ بن وهب و …نیز از جمله شاعرانی بودند كه به فرمان پیامبر اسلام کشته شدند. آخرین آنان، یعنی وهب به دست حضرت علی، در روز فتح مكه كشته شد.

خمینی به مثابهٌ فقیهی که خود را مأمور استقرار قوانین الهی بر روی زمین و مجری احکام دین می دانست، بر اساس شكیاتِ رشدی در رمان «آیات شیطانی»، بی آن كه رمان او را خوانده و یا از محتویات آن اطلاع کافی داشته باشد، حكم ارتداد و در نتیجه قتل وی را صادر كرد. جرم رشدی "شك" كردن است، شك به "حقایق ابدی"، شك به "تقدس" بی قید و شرط جزم‌های شریعت.

رشدی اولین قربانی "تفكر" نیست و آخرینش نیز نخواهد بود. در قاموس شریعت، فقط نفی مذهب نشان ارتداد نیست، هر عقیده‌ای كه در بینشِ ایدئولوژی مذهبی حاكم شك روا دارد و به نقد آن بپردازد، مستحق نابودی است. در سال‌های خلافتِ اسلام، در فرهنگ حاكم بر آن، واژه آزاداندیش همیشه مترادف با زندیق و كافر و مرتد بوده است.

آن سوی عدم تحمل مخالف، قدرت نهفته است. قدرت سیاسی. اگر زیانی از سوی دگر‌اندیش، اقتدار حكومت و حكومتیان را تهدید نکند، تحمل آن نباید دشوار باشد. در جامعه متمدن، تحمل مخالف اصل اساسی آزادی اندیشه و بیان به شمار می‌رود.

در طول تاریخ اسلام نیز، با این شرط كه خطری از سوی عقیده مخالف احساس نشود، می‌شد و می‌شود آزادانه به بیانِ نظر خویش پرداخت. احساس خطر است كه پیوسته نابودی اندیشه مخالف و صاحبان آن را به همراه داشته و دارد. اگر از صدای مخالف خطری احساس نشود، قابل تحمل است. ولی اگر بوی ترس به مشام برسد، آن‌گاه است كه دادگاه‌های تفتیش عقاید بر پا و سرها بر دار شوند. پیغمبر اسلام، محمد نیز تا آن زمان كه در مكه می‌زیست و فاقد قدرت لازم بود، با كافران از درِ مسالمت و مدارا وارد می شد: «بگو هان ای كافران. من معبود شما را نمی پرستم. و شما هم پرستندگان معبود من نیستید. و من پرستندهٌ آن‌چه شما می‌پرستید نیستم…. شما را دین شما. و مرا دین من."(۳) او از اسلام به عنوان دین صلح نام می برد. ولی هم او، پس از چند سال از موضع قدرت، در مدینه، اعلام می‌دارد: «بگو به کافران زودا كه به زانو درآیید و سرانجام در جهنم گرد آورده شوید و بد جایگاهی است….هر كس جز اسلام دین بخواهد، از او پذیرفته نیست.(۴) و یا «آیا ندانسته‌اند كه هر كس با خداوند و پیامبر او مخالفت ورزد، آتش جهنم نصیب اوست كه جاودانه در آن می ماند، این خفت و خواری بزرگ است.»(۵)

چنین برخوردی هم اكنون نیز از سوی بنیادگرایان مذهبی در "جهان اسلام": در الجزایر، تركیه، ایران، لبنان و…، به روشنی دیده می شود.

در تاریخ معاصر كشور ما، احمد کسروی را هم در اسفند ۱۳۲۴ به همین جرم کشتند. کسروی نه تنها مبلغ بی‌دینی نبود، بل كه دینداری را برای جامعه لازم و سودمند هم می دانست. جرم او "خِرد"ش بود، یعنی آن چیزی که انسان به وسیله آن قادر به بازشناختن نیک از بد و سود از زیان است. کسروی با اعتقاد به اسلام، دین "به"ی را تبلیغ می‌كرد و در محدوده‌هایی از اسلام موجود، چون وحی، شك روا داشته بود و اعتقادی بدان نداشت. و این یعنی زنگ خطر برای قدرت.(۶)

حكم مرگ سلمان رشدی، نویسندهٌ هندی‌تبار انگلیسی، صفحهٌ تازه‌ای از تاریخ كشمكش‌های طولانی بین معتقدین به ادیان الهی و ناباوران و شكاكان به آن است. در چند ساله اخیر افكار عمومی جهان هیچ‌گاه به موضوعی چون آزادی اندیشه و بیان و استقلال دنیای هنر و جدایی دین از دولت، به اندازه زمانِ پس از فتوای قتل سلمان رشدی متمركز نشده بود. تروریسم رسمی دولتی، پس از فرمان خمینی، عكس‌العملی جهانی را در پی داشت.

