ترانههای کودکان
Sat 6 11 2021
محمد امین محمدپور
زیبایی و دلنشینی ترانههای کودکان تا حدود زیادی به سبب وزنهای زنده و جذاب و صمیمی آنهاست. چندانکه در بسیاری از این ترانهها، «تنها وزن و قافیه است که اهمیت دارد و مضمون شعر مهمل و بیمعنی است.» (کیانوش، 1355: 16 نقل در وحیدیان کامیار، 1357: 10) هر ترانهای که کودک به خواندن و شنیدن آن عشق بورزد و موجب افزایش ذوق و سطح آگاهی او شود، ترانه کودک است. در این فصل کودکانهها در زیر چهار عنوان آمده است: لالاییها، ترانههای نوازشی، ترانههای قصهگونه و ترانههای بازی.
لالاییها
لالایی از ابتداییترین ترانههاییست که هر کودکی را برای نخستین بار با طنین موسیقی محبتآفرین مادرانه آشنا میسازد، آن گونه که شاعری سروده است: تو با لالایی خود، خواب از چشمم چنان بردی / که من خورشید را، بیدار، بالای سرم دیدم. (تیمور گرگین) لالاییها و ترانههای نوازشی، نقش مهمی در نهادینه کردن ارزشها و باورها دارند؛ زیرا در این ترانهها از مطلوبهایی سخن گفته میشوند که کودکان باید بیاموزند و نخستین واژگانی هستند که کودکان با آنها آشنا میشوند. لالاییها یکی از غنیترین بخشهای فرهنگ معنوی جامعه به حساب میآیند و نقش فراوانی در اجتماعی کردن افراد جامعه دارند و نیز نخستین آموزههای فرهنگی هستند که مادران به فرزندان منتقل میکنند. در این نوای دلانگیز، مادر کودک را با بیانی دوگانه به آرامش میرساند. به این معنی که از یک سو، حقیقتهای تلخ زندگی را برای او بازگو میکند و از سوی دیگر اطمینان میدهد که دستانی مراقب او هستند. مضمون این ترانهها شامل لالایی مادرانه، نوازش نوزاد، نوازش دختر یا پسر کوچک است. «ترانههای کودکانه، به اندازهای با روحیه و زندگی بچه متناسب است که همیشه نو و تازه مانده و چیز دیگری نتوانسته است جانشین آنها شود.» (هدایت، 1310: 1)
«لَله» و «لالا» به معنی دایه و مربی کودک عنوان شده است. لالاییها از جنبه موسیقایی نیز اهمیت دارند. همگامی آهنگ با لالایی، کودک را در لذت و رویا غرق میکند؛ زیرا کودک از اساس معنای لالایی را درک نمیکند، بلکه این آوا و آهنگ است که در او اثر میگذارد. نمونه یک لالایی گرگانی که با موسیقی و تنظیم فریدون شهبازیان و صدای پری زنگنه اجرا شده است:
«لایلای لایلای گُل لاله
پلنگ در کوه چه میناله
پلنگ در کوه چه میناله
برای دختر خاله
لایلای لایلای گُل فندق
مادرت رفته سر صندوق
لایلای لایلای گُل خشخاش
بابات رفته خدا همراش» (زنگنه، 1354)
نمونهای از تهران:
- «لالایت میکنم با دس پیری
که دس مادر پیری بگیری
لالاییت میکنم، خوابت نمییاد
بزرگت میکنم، یادت نمییاد» (هدایت، 1379: 405)
نمونهای از شیراز:
لالالالا گل آبشن
کاکا رفته، چشوم روشن
لالالالا گل خشخاش
کاکا رفته، خدا همراش
لالالالا گل زیره
بچم آروم نمیگیره
- گل سرخ منی، شالا بمونی
ز عشقت میکنم من باغبونی
تو که تا غنچهای بویی نداری
همینکه واشدی با دیگرونی
لالایت میگم و خوابت نمییاد
بزرگت میکنم، یادت نمییاد
عزیز کوچکم رفته به بازی
به پای کوچکش بنشسته خاری
به منقار طلا خارش در آرید
به دسمال حریر رویش ببندید (رک. احمد پناهی، 1383: 223 و 224)
نمونهای از لالاییهای اجرا شده امروز، لالایی «گلهای آبی» است:
«دلت یه سبزهزاره، گلای آبی داره
صُبا از برگ گلهاش شبنم میباره
توی چشات یه رد رنگین کمونی داره
یه کلبهء بهشته آسمونی داره
لالا شب پره، شب تا صبح میخونه
دلم تا ابد پیش تو میمونه
لالا شب پره، شب تا صبح میخونه
دلم تا ابد پیش تو میمونه
بوی تمیز موهات، عطر بهاری داره
دستات توی دلم بنفشه میکاره
حرفات یه کتابه، عکسای رنگی داره
هر روز یه قصه و یه حرف تازه داره
لالا شب پره، شب تا صبح میخونه
دلم تا ابد پیش تو میمونه
لالا شب پره، شب تا صبح میخونه
دلم تا ابد پیش تو میمونه
لالا شب پره، شب تا صبح میخونه
دلم تا ابد پیش تو میمونه
هر جا که بری تا برگردی خونه
همیشه چشام منتظر میمونه» (فرساد، 1393)
ترانههای نوازشی
ترانههای نوازشی بیانگر انتقال مهربانی و شادی و روح نوازشدهنده به کودک هستند و از این نظر مضمون این نوع ترانهها مانند لالاییهاست. با این وجود نشاندهنده برخی عقدهها، کمبودها و میلهای سرکوفته نیز به شمار میروند. نمونههایی را در زیر میآوریم:
برای نوازش دختر:
سفید سفیدش صد تمن
سرخ و سفید سیصد تمن
حالا که رسید به سبزه
هر چی بگی میارزه
یا: به کس کسونش نمیدم
به همه کسونش نمیدم
به راه دورش نمیدم
به مرد کورش نمیدم
به کس میدم که کس باشه
خوشدل و خوش نفس باشه
پالون خرش اطلس باشه
روایت دیگر از این ترانه:
به کس کسونش نمیدم
به راه دورش نمیدم
به مرد پیرش نمیدم
شا بیاد با لشکرش
برای پسر بزرگترش
آیا بدم؛ آیا ندم!
