عصر نو
www.asre-nou.net

بازار پر رونق رهبرانِ خودانگیخته در ایران


Wed 8 06 2022

س. حمیدی

در ایرانِ جمهوری اسلامی رسم بر آن است، هر کسی که شب با ننه و باباش دعوا کرد، صبح داعیه ی رهبری حکومت سر می دهد. چنین رسمی را روح الله خمینی پایه گذاشت. چون همگی دریافته اند که رهبر شدن نه تجربه می خواهد و نه سواد سیاسی. همین که خودش بخواهد کفایت می کند. آن وقت پس از دستیابی به حکومت می تواند بی محابا آدم بکشد تا چند روزی بیشتر دوام بیاورد. همان طور که خمینی در این راه چیزی کم نگذاشت تا او سنت پهلوی اول و دوم را هرچه بهتر به انجام برساند.

اما در ایران کنونی خواست و آرزوی رهبری تنها از کالبد روح‌الله خمینی و علی خامنه ای سرریز نمی کند، بلکه نمونه هایی روشن از آن را در ادعاهای امثال رضا پهلوی، مریم رجوی، حسن شریعتمداری گرفته تا محمد خاتمی، مهدی کروبی و حسین موسوی نیز می توان سراغ گرفت. همه ی ایشان ادعایی را پیش میکشند که گویا تنها به قصد نجات مردم است که دارند پا پیش می‌ گذارند وگرنه هرگز قصدشان جلوسِ بر کرسی شاهی یا رهبری و ریاست جمهوری نیست. همان ماجرایی که روح الله خمینی هم نمونه ای از آن را در جامعه به پیش برد. اما آن‌گاه که بر گرده ی عوامی گری مردم سوار شدند، پایین آوردن‌شان امری ناممکن می‌نماید.

در رویکردی عوامانه، اگر روح‌الله خمینی وجاهت خود را از سامانه‌ی بی‌سامان دین می‌گرفت، رضا پهلوی نیز وجاهت خود را از سنت‌های نه چندان موجهِ شاهان ایران باستان می‌جوید. "منم داریوش. شاه بزرگ. شاه شاهان. شاه کشورهای بزرگ". انگار کله‌شان عیب کرده بود که در الگویی از شاهان آشور و بابل کتیبه می‌نوشتند و این همه لاف شاهی می‌زدند و منم منم می‌گفتند. اما رضای دوم قصد دارد تا از نو چنین سنتهای نابخردانه‌ای بازتولید شوند تا شاید به اتکای خرافه‌های آن به حضورش در گستره‌ی سیاست امروزی مشروعیت ببخشد. او هم از سر افلاس سیاسی مشروعیت چنین حضوری را از داریوش و کورش می‌گیرد. آن‌ها نیز به سهم خود چنین مشروعیتی را از آسمانی موهوم می‌گرفتند؛ بدون آن‌که انسان زمانه در آن نقشی بیافریند. پس خمینی و رضای دوم در جاهایی به هم می‌‌رسند. آن هم باور به سقف آسمانی موهوم است که دروغ‌های وهم‌آمیز همین آسمان کاذب را برای رفتارهای سیاسی خود وثیقه می‌گذارند. اما سیاست مدرن امروزی هرگز کارکرد آسمان موهوم و خداوندی دروغین را برنمی‌تابد. خداوند و آسمانی که قرار است روزی و روزگاری به یاری شاه و شیخ خود بشتابند تا تودههای عادی مردم را از دستیابی به آزادی و نان شب باز بدارند.