مسأله رشدی، دفاع از آزادی اندیشه و بیان را یك‌بار دیگر به مقوله‌ای جهانی بدل كرد. "آیات شیطانی" آیینه‌ای شد تا همه جهان دگر بار خود را در آن بنگرند و این كه تا چه اندازه، در عمل، به این مقوله اعتقاد دارند. "آیات شیطانی" جنجال برپا كرد، جنجالی تفکر برانگیز كه تامل در آن وظیفهٌ هر روشنفکری است. چاپ این کتاب نشان داد كه جهانِ دولتمردان هنوز در مواردی حق نویسنده و هنرمند را، در آفرینش آزاد و بی قید و شرط هنر و ادبیات، به رسمیت نمی شناسد و در این راه بی هیچ درنگی جانب قدرت سیاسی اقتصادی را می گیرد.

با محكومیت رشدی، بنیادگرایان اسلامی در اصل هنر رمان، یعنی هنری را كه بر پایه بینشی دیگر از انسان، بر تخیل استوار است، محكوم كردند. "آیات شیطانی" نه رساله‌ای تحقیقی و علمی، بل رمانی است چون دیگر رمان‌ها متکی بر خیال. دستمایه این رمان نه دین اسلام، بل كه رویاهای بحران‌زده‌اند. سلمان رشدی در این رمان، هم‌چون دو رمان دیگرش، "بچه‌های نیمه‌شب" و "شرم"، تخم شك و تردید را نسبت به "حقایق مسلم" و "احكام ازلی و ابدی"ی جزمی جامعه سنتی می پاشد.

خمینی زمانی فتوای قتل سلمان رشدی را صادر كرد كه "لشكر اسلام" طعم تلخ شكست را در "جنگ مقدس" علیه عراق، مز‌مزه می‌کرد. آیت‌الله، ماهرانه و با زیرکی تمام فتوای جدیدش را جانشین فتوای به زهر آغشته شده "جهاد جنگ" كرد. هدف حفظ اقتدار داخلی، سروری بر جهان اسلام و بازگشایی جبهه جدیدی علیه دشمنان داخلی و خارجی بود. اوضاع سیاسی جهان، به ویژه "جهان اسلام"، نیز برای چنین حركتی آمادگی لازم را داشت.

"اما ویژگی شرایط سیاسی محلی و بین‌المللی كه "آیات شیطانی" را به مسأله جهانی و بی سابقه‌ای تبدیل كرد بر همگان روشن است. برای مثال قشر برگزیدگان حاكم بر هند و پاكستان از دست سلمان رشدی به شدت خشمگین شده بودند زیرا وی در دو رمان پیشین خود: "شرم" و "بچه‌های نیمه‌شب" رفتار آنان را شدیداً به طنز گرفته بود و انتشار رمان آیات شیطانی بهانه خوبی به دست آنان داد تا با رشدی تصفیه حساب كنند. از سوی دیگر بین آیت‌الله خمینی و ملك فهد نیز رقابتِ سختی بر سر فرمانروایی بر "بین‌الملل اسلامی" جریان داشت و هر یك می كوشید آن را تحت تسلط خود در آورده به سود خویش به كار گیرد. علاوه بر این خمینی كوشید از طریق جنجال بر سر آیات شیطانی، خود را در مقام پاپ جهان اسلام كه نفوذش همهٌ سرزمین‌ها را در می نوردد قرار دهد."(۷)

و این در زمانی اتفاق افتاد كه پیش از آن دو كتاب رمان رشدی، "بچه‌های نیمه‌شب" و "شرم" به ترتیب در سال‌های ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ با ترجمهٌ مهدی سحابی در ایران منتشر شده بود و هر دو مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته و از این میان رمان "شرم" جایزه دولتی بهترین ترجمه را دریافت کرده بود.