- چه دختری، چه چیزی
دس میکنه تو دیزی
گوشتاشو در میاره
نخوداشو جا میزاره
دهن آقاش میزاره
دیزی که در نداره
خاله خبر نداره (رک. هدایت، 1310: 13 - 28)
برای نوازش پسر:
شاه بیاد با لشکرش
شاهزادهها پشت سرش
نمیدم به دخترش
در آذربایجان:
«بالاما قوربان ایلانالار
بالام ناواخت دیل آنلار؟
برگردان: مارها فدای بچهام بشوند؛ بچهام کی زبان میفهمد؟
- داغدا داریلار
سونبول ساریلار
قوجا قاریلار
بوبالاما قوربان
برگردان: در کوه ذرتها (ارزن) سبز میشوند. سنبلها زرد میشوند. ای کاش که پیرزنان فدای این بچهام بشوند.» (روشن، 1358: 184)
در رشت:
«تی جانا قوربان
بابه کوجی دانه
دیشب چه خوردی؟
آب هندوانه
کجا خوابیدی؟
لب رودخونه
تی جانا قوربان
بابه کوجی دانه
برگردان: تی جانا قوربان: قربان جان تو؛ بابه کوجی دانه: بچه کوچک بابا» (پاینده لنگرودی، 1377: 124)
در خراسان هنگامی که پدر خارج از خانه است. مادر با حرکتهای سر کودک ذوقزده میشود و میگوید:
سرسری، باباش میاد
صدای کفش پاش میاد
یا اگر دستهایش را به هم بزند، مادر از سر شوق میگوید:
دس دسی باباش میاد
صدای کفش پاش میاد (رک. رسولی، 1392: 61)
در بختیاری:
شکرت شکرت شکرونی ای خدا دادی نستونی
برگردان: خدایا با سپاس فراوان از تو، این پسری که به ما دادهای، پس نگیر.
- بوم تو، گگوم تو به یو ریم به باغ توتو
برگردان: بابام تو هستی، برادرم تو هستی، بیا به باغ سماق برویم.
- باغ گلمی تو، جون دلمی تو خرمنمی تو، حاصلمی تو
برگردان: باغ گل من، جان دل من، خرمن و حاصل من تو هستی.
- برارم، برارم، برارم عزیزمی، امید روزگارم
برگردان: تو برادر و عزیز و امید روزگار من هستی.
- خوشگل خوشگل اناری خدا کنه ننالی
برگردان: همانند انار خوشگل هستی، خدا کند که هرگز ناله نکنی.
- آی تنگه تنگه تنگه کرم زیده پلنگه پلنگ دم تنگه
برگردان: دست دست دست، پسرم پلنگی دم دره را شکار کرد.
- بوت رهد به او یاری دم بیلس طلاکاری
برگردان: پدرت برای آبیاری رفته و نوک بیلش از جنس طلاست.
- دهدر مالا خوش کد و بالا
برگردان: دختر خانواده و طایفه، کمر و بالا تنه زیبایی دارد.
- قربون گوش وا عقل و هوش
برگردان: قربان گوشش که با عقل و هوش است (رک. رضایی و ظاهری عبده وند، 1394: 49 - 53)
- دهتری دارم هزار میشی نیدومس مرد لیشی
برگردان: دختری به ارزش هزار میش دارم و او را به مرد بیلیاقت نمیدهم.
- دهدرم دهدر زنه او یاره مشک ایزنه
او یاره هیمنه اشوره رختا میرنه
برگردان: دخترم دختر زن است. آب میآورد، دوغ میزند. آب و هیزم میآورد و لباسهای شوهر را میشوید.
- خو خیری برات تا مو رم به هیمه بیارم هیمه بلیط خار گینه
برگردان: به خواب خوش بروی تا من هیزم بیارم، هیزمی که از بلوط و خارگون است.
