عصر نو
www.asre-nou.net

پوتین و خامنه‌ای هم‌زادهای سیاسی


Sat 26 02 2022

س. حمیدی

ولادیمیر پوتین به پدیده‌ای نوظهور و منحصر به فرد در سیاست جهانی مبدل شده است. چون او آرزوی روسیه‌ی بزرگ را در سر می‌پروراند. آرزویی که دهه‌ها پیش از این، بین سیاستمداران اسراییلی هم دوام آورده بود. سنتی که آن را نازی‌ها از خود در جنگ دوم جهانی بر جای نهادند. ولی اکنون پوتین مخالفان اوکرایینی خود را نازی می‌نامد. از آن سوی مرز روسیه مردان سیاسی اوکراین هم از دولت‌مردان کرملین با عنوان نازی‌ها نام می‌برند. با این اوصاف شکی باقی نمی‌ماند که از هر دو سوی مرزهای اوکراین و روسیه گروه‌هایی از شوینیست‌های جنگ طلب هستند که فقط اهداف نژادپرستانه‌ی خودشان را به پیش می‌برند. این سیاستمداران هرچند از دوسوی مرز روسیه و اوکراین هدف‌های تنگنظرانه‌ی خودشان را به اجرا می‌گذارند، ولی پیداست که آسیب‌های جبران ناپذیر آن را هم‌چنان به پای توده‌های مردم عادی می‌نویسند.

پوتین از ته دل باور دارد که می‌تواند ناکامی‌ها و اختگی سیاسی خود را به اتکای نمونه‌هایی از سیاست‌های تخریبی و ایذایی جبران نماید. ژست‌های تلویزیونی او جلوی دوربین نیز از چنین حقیقتی رمزگشایی می‌کند. چون او بیش از این‌که بخواهد راه برود، ژست‌های لات‌منشانه‌اش را به رخ بینندگان می‌کشد. همین هنجارهای نمایشی به طبع در سیاست داخلی و خارجی او نیز نمود می‌یابد. او در ذهنش اجرای سیاستی را دوره می‌کند که انگار حریم روسیه فقط به مرزهای رسمی و شناخته‌شده‌اش محدود نمی‌ماند. تجربه‌ی زمامداری او به اثبات رسانده‌است که او قصد دارد این حریم را تا فراتر از مرزهای روسیه هم گسترش بدهد. چون حقارت فروپاشی و تجزیه‌ی اتحاد جماهیر شوروی هم‌چنان ذهنش را آزار می‌دهد. ولی اکنون چنان می‌پسندد تا اقتدار همین گذشته را به زور جنگ و جنگ‌افروزی از نو جبران نماید. چون حس اختگی در قبال غرب هرگز رهایش نمی‌کند. در نتیجه هدفی را به پیش می‌برد که ضمن هنجارهای تخریبی خود بتواند توانمندی سیاسی‌اش را برای همین رقیب غربی به نمایش بگذارد. او هم‌چنان به گذشته‌ای ماجراجویانه از تاریخ وفادار باقی مانده‌است بدون این‌که بتواند یا بخواهد چشمان خود را به فضاهای سیاسی حال و آینده بگشاید. بدون تردید پوتین از سیاستمدارانی است که سال‌ها پیش از این، نسل‌شان در سیاست جهان منقرض شده‌است. اما نمونه‌ای همانند پوتین کم و بیش در این‌جا و آن‌جای همین دنیا دوام آورده‌اند تا گذشته‌ای خودانگارانه را در سیاستهای کشورشان به پیش ببرند.