دولت جمهوری اسلامی از سوی محمد خاتمی، وزیر وقت ارشاد، اعلام داشت: "سلمان رشدی نویسنده کتاب آیات شیطانی باید بر اساس حکم شرعی حضرت امام خمینی اعدام شود و هیچ راهی برای گریز وی از اجرای این حکم نیست"(۸). او به وقت ریاست جمهوری، در دهمین سالگرد صدور فتوا اعلام كرد كه سلمان رشدی را نخواهد كشت و این در صورتی است كه گروه‌های وابسته و غیر وابسته به دولت میزان پرداخت جایزه را به مجری فتوا افزایش داده‌اند و بر تغییر ناپذیر بودن حكم اصرار دارند.

گستردگی هیاهو و جنجال باعث شد تا به واقعیت ادبی "آیات شیطانی" كمتر توجه شود. و در این میان، ما ایرانیان به همراه اعراب و مردم هند و پاكستان، بی آن كه فرصت خواندن و یا بررسی كتاب را داشته باشیم، بیشتر نقش ناظری را داشتیم که در اکثریت خویش همراه و همگام تکفیر كنندگان بودیم. اقلیتی ناچیز از جامعه روشنفكری ایران بار سنگین و خطرناك دفاع از رشدی را با جسارت تمام پیش برد كه البته نباید نقش مبارزه علیه رژیم را در این مورد از نظر دور داشت.

با این تفاصیل می خواهم به معرفی کتابی بپردازم كه تحت عنوان "سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات" به زبان عربی در انگلستان منتشر شده كه نویسنده آن "صادق جلال‌العظم" است. دكتر جلال‌العظم اهل سوریه و استاد فلسفه در دانشگاه دمشق است. این کتاب را زنده‌یاد "تراب حق‌شناس" به زبان فارسی ترجمه و توسط نشر "سنبله" در هامبورگِ آلمان منتشر شده است.

كتاب در دو فصل با عناوین زیر در ۱۹۰ صفحه تنظیم شده است: "بازتاب رمان "آیات شیطانی" در جهان عرب و بررسی موضوع از لحاظ تاریخی" و " بازتاب رمان "آیات شیطانی" در اروپا و بررسی موضوع از نظر ادبی".

"آیات شیطانی با حادثه سقوط صلاح‌الدین چمچه و جبرئیل فرشته از یك هواپیمای ربوده شده كه در آسمان لندن منفجر گردیده آغاز می شود" و "با بازگشت صلاح‌الدین چمچه والا به وطنش هند و آشتی نهایی با پدر و با شهر بمبئی و نیز معشوقه هم‌ولایتی‌اش در دوران جوانی زینت وكیل_ خاتمه می یابد". رشدی با استفاده از حوادث و اسناد تاریخی، اساطیر و احادیث، رمانی خلق می كند كه موضوع آن جهانِ سیاست‌های عریان غربِ مدرن و همچنین دنیای سنتی اسلام، به ویژه پاكستان و هند و عربستان و ایران و …است.

"سلمان رشدی در آیات شیطانی هم‌چون یك بازی، به شرح تفصیلی و اغراق‌آمیز زندگی صلاح‌الدین چمچه و جبرئیل فرشته از تولد آنان گرفته تا نیاکانشان و تربیتشان و فعالیت‌ها و ماجراجویی‌ها و سفرهایشان پرداخته تا به نوبه خود، حقیقت تجربه جهان هندی اسلامی را در مقابله با جریان توفنده مدرنیسم اروپایی از هر سو گرفته در یکجا گرد آورد و محتوای این تجربهٌ تاریخی بزرگ را از سختگیری‌های متعارض و تضادهای فعال و نیروهای موثر گرفته تا همه آرزوها، رویاها، توهمات، شكست‌ها، یأس‌ها، خواری‌ها و نیز پیروزی‌ها و دستاوردها كه با خود به بار می آورند نشان دهد."

"سلمان رشدی با مهارتی بسیار بالا و روحیه‌ای شاد و با ریشخندی افشاگر، كليه اشكال برخورد و رویارویی و تأثیر نهادن و تأثیر پذیرفتن ناشی از دخالت شناخت علمی جدید در بافتِ شناخت سنتی را كه در جامعه معاصر هند در دو بخش هندو و مسلمان آن دیده می شود، كالبدشكافی می كند و با ارایه مجموعه‌ای از ناسازه‌ (پارادوكس)‌های هزل‌آمیز و مواضع فاجعه‌آمیز و تناقض‌های خنده‌دار و گریه‌آمیز ناشی از این كشمكش و دخالت، مسأله را به هر ترتیب شده، به ما می فهماند."