- خو خیری برات تا میسیم چاست پزم نون، بیارم او، زنم ماست
برگردان: تا موقع عصر، خواب بروی تا نان بپزم، آب بیاورم و دوغ بزنم. (رک. قنبری عدیوی، 1390: 149 و حنیف، 1386: 27)
در کرمان:
«ماه تی تی، الله تی تی
بابای ما را کجا دیدی؟
سر کوه بَهر مِکرو دیدم
چکار میکرد؟
گل میکند و بو میکرد
یادی از حسنو میکرد
الله تی تی کلمهای است که برای نوازش بچه به کار میرود. بچه را به پشت میخوابانند و ماه را به او نشان میدهند و الله تی تی میگویند، وقتی سرش را بلند کرد زیر گلویش را قلقلک میدهند.» (احمد پناهی: 1383: 237)
شاعران معاصر، به قالب لالایی توجه داشتهاند و لالاییهایی هم با مضامین سیاسی و اجتماعی در این چهارچوب سرودهاند. از شاعران دوران مشروطه، اشرف الدین گیلانی و بعدها احمد شاملو و در زبان کردی «هه ژار»، لالاییهای سیاسی ساختهاند. نمونهای از احمد شاملو:
«لالالای لای گل پونه لالای لای
بابات رفته دلم خونه لالای لای
بابات امشت نمیآید لالای لای
گرفتن بردنش شاید لالای لای
بخواب آروم چراغ من لالای لای
گل شببوی باغ من لالای لای
بابات شب رفته از خونه لالای لای
که خورشیدو بجنبونه...» (شاملو، 1382: 286)
ترانههای قصهگونه
کودکان در سالهای گوناگون رشد، خواهان قصههای گوناگون هستند. کودکان خردسال و دبستان ندیده، بیشتر به قصههایی راغب هستند که جنبه متل و ترانه در آنها قویتر از روایت واقعه و معنی نهفته در آنها باشد. آنچه در این گونه قصهها شنونده را جذب میکند، آهنگ و موسیقی قصه است که روح حساس و ساده کودکان خردسال را به بازی میگیرد و آنها را با جریان روایت قصه و آهنگ یکنواخت آن همراه میکند. قصهگونه و متلهایی مانند «دویدم و دویدم» از این گروه هستند:
«دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم،
دو تا خاتونی دیدم: یکیش به من آب داد،
یکیش به من نون داد، نونو خودم خوردم، آبو دادم به زمین:
زمین به من علف داد، علفو دادم به بزی،
بزی به من پشکل داد، پشکلو دادم به نونوا،
نونوا به من آتیش داد، آتیشو دادم به زرگر،
زرگر به من قیچی داد قیچی را دادم به درزی،
درزی به من قبا داد، قبا رو دادم به بابا،
بابا به من خرما داد. یکیشو خوردم، یکیش افتاد بر زمین،
گفتم: بابا خرما بده زد تو کلام، افتاد توی باغچه،
رفتم کلامو بیارم: آتیش به پنبه افتاد،
سگ به شکنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد
(زن یشید آب میکشید نون و پنیر پیشم کشید
نخوردم و نخوردم از در خونه درم کشید.)» (هدایت، 1310: 2)
در این ترانه روند کار که زنجیره بقای هستی با آن جوش خورده است، با زبانی ساده به نمایش گذاشته میشود و چرخش جاوید مواد و تبدیل اشیا و عنصرها که در بسیاری از ترانههای عامیانه دیده میشود، توصیف شده است، به طوری که حوزه معنایی آن از حوزه کودک فراتر میرود، هر چند پایان ترانه به صورتی خندهآور و هجوآمیز در میآید که با سیر خود ترانه تناقض دارد. (رک. طبری، 1359: 511) برخی از ترانههای عامیانه به خودی خود قصه نیست ولی در پوشش قصه میآید. مانند ترانه زیر که قصهای شاعرانه است و به تمام معنی یک بالادِ لطیف انسانی درباره تنگ میدانی و باژگونی سرنوشت است. نمونه دیگر ترانه داستانی «بلبل سرگشته»:
«منم، منم بلبل سرگشته
از کوه و کمر برگشته
مادر نابکار، مرا کشته
پدر نامرد، مرا خورده
خواهر دلسوز
استخوانهای مرا با هفتا گلاب شسه
زیر درخت گل چال کرده
منم شدم یه بلبل
پر... پر...» (هدایت، 1379: 398)
نمونههای دیگری از متل و قصه را در زیر میآوریم:
قصهگونه « رفتم به سوی صحرا »:
«رفتم به سوی صحرا، دیدم سواری تنها.
گفتم: سوار کیستی؟ گفتا: سوار یلل،
گفتم: چه داری در بغل؟ گفتا: کتاب پر غزل،
گفتم: بخوان تا گوش کنم، گفت: آسمان آراسته
آفتاب خوشست مهتاب خوشست؛
میزنیم طبل علا، میرویم پیش خدا،
ای خدای خوشنام، صد هزارت یک نام،
کاشکی من مرغی بودم مرغ سیمرغی بودم،
در هوا پر میزدم، بر زمین سر میزدم.