از سویی، رضای دوم هرچه باشد شهروندی از شهروندان ایران است. او نیز می‌تواند همانند همه‌ی شهروندان ایرانی از تمامی حقوق شهروندی خود بهره برگیرد. در چنین سامانه‌ای است که باید حدود و ثغور حقوق شهروندی خود را هم خوب بشناسد و هرگز از آن پا بیرون نگذارد. او نباید به خود این حق را بدهد که برای دیگران نسخه بنویسد. مردم خودشان حین کنش اعتراضی به نسخه‌های لازم سیاسی دست خواهند یافت. رضای دوم در ضمن پیش از آن‌که بخواهد خود را بر کرسی رهبری اعتراضات مردم بنشاند باید نیم قرن عملکرد ناصواب خانواده‌اش را به نقد بنشیند. در فضای همین عملکرد ناصواب است که سرنوشتی از فرارهای تاریخی برای پدر و پدربزرگ او رقم خورد. او باید بپذیرد که پهلوی اول و دوم هر دو قانون و قانونیت را در ایران زیر پا نهادند و برنامه‌هایی از حکومت فردی را در ایران به پیش بردند. چنین کاری هرگز ممکن نشد مگر به اعتبار حذف روزنامه‌ها و احزاب سیاسی مستقل. احزابی که بتوانند توده‌های مردم را نمایندگی کنند. هم‌چنین او در جایی نمی‌تواند کارکرد شبهِ فاشیستی ساواک را نادیده بگیرد. همان‌طور که نمی‌تواند فرآوری حزب شه‌ساخته‌ی رستاخیز را انکار کند. چون پدر و بابابزرگش خیلی خودانگارانه نمونه‌هایی از عملکرد نامردمی موسولینی و هیتلر را در جامعه مجاز می‌شمردند. فقط نقد چنین گذشته‌ای است که خواهد توانست به حضور او در پهنه‌ی سیاست کشور مشروعیت ببخشد. عدم نقد این گذشته‌ی فلاکت‌بار شرایطی را برمی‌انگیزد تا او و دوستان همراه و همسان او به همان کارکرد ناصواب گذشته وفادار باقی بمانند.

ادعای دموکراسی به طبع پشتوانه می‌خواهد. اما چنین پشتوانه‌ای را تنها کنش سیاسی دموکراتیک و مستقل آدم‌ها برای ایشان فراهم می‌بیند. با الفاظ بی‌محتوا و عوامانه فقط می‌توان سر همان عوام‌الناس را اندکی شیره مالید. همان راهکار عوامانه‌ای که رضای دوم نیز نمونه‌ای از آن را در ذهن شاهانه‌ی خود می‌پروراند. چنین نمونه‌هایی را از پیش پدر و پدربزرگش نیز به کار گرفته‌اند و چند و چون آن را برای روح‌الله خمینی و جانشینان او بر جای گذاشتند. بدون تردید او قصد دارد از همین راهکارهای نامردمی در راه حذف تودههای مردم از پهنه‌ی سیاست کشور بهره بگیرد. حتی در این راه از تسهیلات تبلیغی و رسانه‌ای کشورهای نفتی منطقه و دوستان ماورای بحار خود نیز سود می‌برد. رضای پهلوی در این ماجرای تبلیغی خیلی زود دریافته است که این رسانه‌ها تا چه میزان با او هم‌سویی و هم‌نوایی به خرج می‌دهند.

رضای دوم از همین روست که از موضع قدرت سخن می‌گوید. حتی بر سرِ افراد و گروه‌هایی که افاضات او را برنمی‌تابند، تشر می‌زند. چون آشکارا و روشن می‌گوید ما همه‌ی آن مخالفان را در آینده، آخر صف قرار خواهیم داد. او در الگویی از همان پدر خویش عمل می‌کند و نمی‌تواند بفهمند که چنین راهکار خودانگارانه‌ای نیز وجاهت قانونی م‌یطلبد. چون خودش را قانون مجسم می‌بیند و همانند پدرش می‌خواهد همگی بدون استثنا گفته‌ها و نوشته‌هایش را قانون بپندارد. همان‌طور که خمینی و خامنه‌ای همواره گفته‌هایشان را حکم دینی یا حکومتی جا زده‌اند. او باید بفهمد که در آینده مردم ایران هرگز به دستور این و آن صف نخواهند بست. مردم در جامعه‌ی آینده‌ی ایران همگی شهروندانی هستند که برخلاف رضا پهلوی به حقوق شهروندی خود نیز به نیکی آشنایی دارند. انگار رضای دوم هم‌چنان پذیرای مردمی است که بنا به دستور او این‌جا و آنجا صف می‌کشند. لابد چنین صف‌هایی را رمضان یخی‌ها و شعبان بی‌مخ‌های او نیز فرآوری و نظارت خواهند کرد. همان شیوه‌های واپسگرایانه‌ای که خمینی و خامنه‌ای هم کاربرد آن را برای کفن‌پوشان چماقدار خود لازم شمرده‌اند.