"رمان نمونه‌ای دل‌انگیز از ادبیات شهرنشینی و شهرهای بزرگ و زندگی جاری در آنهاست به ویژه بمبئی و لندن." كتاب "واقعیت‌ سیاست‌هایی را كه دیکتاتورهای نظامی به ویژه رئیس جمهور با ایمان پاكستان، ضیاء‌الحق، در این کشور اجرا كرده برملا می‌کند." سراسر آن، افشای نژادپرستی است. سلمان رشدی "بانوی آهنین اروپا" و سیاست‌هایش را در این کتاب "دشمن شماره یک رنگین‌پوستان مسلمان و غیر مسلمان، چه در انگلستان و چه در خارج از آن شمرده، وی را افشا کرده، به مسخره می‌گیرد." در آیات شیطانی می بینیم كه: "عكس امام (آیت‌اله خميني)…دهان باز كرده توده‌های انقلابی را می بلعد."

سلمان رشدی درست مانند رابله "مقدم‌ترین و پیشروانه‌ترین مواضع را در قبال كشمكش‌های عصر خویش اتخاذ كرده و در آثار خود بیان نموده، خواه مربوط به سیاست باشد، خواه فرهنگ، اجتماع، علم، استعمار، ایدئولوژی، دین، آزادی، برابری، عدالت اجتماعی."

"آیات شیطانی با آزادی كامل پرسش‌ها، ناسازه‌ها، تناقصات و دشواری‌ها و امور خلاف عادتی كه در متون اسلامی و روایات و معتقدات و بحث و جدل‌های آن دیده می شود و بزرگترین مغزهای تاریخ عربی_اسلامی را به خود مشغول داشته مطرح می كند."

"آیات شیطانی مسأله مخلوق بودن قرآن _حادث و نه قدیم بودن آن_ را مجدداً و این بار به زبان روز مطرح می كند، یعنی این پرسش را پیش می كشد كه آیا قرآن سندی الهی، جهانی و جاودانه است و یا سندی بشری، عربی و تاریخی؟

و سرانجام اینكه: "این رمان با وضوحی چشمگیر و گزنده ثابت می كند كه ادبیات همچنان توانایی آن را دارد كه عملكرد سیاسی داشته باشد، مردم را به حركت وادارد و بر نهادهای اجتماعی تأثیر بگذارد. حتی در جوامعی كه دستگاه‌های فرهنگی و ایدئولوژیك آنها تلاش خود را به كار برده‌اند تا ادبیات را از صحنه زندگی خارج كنند."

چاپ آیات شیطانی و جنجالی كه بر سر آن بر پا شد، نه تنها برای جوامع اسلامی، بل كه برای غرب نیز به ترازویی بدل شد تا میزان دفاع از آزادی اندیشه و بیان و اعتقاد به آن در عمل، سنجیده شود. "باید گفت كه رشدی و امثال او بیانگر پروسه‌ای از تحول شناخت در كشورهای اسلامی و عربی (و جز آنها) هستند نه آفریننده چنین پروسه‌ای …جوامع مزبور هر چه بیشتر به توسعه و مدرنیت روی می آورند و هر چه شناخت‌های علمی و فنی جدیدی كسب می كنند بحران تحول شناخت شناسنامه‌ای كه ذكر شد ژرف‌تر می شود و كشمكش‌ها و تناقضات آن حدت بیشتری می گیرد و در نتیجه رشدی و امثال او فراوان‌تر می شوند."

آنچه پس از چاپ آیات شیطانی اتفاق افتاد، یادآور دوران تفتیش عقاید در قرون وسطاست. حمله‌كنندگان به سلمان رشدی، عموماً كسانی هستند كه كتاب او را نخوانده‌اند. در بهترین حالت این كه چیزهایی از آن را از زبان دیگران و یا تكه‌هایی از آن را در نشریات مختلف شنیده و خوانده‌اند.