این درو وا کن آش بیاد، اون درو وا کن آش بیاد،
مرد قزلباش بیاد.» (هدایت، 1310: 4)
- «مرغک خوبی داشتم،
خوب نگهش نداشتم،
شغاله آمد و بردش
سرپا نشس و خوردش.» (همان، 1)
- «مادرم سیمین خاتون
گیس داره قد کمون
از کمون بلندتره
از شبق مشکیتره» (هدایت، 1334: 19)
- حسنی کجاس؟ تو باغچه
چی چی میچینه؟ آلوچه
برای کی؟ برا دخترای تو کوچه
کی برود کی نرود
غلام سیا پیش برود
- رفتم به باغی
دیدم کلاغی
کلاغ زاغی
سنگو برداشتم
زدم به پایش
پایش خون اومد
بردمش دکتر
دکتر دوا داد
آب انار داد
یک کیلو نبات داد
اینا رو دادم خورد
فرداش دیدم مرد
آشغالیام برد (رک. طبیب زاده، 1382: 138 و 139)
رفتهرفته در سالهای پایان کودکی، رغبت کودکان از آهنگ کلام گوینده به هیجان داستان و گرههای داستانی و گرهگشاییهای آن جلب میشود. در این دوران کودک بیشتر راغب است که قصه را از دهان گویندهای با آب و تاب بسیار و شاخ و برگ فراوان بشنود و با تاثیر لذت بخش و سکر آور آن پلکهایش سنگین شود و به خواب عمیق فرو رود. در ترانههای داستانی، گوناگونی وزنهای عروضی و ترجیعها و پیوندهای گوناگون همراه با مضامین رنگین، کشش و جاذبه به وجود میآورند. ویژگی عمده ترانههای داستانی افزون بر جنبه سرگرمی و آموزش، تمرین حفظ ترتیب در بیان کردن و تقویت حافظه کودک است. قصهگونه «دزده و مرغ فلفلی» نمونهای از این نوع ترانههاست. از دیگر ویژگیهای ترانههای قصهگونه این است که در سرآغاز قصهها، ترانهای را میخوانند که در ظاهر برای جلب کودک به شنیدن قصه است و به طور معمول این ترانه است:
یکی بود، یکی نبود
سر گنبد کبود
پیرزنی نشسته بـود،
اسبـه عصاری میکـرد،
خره خراطی میکرد،
سگه قصابی میکرد،
گربـه بقالی میکرد،
شتره نمد مالی میکرد،
پشه رقاصی میکرد،
عنکبوته بمبازی میکرد (بند بازی)،
موشه ماسوره میکرد،
مادر موش ناله میکرد،
فیل اومد به تماشا،
پاش سرید به حوض شا (شاه)،
افتاد و دندونش شیکس،
گفت: چه کنم، چاره کنم،
رومو به دروازه کنم،
صدای بزغاله کنم: اوم اوم اوم ب...م (واژههای صوتی)
دنبه داری؟... نه، پس چرا میگی: به؟
یا در آغاز قصه با گفتن:
یکی بود، یکی نبود زیر گنبد کبود...
در پایان قصهها نیز به طور معمول این ترانه خوانده میشود:
بالا رفتیم ماس بود
پایین اومدیم ماس بود
قصه ما راس بود
بالا رفتیم دوغ بود
پایین اومدیم دوغ بود
قصه ما دروغ بود
بالا رفتیم هوا بود
پایین اومدیم زمین بود
قصه ما همین بود (رک. طبری 1359: 512)
ترانههای دیگری هم برای آغاز و پایان قصهها وجود دارند، مانند پایین اومدیم دوغ بود، بالا رفتیم ماس بود، قصه ما راست بود. یا قصه ما به سر رسید، کلاغه (یا غلاغه) به خونش نرسید. (رک. میر صادقی، 1376: 56) در غالب قصههای بومی، مقدمهای هم آورده میشود که به منظور جلب توجه است و گاه از اساس ربطی به قصه ندارد. برای نمونه در ادبیات آذری مقدمه یکی از قصههای عامیانه چنین است:
«بلی ناغیل بیناسینی قویاق، یواش یاواش
ئولوم قاباغیندا قولنان قاراواش
دولتلی پلووا شیللاق وورور
کاسیب تامپاز بیر کاسا بوزباش
برگردان: بلی آهسته آهسته قصه را شروع میکنیم. ما در برابر مرگ بنده و برده هستیم. دارا به پلو لگد میاندازد. فقیر یک کاسه بزباش پیدا نمیکند.» (روشن، 1358: 53)
یا در ترانه «مناظره دشت و کوه»:
«آران دییهر: باغچامنیم، بار منیم
گئجه گوندوز قوللوق ائدهر باغوانیم
سوسن، سونبول گولشنلر مندهدی
یایلاق دییهر: منم چشمه لر باشی
آخار هئچ قوروماز دیدهمین یاشی
پلهه لریاتاغی، اووچی سیرداشی
کوکسو آلاقارلی داغلار مندهدی
برگردان: دشت میگوید: باغ و میوه مال من است. شب و روز باغبان به من خدمت میکند. سوسنها و سنبلها و گلها مال من است. ییلاق میگوید: من منبع چشمهها هستم. اشک دیدهام همیشه جاری است و خشک نمیشود. خوابگاه پلنگان و پناهگاه شکارچیان هستم. قلههای پر برف مال من است» (همان، 25 و 26)
