باریست جهان در چشم من !
Sun 7 11 2021
شهاب طاهرزاده
من با زمان بودم زمان با من نبود
باریست بردن در چشم دوران با من نبود
غم من غمی بزرگ است پراز خیال بد
خیال برمی گردد به زوال توان با من نبود
هر چه رفتم ناچاره ای گفتم به این چشم
چشم من تاریک شد جهان با من نبود
هر کس بسوی من آمد حزین بود و اندوه بار
هر کس بسوی شاخه ای گل گلستان با من نبود
گها همه کنده شد با چشمانی حریص
چه میخواست اهریمن از ما آسمان با من نبود
هر چه گفتیم در سرزمین را باز کن باز
می ترسیدیم چو یک ترسو نشان با من نبود
هنوز به خواب نرفته ام و جهان را می بینم
به آرامی شب می شود شان با من نبود
جهان به دور می رود و آسمان آری
جهان باریست در چشم من جاودان با من نبود .
2016 10 30
شهاب طاهرزاده
|
|