حضور و دوام پوتین در سیاست جهانی شرایطی را برانگیخته است تا او جمهوری‌های سابق اتحاد جماهیر شوروی را بخشی پایدار از حریم روسیه بپندارد. آن‌چه بر سر اوکراین و کریمه آمد تجربه‌ای از همین نگاه تاریخی را پیش روی انسان می‌گذارد. او چنین تجربه‌ای را پیش از این در مرزهای گرجستان نیز به کار گرفت. پوتین حتا سرکوب مطالبه‌گری اقوام و ملیت‌های سابق اتحاد شوروی را هم در پرونده‌های مخالفان سیاسی خود می‌گنجاند. بی‌دلیل نیست که همین چند ماه پیش به یاری دولت‌مردان وارفته‌ی قزاقستانی شتافت تا از حاکمان آن‌جا علیه محکومان مطالبه‌گر میلیونی قزاقستان دفاع به عمل آورد. بد نیست به یاد بیاوریم که در زمانه‌ای پیش از این لوتی‌ها تنها به نمایش اقتدار خویش در محله‌ای واحد کفایت نمی‌کردند. چون بدشان نمی‌آمد تا فراتر از محله‌ی خودی نیز اقتدارشان را ضمن چاقوکشی و عربده‌کشی به نمایش بگذارند. پوتین نمونه‌ای از همین عربده‌کش‌ها را در ذهن تاریخی خود دوره می‌کند. بدون آنکه بخواهد بفهمد دوره و زمانه‌ی چنین هنجارهای جاهل‌مآبانه‌ای سال‌های سال است که به سر آمده است. در عین حال نباید فراموش کرد گونه‌هایی از شخصیت وارفته‌ی پوتین در کشورهایی از نوع ایران نیز بازتولید می‌شوند که فکر دموکراسی هم‌چنان آزارشان می‌دهد. چون می‌خواهند در دنیایی امروزی و جدید نمونه‌های رفتاری داش‌مشتی‌های سابق را به پیش ببرند.

در توسعه‌طلبی ارضی پوتین نارضایتی مردم روسیه نیز انعکاس می‌یابد. او که از نارضایتی شهروندان کشورش به تنگ آمده‌است چاره‌ی کار را در آن یافته‌است تا به کشورهای همسایه‌اش یورش ببرد. به هر حال هر چه باشد مردم باید به توانمندی این قهرمان نوظهور دوران گردن بگذارند. در عین حال جنگ برای پوتین بهانه قرار می‌گیرد تا او سیاست‌های خودخواهانه‌اش را هم‌چنان در داخل کشور به پیش ببرد. در چنین فضایی است که او به طور حتم خواهد توانست چند روزی بیش از این دوام بیاورد. از سویی مخالفت با جنگ‌طلبی او بهانه‌ی کافی به دستش خواهد داد تا دایره‌ی بگیر و بند خود را بیش از پیش در فضای سیاسی کشور بگستراند. پوتین همچنین در عرصه‌ی سیاست داخلی خود مثل گذشته بدون استثنا برنامه‌های واگرایی سیاسی خود را اجرایی خواهد کرد. تا آن‌جا که هم‌گرایی و مثبت‌اندیشی در پهنه‌ی سیاست داخلی یا خارجی او در حاشیه قرار خواهد گرفت تا بخواهد هرچه بیشتر هنجارهای نفاق‌افکنانه و نامردمی خود را برای شهروندان روسی به نمایش بگذارد.

در صورت وجاهت رفتار تنگ‌نظرانه‌ی پوتین، به طور طبیعی دیگران نیز حق خواهند داشت تا نمونه‌هایی خودانگارانه از آن را در داخل کشور خویش عملیاتی کنند. حتا فرانسه و آلمان هم حق خواهند داشت برای اثبات حقانیت خویش به داخل مرزهای سوییس و اتریش یورش ببرند. به طبع چین نیز از چنین حق مسلمی جا نخواهد ماند. چون زمان مناسبی خواهد بود تا آنان نیز تایوان را به زور جنگ و خونریزی به خاکشان منضم نمایند. همین حق خوادانگارانه به طبع برای ایران هم در خاک کویت، بحرین و بخش‌هایی از افغانستان محفوظ خواهد ماند. تازه همسایگان غربی و شمالی ما هم در خصوص استان‌های آذری زبان ایران سکوت نخواهند کرد. هم‌چنین ترکمنستان نیز به یاد ترکمن صحرای ایران خواهد افتاد. لابد منطقه‌ی بلوچستان را هم باید به تمامی به خاک ایران یا پاکستان ضمیمه کرد. در واقع رفتار پوتین رفتاری دیروزی است که بدون کم و کاست با منطق جهان امروزی سازگاری ندارد. او منطقی غیر علمی را به جای منطقی علمی و امروزی می‌نشاند تا از رفتار خود توجیه به عمل می‌آورد.