ترانههای بازی
در ترانههای بازی هدف ایجاد هیجان و حرکت است. ترکیب دو طرف بازی کننده در بیشتر بازیهایی که حالت گروهی دارد با انتخاب عضوها مشخص میشود. در برخی بازیها، لفظهای موزونی به کار میبرند که نمونههایی از آن در تهران و برخی شهرها شهرت ویژهای دارند:
«آنی، بانی، دوسی
دوسی زده بوسی
اُ، او
اُته، بو
رنگی، منگی، رخ» (شاملو، 1357: 691)
یا: «آنّی آنها
بانّی حمام
باربانی طبلها
یه خل رفت
موژیک مرد
نابارانی به سوی گوسفندان
دو، دو (صدایی برای هی کردن گوسفندان)
گاراچی گرم است
تری سه
کاپک کوپک
ازداچی باقی پول» (احمد پناهی، 1383: 178)
در سمنان «یک نفر از بازیکنان ترانه زیر را میخواند و با هر واحد وزنی، ضربهای به سینه یکی از بازیکنان میزند. با گفتن واژه «چناره» دست به سینه هر کسی بخورد، برای سرگروهی انتخاب میشود:
«اتک، متک، توتولچه
شمر، ممر، فانوسچه
میخ، ملک، شازاده
تپّ و توپ و چناره» (همان، 180)
در تهران «طبق قرار داد، پشت یا کف دست ملاک پیش بینی قرار میگیرد، سپس با گفتن واژههای زیر، دستها را در هوا حرکت میدهند و پس از پایان آخرین واژه، دستها را (کف یا پشت دست) در جلو نگه میدارند:
«تپ تپ خمیر
شیشه پر پنیر
پرده حصیر
توتک فطیر
دس کی بالاس» (هدایت، 1310: 18)
ترانه زیر از ترانههای پرکاربرد در میان کودکان است، به این صورت یک نفر داوطلب از بین بچهها آن را میخواند و با خواندن آن یارگیری میشود:
دَ بی سی چل پنجا شصت
هفتاد هشتاد نود صد
حالا که رسید به صد تا
ما میزنیم سیصد تا
پری خانم حاضر باش
دستمال آبی بردار
پر از گلابی بردار
آش ماش
کنار باش (رک. رسولی، 1392: 73)
نمونه دیگر ترانه بازی:
«اوستا: یه مرغ زردی داشتم خیلی دوسش میداشتم
توله هه اومد و بردش سر پا نشس و خوردش...
سگ اومد: شاگردها: کدوم سگ؟
اوستا: همون سگ که مرغو خورده شاگردها: کدوم مرغ؟
اوستا: همون مرغ زرد پا کوتا، گردن هما که شیش قرون تاهش قرون میخریدنش نمیدادمش...
چوب اومد شاگردها: کدوم چوب؟
اوستا: همون چوب که سگ را کشته شاگردها: کدوم سگ؟
اوستا: همون سگ که مرغو خورده شاگردها: کدوم مرغ؟
اوستا: همون مرغ زرد پا کوتا، گردن هما که شیش قرون تا هش قرون میخریدنش نمیدادمش...
تش اومد شاگردها: کدوم تش؟
اوستا: همون تش که چوب سوزونده شاگردها: کدوم چوب؟
اوستا: همون چوب که سگ را کشته شاگردها: کدوم سگ؟
اوستا: همون سگ که مرغو خورده شاگردها: کدوم مرغ؟
اوستا: همون مرغ زرد پا کوتا، گردن هما که شیش قرون...
ترانه میتواند بر حسب استعداد اوستا و حوصله شاگردان به شکلهای گوناگون ادامه یابد. برای نمونه:
اوستا: خر اومد شاگردها: کدوم خر؟
اوستا: همون خر که آبو خورده شاگردها: کدوم آب؟
اوستا: همون آب که تش خاموش کرد شاگردها: کدوم تش؟» (شاملو، 1357: 15 و 16)
ترانهء بازیهای لفظی به تکرار یک حرف، واژه یا اسم و قرینهسازی در ساختار جمله میپردازند. ترانه زیر نمونهای از ترانه بازیهای لفظی در کرمان است:
«امشب شب سه شنبهی
فردا شبم، سه شنبهی
ئی سه سه شب
او سه سه شب
سه شنبهی» (احمد پناهی، 1383: 194)
از دیگر ترانههای بازی، ترانههای برشمردنی هستند. در ترانههای برشمردنی، اسامی یک دسته از اعداد، جانوران، اشیا و... که در یک نوع یا گونه طبقهبندی میشوند به ترتیب نام برده میشوند:
«یک، دو، سه زنگ مدرسه
چار و پنج و شیش ناظم بیا پیش،
هفت، هشت، نه یک قدم جلو
ان، لن، کی و اذا مش غلامحسین زنگو بزن
فتیله، فردا تعطیله
لوبیا، صبح زود بیا
عدسی، فردا مرخصی.» (هدایت، 1310: 10)
در زمان قاجار عامه مردم در مکتبخانههای عمومی درس میخواندند و مشق میکردند. بچهها در این مکتبخانهها برای خود تصنیفی داشتند که میخواندند:
«سهشنبه کنی فکری
چارشنبه کنی ذکری
پنجشنبه کنی شادی