جلال‌العظم نمونه‌های زیادی از منتقدان مختلف را نقل می كند كه كتاب را نخوانده‌اند. از جمله آنان به دكتر "برقاوی" استاد دانشگاه استناد می كند كه گفته است: "این رمان حاوی مقدار زیادی عبارات بازاری و مبتذل و احمقانه و وقیح است كه یك فرد عرب را چه خداشناس باشد و چه با ایمان، ناگزیر، به موضع‌گیری انتقادی و خصمانه می كشاند." وی ادیبی مانند سلمان رشدی را به "كودكی و نادانی و تنگ‌نظری و حماقت" متهم می كند. منتقد معروف مصری، غالی شكری، "سیزده نمونه از نویسندگان و روشنفكران و روحانیان (از جمله رجاء‌النقاش) را ذكر می كند كه هر كدام به نحوی با تفسیر، تقبیح، بدگویی یا حمله به رمان رشدی برخورد كرده‌اند و از این عده تنها دو نفرشان آن رمان را خوانده بودند." و آنجا كه منتقد و صاحب مسئولیت، ناآگاهانه به چنین نتایجی برسد، آیا می توان توده را به بی‌خردی محكوم كرد؟

فتوا دهنده و حامیانش بر اساس سنت، خوانندگان را موجوداتی فاقد عقل و قدرتِ داوری تصور نموده‌اند. به قول جلال‌العظم، "و این یعنی محروم كردن خواننده از حق ابتدایی‌اش جهت آنكه مستقلاً و برای خویش، در باره اثر ادبی سلمان رشدی و نیز در باب گناهان نابخشودنی و جنایت‌های سزاوار اعدام كه منتقدان ما به وی نسبت می دهند، به تكوین نظری مقدماتی بپردازد." و جالب این كه مقامات دولتی انگلیس، رشدی را به "خیانت دوجانبه" متهم كردند و از او به عنوان "میهمان بی‌شرم و ناخوانده" نام بردند. جهان غرب، كارتر رئیس جمهور سابق آمریكا، مارگرت تاچر و وزیر خارجه‌اش سر جفری هاو، لرد هاتلی شوكرس (سخنگوی منافع بازرگانی بین‌المللی انگلیس)، واتیكان و شورای كلیساهای مسیحی، روحانیون یهود در سراسر غرب، جرج بوش و معاون او وان كویل و وزیر خارجه‌اش جیمز بیكر، و …همه مخالفت خویش را با كتاب آیات شیطانی اعلام داشتند. غرب چنین تبلیغ می كرد كه سراسر جهان اسلام به مخالفت با آیات شیطانی برخاسته و در دنیای اسلام تبلیغ می شد كه غرب حامی اصلی و محرك سلمان رشدی است. و در این میان سلمان رشدی خود معتقد است كه: " هیچ راهی برای ادبیات وجود ندارد جز ورود در این كشمكش‌ها. زیرا آنچه بر سر آن دعواست چیزی جز این نیست كه واقعیت موجود چیست؟ یعنی حقیقت چیست؟ دروغ چیست؟ اگر وظیفه ترسیم نقشهٌ جهان را به سیاست‌پیشگان واگذارند، با این كار، یكی از پست‌ترین تسلیم‌طلبی‌های تاریخ را مرتكب شده‌اند." او رمان را یكی از وسائل مهم برای "تكذیب حقیقت رسمی" كه سیاستمداران ارایه می دهند، می داند. رشدی معتقد است كه منتقدان غربی نتوانسته‌اند "به درك جدی از حقیقت اجتماعی و درونی" تجربه آیات شیطانی دست یابند. او برای منتقدان غربی خود توضیح می دهد كه وقتی مثلاً "بچه‌های نیمه‌شب را در انگلیس همچون افسانه می خوانند، در هند آن را همچون تاریخ مطالعه می كنند."

تجربه رشدی را در چنین موضوعی قبلاً فرانسوا رابله، ولتر و یا جیمز جویس پشت سر گذاشته‌اند. جلال‌العظم در فصل دوم كتاب خویش، آیات شیطانی را با دو اثر رابله، "ماجراجویی‌های گاراگانتوا" و "پانتاگرویل" تطبیق می كند و آنها را در یك جایگاه قرار می دهد و از آنها همان ویژگی‌های انتقادی و هدفمند عصر رنسانس را بر می شمارد. به مقایسه آیات شیطانی با نمایشنامه‌های ژان ژنه می پردازد و از آثار ولتر نمونه‌های مشابه را می جوید. انگار شعار مشهور ولتر علیه روحانیون بار دیگر دارد جان می گیرد كه: "كسی كه به شما امكان می دهد چنین مزخرفاتی را باور كنید، دست شما را برای چنین جنایت‌هایی باز می گذارد."