با این همه هماهنگی و همس‌ویی رسانه‌های فرامرزی با رضای دوم، ترس رهبر جمهوری اسلامی را نیز از این ماجرا برانگیخت. نتیجه‌ی این ترس آن شد که خامنه‌ای خیلی زود به چند و چون افاضات او پاسخ گفت. خامنه‌ای که به راحتی فریاد مداوم مطالبات مردم را نادیده می‌انگارد، این بار نتوانست نسبت به رجزخوانی خودانگارانه‌ی رضای دوم بی‌تفاوت باقی بماند. انگار توطئه‌ای را علیه خود در خارج از کشور بو می‌کشد. رهبر خودانگیخته‌ی جمهوری اسلامی چنان می‌پندارد که این یکی دیگر "توهم توطئه" نیست، بلکه خودِ توطئه است. همان ماجرایی از توطئه که روزگاری پیش از این، به برکناری شاه و پیدایی شکل و شمایل روح‌الله خمینی بر اریکه‌ی قدرت انجامید. انگار خارجی‌ها نمونه‌ای از بازی "آفتاب و مهتاب" را در حکومت ایران به کار می‌گیرند تا شاه و شیخ به نوبت جایشان را باهم عوض کنند.

به نقش‌آفرینی ساده‌لوحانه‌ی امثال "شهران طبری" هم در این بازی سیاسی نباید بی‌تفاوت باقی ماند. چون شهران طبری بیش از هرکسی به خوبی م‌یفهمد که اختر سیاست‌های پدرسالارانه و شاه‌مآبانه برای همیشه در جهان افول کرده است. مدرنیسم و تمدن جدید هرگز به چنین ساز و کارهایی از پس‌ماندگی سیاسی گردن نمی‌گذارد. پیداست که تنها در پهنه‌ای از سنت‌شکنی‌ها و پدرکشانه‌ای تاریخی می‌توان به نمونه‌ای کامل از سیاست مدرن و امروزی دست یافت. ولی شهران طبری قصد دارد ناکامی‌های امروزی خود را در عرصه‌ی سیاست با قدردانی از نمونه‌های وارفته‌ی آن در گذشته جبران نماید. او نمی‌تواند آینده‌ی روشنی را ببیند چون در کنش اجتماعیِ امروزی مردم بر خیابان‌های شهر، هیچ جایگاهی ندارد. در غیر این صورت، حق طبیعی مردم را برای نفی چنین گزینه‌ای از رضای دوم ارج می‌گذاشت. شهران طبری هم‌چنین خوب می‌فهمد که اکنون دوره و عصر رهبری جمعی است و قهرمانان منفرد و منزوی از مردم برای همیشه از عرصه‌ی تاریخ رخت بربسته‌اند. ولی او با تمامی این احوال، از سر یأسی اجتماعی و سیاسی موکب رضای دوم را هم‌چنان قدر می‌شناسد.

سخن آخر این‌که لازم نیست تا برخلاف اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر کسی خود را این حد به جای مردم بنشاند و ضمن تحقیر کنش آگاهانه و هدفمند مردم برای ایشان تصمیم بگیرد. مردم سال‌های سال است که به بلوغ سیاسی دست یافته‌اند، ولی همان شاه و شیخ همواره از عملیاتی شدن چنین بلوغی جلوگیری نموده‌اند.