جمعه کنی بازی
ای شنبه ناراضی
پا در فلک اندازی
چوبهای آلبالو
پاهای خونالود» (مستوفی، 1388: 262)
نمونه دیگر متل «پنج انگشت» (با اشاره به انگشتان دست و شروع از انگشت کوچک):
«لی لی، لی لی حوضک،
گنجیشکه اومد آب بخوره، افتاد تو حوضک؛
این دوید و درش کرد،
این ماچی بر سرش کرد
این نازی بر پرش کرد
این کله گنده آمد
گفتش: بده به بینم،
همینکه دادن ببینه،
گنجیشکه پرید رو چینه.» (هدایت، 1310: 14)
این ترانه ویژگیهای شعری (وزن، قافیه) را حتی در آن چهارچوب گستردهای که پیش از این یاد کردیم ندارد و نوعی نثر موزون است که حرکتهای بازی به جملات و واژگان آن آهنگ و ضرب معینی میبخشد. دوم اینکه از این ترانه نسخه بدلهای گوناگونی موجود است. ادامه ترانه، به صورتهای زیر نیز شنیده شده است:
این گفت: بریم دزدی، این گفت: چی چی بدزدیم، این گفت: تشت طلای خونة پادشاه را (بدزدیم)، این گفت: جواب پادشاه را کی میده، این گفت: من سر گنده میدم.
در مورد تمام ترانه نیز نسخه بدل دیگری وجود دارد به شکل زیر:
این کوچول کوچوله، این ننۀ کوچوله، این عبا بلنده، این قبا بلنده، اینم کفش دوز گنده، این گفت: بریم به صحرا، این گفت: چی چی بیاریم؟ این گفت: گون بیاریم، این گفت که: گرگه اون جاس، این کله گنده گفت: هستم شما رو همرا، از کی دیگه میترسین؟ (رک. طبری، 1359: 519)
هدف این ترانهها سرگرمی و به کارگیری هوش و تقویت حافظه و حفظ ترتیب در بیان مطلب و استفاده از مهارتهای ذهنی بوده است. ترانههای بازی، چیستان و معما، ترانههای برشمردنی و ترانههای بیمعنی در این بخش جای دارند. ترانه « اشتر به چراست در بلندی » نمونه دیگری در وصف شتر است:
«اشتر به چراست در بلندی
کلهاش به مثال کله قندی
گوشش به مثال باد بزند و کله قندی
ابروش به مثال تیر کمند و باد بزند و کله قندی
چشماش به مثال دور بینند و تیر کمند و باد بزند و کله قندی
دماغش به مثال دود کشند و دور بینند و تیر کمند و باد بزند و کله قندی
دهنش به مثال غاز غلند و دود کشند و دور بینند و تیر کمند و باد بزند و کله قندی
دندونش به مثال خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دوربینند و تیر کمند و باد بزند و کله قندی
سینش به مثال لخته سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بینند و تیر کمند و باد بزند و کله قندی
شکمش به مثال طبل جنگ و لخته سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بینند و تیر کمند و باد بزند و کله قندی
پاهاش به مثال چار پایند و طبل جنگ و لخته سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بینند و تیر کمند و باد بزند و کله قندی.» (هدایت، 1310: 33)
در این ترانه نیز تمرین حافظه و به خاطر داشتن سلسله واژهها همراه با توصیف شتر برای کودکان جالب است. نمونههای دیگری از ترانههای قصهگونه:
«رفتم به صحرا، دیدم قورباغه،
گفتم: قورباغه، دماغت چاقه؟
رفتم به صحرا دیدم لاکپشت،
گفتم: لاکپشت قرت ما را کشت!
رفتم به صحرا دیدم مارمولک،
گفتم: مارمولک عیدت مبارک!» (هدایت، 1310: 4)
- خاله سوسکه کجا میری؟
خاله سوسکه و درد پدرم!
من که از گل بهترم،
بگو خاله غزی، چادر یزی (یزدی)، کفش قرمزی، دست بلوری، پا بلوری، کجا میری؟
میخام برم بر همدون، شوور کنم بر رمضون (یا: شو کنم...)، قلیون بلور بکشم (باید تلفظ کرد «بلور» با تشدید ل)، نون گندم بخورم، منت مردم (یا منت خارسو) نکشم.
ترانهای دیگر مربوط به قصه «بزک زنگوله به پا» است:
- این کیه تاپ تاپ میکنه؟
آش منو پره خاک میکنه؟
منم منم بزبز قندی (یا: بزک زنگوله به پا)،
ورمی جم دو پا دو پا (یا: روی هر دو پا)،
دو شاخ دارم در هوا،
دو پای دارم بر زمین،
کی خورده شنگول مرا؟ (یا: من)،
کی خورده منگول مرا؟
کی خورده حبه انگور مرا؟
کی مییاد به جنگ من؟
من مییام به جنگ تو.