زمامداران خیالباف ایران هم بدشان نمی‌آید تا جنگ روسیه با اوکراین هرچه بیشتر به درازا بکشد. چون به چنین جنگی به مثابه‌ی جنگ روس‌ها با ناتو می‌نگرند. تصور مدیران سیاسی جمهوری اسلامی بر آن است که در صورت ادامه‌ی چنین جنگی توان نظامی ناتو نیز به تحلیل خواهد رفت. ضمن آن‌که بسیاری از ایشان اکنون دارند ناتو و نیروهای وابسته به غرب را محک می‌زنند تا در صورت لزوم روزی و روزگاری توان نظامی خود را به چالش با ایشان بکشانند. پهنه‌ی آبهای خلیج فارس هم‌چنان توهمی را برای ایشان به نمایش می‌گذارد که گویا می‌توانند در صورت لزوم با تمامی این نیروهایی که در آب‌های جنوبی ایران به گشت و گذار اشتغال دارند، بجنگند. زمامداران ایرانی نام "اسلام عزیز" را با چنین جنگ‌هایی پیوند می‌زنند تا در توهم خود بتوانند اسلام سیاسی‌شان را در فضایی فراتر از مرزهای رسمی ایران بر کرسی بنشانند.

روسیه و تیم پوتین ضمن رفتار نامردمی خود، بین مردم ایران تخم نفرت می‌کارند. چون روس‌ها در افکار عمومی شهروندان ایرانی متهم‌اند که حاکمیت ملی ایران را هم زیر پا نهاده‌اند. روسها هم‌چنین متهم‌اند که سیاست‌های دوگانه‌ای را با ایران به پیش می‌برند. گفته می‌شود که آن‌ها در موضوع برجام هم فقط روی پیشبرد سیاست‌های خودشان با رقیب غربی به چانه‌زنی اشتغال دارند. در موضوع تحریم یا خودتحرمی نیز شهروندان ایرانی بخش‌هایی از گناه این ماجرا را به پای چین و روسیه می‌نویسند. چون ایران در صف‌بندی سیاسی چین و روسیه با غرب در اردوگاه شرق قرار می‌گیرد. اما چین و روسیه ضمن تجربه‌ای همیشگی از برگ سیاسی ایران به نفع تحمیل خواست خود به غرب سود می‌برند. ناگفته نماند که اسراییل از همین سیاست‌های انزواطلبی و واگرایی ایران نسبت به غرب و کشورهای عرب همواره به نفع عملیاتی شدن سیاست‌های همگرایی‌اش با این کشورها و چین و روسیه سود برده‌است. چون بخش‌هایی ویژه از انزوای سیاسی ایران را به حتم باید در نگاه دوگانه‌ی چین و روسیه نسبت به ایران جست. موضوعی که از دیدرس شهروندان ایرانی بر کنار نمی‌ماند. در عین حال چین و روسیه هر دو در افکار عمومی ایرانیان متهم هستند که مدیران امنیتی کشور را برای بهره‌گیری از ابزار تخریبی جدید، پوشش می‌دهند. در واقع چین و روسیه متهم‌اند که همیشه به کارگزاران بالادستی جمهوری اسلامی در خصوص استفاده تخریبی از فضای مجازی و بهره‌گیری از دستگاه‌های شنود و سرکوب عمومی یاری رسانده‌اند. واقعیت‌هایی که هرگز نمی‌توان آسیب‌های فراوان آن را به همین آسانی از ذهن مردم ما پاک نمود.