شعری برای مارال
Fri 1 04 2022
شهلا آقاپور
شعری لا به لای
گل بوته های وحشی می پیچم
برای تسکین تو و من
نه به خاطرجهانی که آشفته ست
نه به خاطرسرزمینی که کرکسها
بین خودشان تقسیم کرده اند
آتش فرار و آواره گی
روی لوحه های قانون نوشته اند
صف آدمها بیشمار
درجاده های گریزخاکی
وپشت تپه های مهتابی شب
نه پنجره ای بود روی دیوار
نه حنجره ای برای فریاد
ماه در آینه مان شکست
ما همچنان درآتش فرارسوختیم
سفری با کوله باری
ازشکسته خورده های ماه
اثرشان رادرما جا گذاشته اند
توهنوز در گردبادها ایستاده ای
وآفتاب گردان ها می چرخند
دایره چرخها ی زیست
ایستی ندارد
این چه چیستانی ست
که سفر از آنان باز نگشت
شاید پاسخ این چیستانها
درمرکزتاریکترین
چاله های کهکشانی
دوردست باشد
مارال اشک می ریزد
خمیره گل ترمه را درجنگل
زیرسنگ می کارم
معبدی ازبرگ وخاک می روید
تمامی منظومه ها را
روی سنگ نقاشی می کنم
با آنها از دردهایی که
درتنت انباشه شده ست
سخن می گویم
وشاهزاده ای که ترا
رها کرده ست
مارال اشک می ریزد
هنگامی که صدای شبنمی ات
ازانبار نا امید یها
طنین امید می اندازد
اندازه اش آبهای
غم چشمان من ست
که قطره قطره می بارد
روی نقش سنگ
بارش اشکها
می شوید دل سنگ را
ومعبد جنگل
سیراب می شود
آن ستاره خاکستری که
دربام تو کا شته بودم
روزی خورشیدی
ازآن برخواهد خواست
وبال بال خواهد زد
مارال اشک می ریزد
تو می گویی نگران نباش مامانم
انگیزه هایی درپیشانی ام
حک کرده ام
رویاهایی درسر
حال من خوب خواهد شد
دنیا می درخشد درمشت دستا نم
نگینی میشود درخشان
سرخ وآبی پرمی کشد
چون کبوتری نیلگون طلایی
مادرم نگاه کن آسمان نقره ای را
روی ابرها ی نرم و سپید
چه می رقصیم باهم شق شق
چه می پریم تاتی تاتی
چه می خندیم هق هق
تا عمق بی انتهای رضایت
وای چی می گوید دخترم
حس عجیب فرجودی
گنگ می لولد درمن
با نیازی پنهان شمع ها را
دورجنگل روشن می کنم
آشیانه بلدرچین هاراچراغانی
آه می بینم آرزوی خواست کلید
بازگشایی درروزنه های
باغ چشمان منتظرتو
آهوی بی قراری که می دؤَد
ومعجزه ای به دوش می کشد
مارال اشک می ریزد
شاید این دورغ بزرگ زیبا
آشتی زمین وآدمی با دنیا
حقیت داشته باشد
خمیره گیاه وخیال را
لای به لای
نورسیاره ها می پیچم
برای تسکین تو و من
مارال می خندد ....
شهلا آقاپور
آپریل 2022
https://www.instagram.com/aghapourshahla/
|
|