افغانهای مهاجر جایی در محاسبات حکومتی ایران ندارند
Fri 24 12 2021
س. حمیدی
حدود سه میلیون و دویست هزار نفر شهروند افغان در ایران سکنا گرفتهاند که فقط یک میلیون نفر از ایشان کارت اقامت وزارت کشور ایران را در اختیار دارند. مابقی این مهاجران در واقع قاچاقکی و به دور از چشم مأموران دولتی در ایران به سر میبرند. تا جایی که جمهوری اسلامی هرگز نتوانسته نسبت به ساماندهی آنان راهکار چارهسازی در پیش بگیرد. کمیساریای پناهندگان سازمان ملل نیز تا کنون از حل و فصل چنین مشکلی وامانده است. چون فقط مهاجران قانونی میتوانند از تسهیلات کمیساریای سازمان ملل یا وزارت کشور جمهوری اسلامی ایران استفاده نمایند. پیداست جمعیت دو میلیون و دویست هزار نفری افغانها که به طور غیر قانونی در ایران به سر میبرند هرگز از هیچ تسهیلات بشردوستانهای بهره نمیگیرند. در عین حال، همراه با مصادرهی قدرت سیاسی از سوی طالبان همه روزه شمار مهاجران افغانی نیز در ایران فزونی میپذیرد. ولی آنان از ترس جان خویش ضمن یاری گرفتن از قاچاقچیهای مرزی به ایران پا میگذارند تا شاید از گزند و آسیب طالبان در امان بمانند.
قریب بیست هزار نفر از گروه مهاجران افغان در شهرداری تهران به کارهای خدماتی اشتغال دارند. گفتنی است که کل کارگران خدماتی شهرداری تهران سی و پنج هزار هستند. اما به کارگران افغان سختترین کارها را محول میکنند. کارهایی که کارگر ایرانی به همین آسانی از پذیرش آن سر باز میزند. تازه اگر هم بپذیرند تا سه برابر کارگر افغانی مزد خواهند گرفت. گفته میشود که شهرداری تهران از بابت اشتغال به کار همین گروه بیست هزار نفری از کارگران افغان، سالانه چیزی حدود صد و بیست میلیارد تومان صرفهجویی میکند. پدیدهای که مدیران بالادستی شهرداری به درستی بر چند و چون آن آگاهی دارند. بیدلیل نیست که آنان ضمن همسویی از مجموعهی مدیران حکومت، از این بابت خیلی هم خوشحال به نظر میرسند. چون این شیوه وشگرد از صرفهجویی را هرگز نمیتوان در بودجهی سالانهی شهرداری تهران یا دیگر شهرداریهای کشور نادیده گرفت. در عین حال، اکثر نهادهای دولتی نیز به همین میزان از کار و توان ارزان قیمت کارگران افغان سود میبرند. صرفهجویی سالانهی سازمانها و ادارات ایرانی را از راه نیروی کار ارزان کارگران افغان تا میزان دو هزار و پانصد میلیارد تومان برآورد کردهاند. پیداست که مدیران حکومت از چنین موضوع اثرگذاری به همین آسانی نمیتوانند در نظام بودجهنویسی ایران غافل ماند.
این روزها علیرضا زاکانی شهردار بسیجی تهران در آلونکهای حاشیهی شهر به خانوادههای معتادان سر میزند. او جلوی دوربین خبرنگاران ژست میآید و به همین افراد معتاد وعده کار و شغل میدهد. حتا به معاونان خود دستور میدهد تا ایشان را در جایی از مجموعهی شهرداری به کار بگمارند. اما هر مدیر و معاونی از شهرداری به خوبی میفهمد که چنین دستوری راهکاری اداری و قانونی میخواهد و بودجهای میطلبد که آن را هرگز در جایی پیشبینی نکردهاند. شهردار تهران همچنین جلوی خبرنگاران به معاونان خود دستور میدهد که برای معتادان خانه هم بسازند. او به طور علنی اعلام کرده است که مشکل معتادان را در تهران حد اکثر تا دو ماه آینده حل و فصل خواهد کرد. اما رفتار شهردار عوامفریب چنانی رؤیایی و پوپولیستی است که رییس جمهور او را هم به وسوسه انداخته است. چنانکه او نیز راهی محلهی هرندی تهران شد تا نوعدوستی خود را با ساکنان این محلهی پرآسیب در میان بگذارد. روشن است که از نمایش متظاهرانه این نوعدوستیهای تبلیغی تا کنون آسیبدیدگان تهرانی هیچ سودی نبردهاند. چون آسیبدیدگان این محله هم در الگویی از آسیبدیدگان کل کشور، کار، نان، بهداشت و مسکن میخواهند. کاستیهایی که همهی آنها را جمهوری اسلامی برای شهروندان ایرانی به ارمغان آورده است.