در همین فصل است كه نویسنده آثار رشدی را با جویس می سنجد. همانطور كه جویس در آثار خود "حقیقت اوضاع را در میهن خویش با همه ننگ و پوچی و مسخرگی‌ها و عقب‌ماندگی‌هایش عمیقاً بررسی می كند" و در نهایت مجبور می شود تا چون نویسنده‌ای تبعیدی، ساكن پاریس شود، زیرا كه مورد نفرت مقامات كلیسا و خشم مقامات كشورش واقع شده بود. رشدی نیز "به همین دلایل به نویسنده‌ای هندی_پاكستانی، در تبعیدگاه خود در لندن بدل گشت كه مقامات دینی اسلامی و غیر اسلامی او را منفور می دارند و فرمانروایان كشورش و نیز اربابان آنها نسبت به وی خشمگین‌اند."

نویسنده نشان می دهد كه "مسئله تبعید و تبعیدگاه به میزان وسیعی بر رمان‌های هر دو نویسنده تسلط دارد." ،"اندیشه و نگرانی از سرنوشت ایرلند استعمارزده كه جویس هنرمند از آن مهاجرت كرده بر كل آثار او سایه انداخته."، "چنانكه اندیشه و نگرانی نسبت به هند_پاكستانِ وابسته نیز كه سلمان رشدی از آن مهاجرت نموده بر رمان‌های او چیره است."
آثار رشدی و جویس نمایشی هستند از بحران مهاجرت. "در آثار آنان با احساسی والا روبرو می شویم كه می توان آن را "خودآگاهی رنج‌آلود هنرمند در تبعیدگاه" نامید كه در درجه اول به صورت احساس پشیمانی و رنج و تنهایی و درد و بیهودگی و یأس نمایان می گردد و دایماً زندگی او را نسبت به همه چیز رنگ دیگری می بخشد. هیچ چیز از شدت این خودآگاهی رنج‌آلود نمی كاهد، مگر آرزوی دایمی بازگشت و آشتی با ایرلند برای جویس، و یا هند_پاكستانِ آزاد و شكوفا برای رشدی."

"همانطور كه جویس در تبعیدگاه نیز تا مغز استخوان ایرلندی باقی ماند و همهٌ دلمشغولی‌های زندگی در دوبلین را با خود داشت، رشدی نیز در تبعیدگاه خویش تا مغز استخوان هندی ماند، با همهٌ دلمشغولی‌های زندگی شهر خویش، بمبئی، و اوضاع فلاكتبار میهنش و آینده مبهم آن."

حادثه سلمان رشدی و آیات شیطانی یك بار دیگر نشان داد كه در ویرانی خرد و فرهنگ و انسانیت و در گسترش جهل، نمایندگان تاریك‌اندیش خدا دست در دست صاحبان زر و زور، هدف مشترکی را دنبال می کنند. هدف حفظ و دفاع از موقعیت و منافع اجتماعی ویژه‌ای است كه وجود خدا به عنوان وثیقه‌ای مطمئن، برای آن لازم است. "همانطور كه ماحوند (محمد) در آیات شیطانی دستور داد بعل را به خاطر شعر جسورانه‌اش دستگیر كرده، زنده و یا مرده‌ نزد او آورند، آیت‌اله‌های تهران نیز به پیروان خود دستور دادند، سلمان رشدی را به خاطر رمان صریح و جسورانه‌ای كه نوشته دستگیر كرده، مرده‌اش و نه زنده‌اش_ را نزد آنها ببرند."

ماهیت اصلی حمایت ضمنی دولتمردان و زورمداران غرب از فتوای مرگ رشدی را می توان به روشنی در نامه خمینی به پاپ دید. در این نامه خمینی از پاپ خواسته بود تا به عنوان "حمایت‌گر راستین ایمان" تمام نیروی خود را برای جلوگیری از انتشار ترجمهٌ ایتالیایی کتاب آیات شیطانی به كار برد. و "ایمان راستین" آن چیزی است كه مردم را فاقد چشم و گوش و عقل و خرد و دانایی می داند. شهروند در این بینش به "امت" تبدیل می شود كه "مكلف" به اجرای "احکام" جزمی است. "ایمان راستین" کلید خوشبختی صاحبان زر و زور و راز پیروزی و ادامه حاكمیت آنهاست.