این قصه نیز دارای گسترش در نزد قومهای گوناگون آریاییست و همانند آن در زبانهای اروپایی وجـود دارد. (رک. طبری، 1359: 515 و 516) ترانه زیر نیز برای آشنایی و مراقبت از گلهاست:
هر کی به گل دست بزنه
شاپره نیشش میزنه
یکی از ترانههای بسیار پر کاربرد در بین همه کودکان ایران ترانه زیر است که به نظر میرسد در دوره معاصر ساخته شده باشد:
«یه توپ دارم، قل قلیه
سرخ و سفید و آبیه
میزنم زمین هوا میره
نمیدونی تا کجا میره
من این توپُ نداشتم
مشقامو خوب نوشتم
بابام بهم عیدی داد
یه توپ قل قلی داد» (رسولی، 1392: 70)
در گذشته ملای مکتب به کودکان پس از یک دوره آموزش مکتبی که به نوروز میرسید، ترانهای یاد میداد تا از این طریق از پدر و مادر، عمو، دایی یا خویشان دیگر هدیهای بابت آموزش برای ملای خود دریافت کنند. کودکان نیز با شور و شوق فراوان این ترانه را میخواندند و با تغییر نام فرد، هدیههایی برای معلم خود فراهم میکردند. این ترانه بر همین اساس نوعی نوروزخوانی بود:
بابا بده نوروزیام، بابا بده نوروزیام
نوروز نو، باز اومده، بلبل ز شیراز اومده... (رک. قنبری عدیوی، 1392: 44 و 45)
برای ادبیات کودکان، شورای عالی معارف در سال 1312 نخستین کتاب سرود در ایران را به چاپ رساند و آموزش آن را در کلاسهای چهارم و پنجم و ششم ابتدایی وارد کرد. شاگردان هنگام خواندن سرودها با نتخوانی و سرایش آشنا میشدند. (رک. راهگانی، 1377: 535) شعرهای کتاب سرودهای مدرسه از شاهنامه فردوسی انتخاب شده است و در پایان کتاب چند سرود از شعرهای حسین گل گلاب آمده است. سرودها دانشآموزان را برای نگهبانی وطن، همآواز میکند. از نفیر پر شور و سرود ملی، دلهای جوان بزرگ و محکم میشود و آهنگهای موزونی که میسرایند تارهای وجودشان را با یکدیگر همنوا میکند و در هم میآمیزد. درونشان به این آهنگها در سراسر زندگی زمزمهگر خواهد بود و خاطرشان از یادگار دوستی همآوازان مدرسه، شاد و خرم خواهد ماند و هر کس این سرودها را بخواند، گوشهای در قلبشان گرفته و دلشان جایگاه صفا و محبت همه مردم وطن میشود. برای نمونه:
«سرود دانش»:
آدمی را زیور جان دانش است گر شنیدی آب حیوان دانش است
دانش افزاید جوان را عزّ و جاه معرفت گم گشته را آرد به راه
گیتی چون درجی پر گهر دانش آن را کلید در
هر کس آن قفل از در گشود آن لعل و آن گوهر ربود
هر که هست از علم و دانش بیخبر از وجودش ذرهای نبوَد ثمر
کی بود او را به گیتی خرمی کی توان نامیدن او را آدمی
جانا باید کوشش نمود تا زنگ جهل از جان زدود
جهل و نادانی پستی است دانش مبنای هستی است
تا توانی در ره دانش بکوش جامههای معرفت بر تن بپوش
اندرین ره هر کسی بنهاده گام میرسد بیشک به آسانی به کام
دانشآموز اندر جهان در آشکار و در نهان
غافل مباش از آن دمی تا نامت گردد آدمی
علی نقی وزیری مقداری از آهنگهای ساده تهیه کرد و موسیقی ویژهای برای کودکان به وجود آورد، مانند: آفتاب، گنجشکک، مادر، کودک یتیم، ماه و... که کلامش از حسین گل گلاب است. علی نقی وزیری برای ساختن آهنگ، شعرهایی را که در کتابهای درسی بود انتخاب کرد، مانند شعرهای «پسر هوشیار» و «ای وطن» که شعرهای سرود اخیر که در پرده دشتی ساخته شده از میرزا عبدالعظیم خان قریب، معلم دارالفنون انتخاب شده بود:
کشور ما کشور ایران بود مسکن شیران و دلیران بود
پادشهش کورش و دارا بود چون جم و خسرو شه والا بود
ای وطن، ای حب تو آیین من دوستیت کیش من و دین من
دولت و اقبال تو پاینده باد نام بلندت به جهان زنده باد (رک. اتحاد، 1399: 243 - 246)
در دوره معاصر ترانهسرایانی مانند احمد رضا احمدی، محمود کیانوش، ژیلا مساعد، مرجان فرساد و... به سرودن ترانههای کودکان پرداختهاند. برای نمونه ترانه «درخت سپید» با موسیقی و اجرا از مرجان فرساد است:
«خونهء ما دورِ دوره
پشت کوهای صبوره
پشت دشتای طلایی
پشت صحراهای خالی
خونهء ماست اونور آب
اونور موجای بیتاب
پشت جنگلای سروه
توی رویاست، توی یه خواب
پشت اقیانوس آبی
پشت باغای گلابی
اونور باغای انگور
پشت کندوهای زنبور
خونهء ما پشت ابراست
اونور دلتنگی ماست
تهِ جادههای خیسه
پشت بارون
پشت دریاست
خونهء ما قصه داره