گفته شد که بیست هزار نفر از مهاجران افغان قاچاقکی در شهرداری تهران به کارهای خدماتی اشتغال دارند. اما همهی ایشان در کار روزانهی خود از هرگونه امکانات ایمنی بیبهره ماندهاند. وسایل و تجهیزات ایمنی برای ایشان معنایی نمییابد. شهردار تهران هرگز نمیخواهد بفهمد که آنان به چه میزان از وسایل ایمنی نیاز دارند. چون استفادهی از کفش، دستکش و کلاه ایمنی ایشان را به پیمانکاران خود واگذار میکند. پیمانکاران هم خیلی طبیعی هیچ وقت به چنین هزینههایی تن درنمیدهند. وزارت کار حکومت هم خیلی روشن و آشکار چشمان خود را به چنین سهلانگاریهایی میبندد. تازه نمیخواهند ببیند که در شهرداری تهران گروههایی از مهاجران افغان به کاری طاقت فرسا و غیر انسانی تن دردادهاند. چون ناظران وزارت کار نظارت خود را بر کار کارگران افغان نادیده میگیرند تا رضایت مدیران بالادستی را در شهرداری برآورده نمایند. در همین راستا حتا تأمین ماسک و الکل این کارگران را نیز به هیچ میشمارند و آنان را خیلی راحت در چرخهای از کرونا رها میکنند. شهردار تهران هم به جای آنکه به وظایف انسانی خود در این خصوص عمل کند، به نتیجه کار پرارزش ایشان میاندیشد. برای نمونه تا کنون کسی از مدیران بالادستی شهرداری تهران نپرسیده است که این کارگران افغانی واکسن زدهاند یا خیر؟ انگار کارگران افغان در جایی به حساب نمیآیند و هیچ نیازی به واکسن ندارند.
در ضمن از واکسنهای اهدایی کمیساریای پناهندگان سازمان ملل فقط آن گروه از افغانها سهم میبرند که وزارت کشور حضورشان را در ایران به رسمیت میشناسد. بر این اساس، دومیلیون و دویست هزار نفر افغانی که در ایران پناه گرفتهاند، همچنان با مشکل تزریق واکسن کرونا دست و پنجه نرم میکنند. مدیران بهداشتی جمهوری اسلامی نه تنها به سلامتی و ایمنی بهداشتی این گروه از افغانها نمیاندیشند بلکه همراه با کنار زدن آنان از تزریق واکسن، جان شهروندان ایرانی را هم به خطر میاندازند. چون مجموعهی مدیران بالادستی حکومت نمیخواهند بفهمند که افغانها از سر اجبار به چنین کارهای طاقت فرسایی تن درمیدهند. تازه کارگزاران جمهوری اسلامی سرشان هم منت میگذارند. چون به گمان خویش حضور غیر قانونی ایشان را در ایران نادیده میگیرند.
دولت ایران بخشی از گرانی دلار را به پای همین افغانهای شاغل در کشور مینویسد. چون مدعی است که همه ماهه آنان حقوقشان را به ارزهای خارجی تبدیل میکنند و برای خانودههایشان میفرستند. اما گرانی دلار در ایران خشم افغانها را نیز برانگیخته است. چون همگی دریافتهاند که پول ایرانی همچنان ارزش خود را در بازار از دست میدهد. تا جایی که همواره دلارهای کمتری حقوق میگیرند.
کارگران مهاجر افغان جدای از این به دلیل حضور غیر قانونیشان در ایران از مزایای بیمه سهمی نمیبرد. موضوعی که اشتیاق هر کارفرما و پیمانکاری را نیز برمیانگیزد. چون هم به کارگران افغانی مزد کمتری میپردازند و هم اینکه از بیمه کردن ایشان معاف شدهاند. جدای از این، اگر هم حقوق ماهانهی افغانهای مهاجر را هم بالا بکشند، آنان نمیتواند برای اقامهی دعوای خود به پلیس و محکمه مراجعه بکنند. چون حضورشان را در ایران امری غیر قانونی میپندارند. سپس مهاجران افغانی را دستگیر میکنند و در کنار مرز افغانستان به مأموران افغانی تحویل میدهند.
اما دولت ایران هیچ چارهای ندارد جز اینکه به حضور قانونمندانه افغانهای مهاجر در کشور گردن بگذارد. وزارت کشور ایران باید بپذیرد که این گروههای پرشمار افغانی به همین آسانی به کشورشان باز نخواهند گشت. صدور برگهی شناسایی به طبع در سامانیابی هرچند موقت ایشان تسهیلگری به عمل خواهد آورد. چون اکثر آنان چندین دهه است که همچنان "غیر قانونی" در ایران به سر میبرند. وضعی توهینآمیز که چندان هم با سازوکارهای دنیای امروزی سازگاری ندارد. دولت ایران باید بپذیرد که ضمن همسویی با کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل، حق حیات و دیگر حقوق انسانی مهاجران افغانی را به رسمیت بشناسد. چون عدم پذیرش این راهکارهای انسانی هزینههای بیشتری را نیز روی دست جمهوری اسلامی خواهد گذاشت. چراکه هرج ومرج پیش آمده بیش از پیش به پدیدهی ناامنی و ناایمنی اجتماعی در ایران دامن خواهند زد. چنانکه بخشهای عمدهای از آسیبهای محلهی هرندی تهران نیز به طور مستقیم یا غیر مستقیم با نابسامانی و عدم اسکان شهروندان افغان پیوند میخورد. اما ابراهیم رییسی، رییس جمهور نظام یا علیرضا زاکانی شهردار تهران فقط با رویکردهایی تبلیغی در چنین مکانهای آسیبزایی حضور مییابند. بدون آنکه حل و فصل نهایی چنین مشکلاتی برای ایشان هدف قرار بگیرد. حتا مردم آشکارا از ایشان میپرسد: اقایان خروجی کارهای نمایشیتان، تا کنون چه بوده است؟