نویسنده کتاب این پرسش را مطرح می كند كه: چرا این كتاب‌ها (از جمله آیات شیطانی)، منتشر می شود و چرا این قضایای كوچك و بزرگ، چه در عرصهٌ محلی و چه در پهنهٌ جهان عرب، چه در عرصهٌ منطقه‌ای و چه در پهنه‌ٌ بین‌المللی رخ می دهد و چرا جنجال در بارهٌ آن برپا می گردد؟ آیا این‌ها همه نمودی مهم از مبارزهٌ آشتی‌ناپذیر و قهرآمیزی نیست كه از بحران تاریخی اجتماعی تمدنی ریشه‌دار ناشی می شود كه جهان اسلام را به طور خاص (به درجات متفاوت طول و عرض و عمق) در بر گرفته است و آیا این بحران ناشی از عقبگرد معیارهای كهن و اضمحلال فزاینده و سریع آن از یك سو و دشواری زایشی نوین، زایمانی سالم، سریع و پاك از سوی دیگر نیست؟ آیا درست نیست كه رشدی و امثال او، كه نامشان در سطور پیشین آمده یا نیامده، بیانگر این بحران هستند و نه به وجود آورندهٌ آن؟ و یا نه این است كه آن‌ها تحت تأثیر بحران‌اند و نه مسبب آن؟ به آن پاسخ می دهند نه آنكه آفریننده آن باشند، خود با نیروی بحران به حركت در می آیند نه آنكه عامل محرك آن باشند؟

او در پاسخ به این پرسش‌ها نتیجه می گیرد: بنابراین، هر كس می پندارد كه با ریشه‌كن كردن رشدی و امثال او بحران را ریشه‌كن كرده نه تنها خیالباف است، بلكه بالاتر از این، او خود را عملاً به کوری و کری زده و در نتیجه تاوان تاریخی گزافی خواهد پرداخت.

و در واقع خطر اصلی و تهدیدكنندهٌ واقعی "ملت‌های اسلامی"، نه سلمان رشدی، و نه هنر و ادبیات، بل آن نیرویی است كه "حقیقت دین را تزویر می کند" تا دامنگستر قتل و ترور باشد، آن نیرویی كه بذر جهل و خرافات می پاشد تا تاریك اندیشی و ویرانی خرد و فرهنگ و انسانیت درو كند.

خواندن كتاب "سلمان رشدی و حقیقت ادبیات"، از چند جهت برای خواننده ایرانی لازم و مفید است:

از این جهت كه نویسنده، بررسی همه‌جانبه‌ای، با استفاده از منابعی وسیع، از موضوع ارایه داده است.

از این جهت كه در "مسأله سلمان رشدی" ما خود به نحوی مشاركت داریم.

از این جهت كه تحلیل و بررسی نویسنده از فرهنگ و جامعه عرب، آیینه تاریخی ما نیز هست.

از این جهت كه برای ما ایرانیان دفاع از حق حیات سلمان رشدی و حق او برای نوشتن، در اصل دفاع از حق انسان ایرانی برای زندگی آزاد و آزادی اندیشه و بیان اوست و در این كتاب این موضوع، به شكلی همه‌جانبه‌تر بحث و بررسی شده است.

در پایان باید از تراب حق‌شناس متشكر بود كه با انتخاب اثری نیكو و ترجمه‌ای شیوا و روان از آن، باعث شد تا خواننده فارسی‌زبان به این منبع دست یابد.

هشتم فوریه ۲۰۰۰
_______________________

۱- به نقل از صفحه ۶۷ كتاب. نقل قول‌ها از کتاب "سلمان رشدي و حقيقت ادبيات" است.
۲- براي اطلاع بيشتر به تاريخ طبري، جلد سوم، سيرت رسول‌اله، جلد دوم رجوع شود. عطاالله مهاجراني نيز در كتاب "نقد توطئه‌ٌ آيات شيطاني" به اين موضوع در فصل چهارم آن اشاره كرده است.
۳- قرآن، سوره الكافرون
۴- قرآن سوره آل عمران، آيه ۱۲ و ۸۵
۵- سوره توبه، آيه ۶۳
۶- براي اطلاع بيشتر به كتاب "قتل احمد کسروی" نوشته ناصر پاكدامن، از انتشارات "افسانه" سوئد و همچنين مقاله " يادي از احمد كسروي" نوشته عليرضا مناف‌زاده، نشريه "نقطه" شماره ۹ رجوع شود.
۷- صادق جلال‌العظم، سلمان رشدي و حقيقت ادبيات، ص ۱۰۵
۸- سيد محمد خاتمي، كيهان ۱۶ اسفند ۱۳۶۷