آلبالو و پسته داره
پشت خندههای گرمش
آدمای خسته داره
خونهء ما شادی داره
توی حوضاش ماهی داره
کوچههاش توپ بازی داره
گربههای نازی داره
خونهء ما گرم و صمیمی
رو دیواراش عکسای قدیمی
عکس بازی توی ایوون
لب دریا تو تابستون
عکس اون روز زیر بارون
با یه بغض و یه چمدون
رفتن از پیش آدمای
نازنین و مهربون
خونهء ما دورِ دوره
پشت کوهای صبوره
پشت دشتای طلایی
پشت صحراهای خالی
خونهء ماست اونور آب
اونور موجای بیتاب
پشت جنگلای سروه
توی رویاست، توی یه خواب» (فرساد، 1399)
نمونه دیگر ترانه «من نوشتم بارون» از ژیلا مساعد است که با موسیقی فریبرز لاچینی و صدای سیمین قدیری اجرا شده است:
«روی دیوار سفید خونهمون
من با رنگ سبز یه جاده كشیدم
جادهای پر از درخت و گل و یاس
جادهای پر از بهار و عطر یاس
رنگ سبزم كم اومد
باد اومد پاییز اومد
روی جاده قشنگ
ابر اومد بارون اومد
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون
روی دیوار سفید خونهمون
من با رنگ آبی دریا كشیدم
توی دریای قشنگ رو دیوار
من با رنگ آبی قایق كشیدم
رنگ آبیم كم اومد
موج اومد بارون اومد
روی دریای قشنگ
ابر اومد بارون اومد
من نوشتم بارون
من نوشتم بارون» (مساعد، 1359)
منابع
الف) کتابها
1. احمدپناهی، محمد (1383)، ترانه و ترانهسرایی در ایران: سیری در ترانههای ملی ایران، چاپ اول، تهران: سروش.
2. انجوی شیرازی، ابوالقاسم (1371)، گذری و نظری در فرهنگ مردم، چاپ اول، تهران: اسپرک.
3. پاینده لنگرودی، محمود (1377)، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران: چاپ دوم، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
4. تفضلی، احمد (1376)، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، چاپ اول، تهران: سخن.
5. حنیف، محمد (1386)، سور و سوگ در فرهنگ عامه لرستان و بختیاری، چاپ اول، تهران: طرح آینده.
6. خالقی، روح اللّه (1385)، سرگذشت موسیقی ایران، چاپ ششم، تهران: صفی علیشاه.
7. روشن، ح (1358)، ادبیات شفاهی مردم آذربایجان، تهران: دنیا.
8. شاملو، احمد (1357)، کتاب کوچه، ج 3، چاپ اول، تهران: مازیار.
9. شمیسا، سیروس(1386)، سیر رباعی، چاپ اول، تهران: علم.
10. کیانوش، محمود (1355)، شعر کودک در ایران، چاپ اول، تهران: آگاه.
11. مساعد، ژیلا؛ محمود کیانوش (1356)، آلبوم آوازهای دیگر، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
12. مستوفی، عبداللّه (1388)، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران: زوار.
13. میرصادقی، میمنت (1376)، واژهنامه هنر شاعری، چاپ اول، تهران: کتاب مهناز.
14. وحیدیان کامیار، تقی (1357)، وزن و قافیه شعر فارسی، چاپ دوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
15. نشاط، سید محمود (1342)، زیب سخن یا علم بدیع فارسی، چاپ اول، تهران: مهر آیین.
16. هدایت، صادق (1310)، اوسانه، چاپ اول، تهران: فردوسی.
17. _________ (1334)، نیرنگستان، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر.
18. _________ (1334)، نوشتههای پراکنده، به کوشش حسن قائمیان، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر.
ب) مقالات
1. رضایی، حمید؛ ظاهری عبده وند، ابراهیم (1394)، «تاثیر جنسیت بر اشعار عامه بختیاری»، مجله ادبیات عامه، دوره 3، شماره 7، صص 44 – 71.
2. قنبری عدیوی، عباس (1390)، «گونه ترانه در ادبیات عامه بختیاری»، ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج، شماره 1، صص 149 – 176.
3. _____________ (1392)، «کودکانهها در ادبیات شفاهی مردم بختیاری»، فرهنگ مردم ایران، شماره 33، صص 33 - 52
4. طبری، احسان (1359)، «ترانههای عامیانه و برخی مختصات فنی و هنری آن»، نوشتههای فلسفی و اجتماعی، چاپ اول، تهران: حزب توده ایران.
5. مربیان، زهرا (1390)، «بررسی جنبههای دراماتیک ادبیات عامیانه کودکان در ایران»، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی.
6. مرادی، محمد (1394)، «بررسی ویژگیهای قالبی و ساختاری در ترانههای کودکانه رایج در فارس»، نشریه ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، شماره 3، صص 83 – 102.