عصر نو
www.asre-nou.net

دیدار معنوی مثنوی
تبیین هستی از دیدگاه مولانا (۲)


Mon 11 10 2021

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
چو باغ حسن شه دیدم حقیقت شد بدانستم
که هم شه باغبانستی و هم شه باغ جانستی 4
لباس جسم پوشیده که کمتر کسوه آن است
سخن در حرف آورده که آن دون تر زبانستی 5
زبان ِ وحی یان را او ز ازل، وجه العرب بوده
زبان ِ هندوی گوید که خود از هندوان استی 6
میان بلغم و صفرا و خون و مُرَّه و سودا
نماید روح از تأثیر؛ گویی در میانستی 7
ز تن تا جان بسی راه است و در تن می‌نماند جان
چنین دان جان عالم را کز او عالم جوانستی 8
نه شخص عالم کبری چنین بر کار بی‌جان است
که چرخ ار بی‌روانستی بدین سان کی روانستی 9
زمین و آسمان‌ها را مدد از عالم عقل است
که عقل اقلیم نورانی و پاک دُر فشانستی 10

تفسیر اجمالی باقی ابیات غزل 2519 دیوان) (

بیت چهارم : چو باغ حسن شه دیدم ، حقیقت شد بدانستم
که هم شه باغبانستی و هم شه، باغ ِ جان استی

وقتی که با دیدۀ شهود، زیبایی باغ معانی حضرت حق را دریافتم ،بر من مسلم شد که او هم پرورش دهنده و هم خود گل های معانی ست . "معنی" یا "ایده" در زبان مولانا و پاره ای از حکمای الهی همان اندیشۀ الهی ست که می تواند به امر او لباس مادیت پوشیده بصورت اجسام در آید و یا همچنان در قالب صوت وحرف باقی مانده ، مفهومی را در زبانی خاص به کسی که همان زبان را درک می کند القاء نماید

بیت پنجم : لباس جسم پوشیده که کمتر کسوۀ آن است
سخن در حرف آورده که آن دون تر زبان استی

بنا بر این در اعتقاد صوفیه و عارفان و فلاسفۀ الهی تفاوتی کیفی میان جهان غیب و جهان شهادت نیستیکی فرع ِ دیگری ست . دنیای آشکار ، سایه و نتیجۀ جهان غیبی ست . گاه صورت اجسام دارد، گاه قالبمعانی ،به صورت کلمات . و خدای هر دو جهان حضرت حق . و از همین روست که شمس تبریز می گوید:

"المعنی، هوالله" (معنی ، خداست) [ ایده، همان خداست].در بیانی دیگرلوگوس یا کلام الهی اراده ای ست عالم کثرت را وحدتی منطقی و قابل درک برای آدمی می دهد.

بیت ششم : زبان وحی یان را او ز ازل وَجه العرب بوده
زبان هندوی گوید ، که خود از هندوان استی

حضرت حق از همان زمان بی آغاز به زبان عربی القاء وحی می کرده است و هم او بوده که در زبان هندوان با آنان به سخن در آمده است . ــ اشاره دارد به قرآن و سروده های مذهبی هند باستان چون اوپه نیشادها. مولانا همین معنی را در مثنوی چه خوش سروده است که :

دم که مرد ِ نایی اندر نای کرد
در خور نای است ، نی در خورد ِ مرد

پس از آن بر می گردد به موضوع رابطۀ پیچیده و اسرار آلود جان با تن و این که نسبت حضرت حق به جهان چگونه قابل تبیین فلسفی و عرفانی ست:

بیت هفتم : میان بلغم و صفرا و خون و مُرَّه و سودا
نماید روح از تاثیر، گویی در میان استی

مُرّه به معنی تلخی ست . در طب قدیم کار کرد اخلاط چهارگانه را دخیل در سلامتی بدن می دانستند ، که روح یا نفس هم به تنظیم آنها می پرداخت.جای شگفتی بود که چه ارتباطی میان این اخلاط مادی و روح غیر مادی وجود دارد؟ بحث های فلسفی در این باره کمتر کسی را قانع می کرد .مولانا آن مشاجرات را کنار نهاده می گوید ساز وکار این اخلاط به فرمان روحی ست که در بدن قرار گرفته است، اما ماده نیست وی ازاین مثال برای بیان رابطۀ هستی و خالق هستی استفاده می کند که در بیت بعدی آمده است :

بیت هشتم : ز تن تا جان بسی راهست و در تن می نماند جان
چنین دان جان عالم را کز او عالم جوان استی

از تن تا نفس فاصله زیادی ست و هیچ از جنس یکدیگر نیستند. نهایتا هم روح،جسم را ترک کرده، روان می شود.حالا تو رابطۀ جان ِ جهان و عالم مادی را از همین حقیقت ادراک کن .که چگونه این تغییرات و نوشدن دائمی موجودات پدیدار می گردد . در مثنوی هم ابیات فراوانی با هین مضمون وجود دارد، مثل :ا

او چو جان است و جهان چون کالبد
کالبد از جان پذیرد نیک و بد

بیت نهم : نه شخص ِ عالم ِ کبری چنین بر کار، بی جان است
که چرخ ار بی روان استی، بدین سان کی روان استی

بنا بر این خود مقایسه کن که هیکل جهان کبیر بر اثر جانی که دارد در تلاش و تکاپوست زیرا افلاک می بایست روانی داشته باشند تا بچرخند . ــ در این بیت از جهان کبیر سخن می رود که الگویی ست برای جهان صغیر یعنی انسان .اندیشه آن بر می گردد به آموزه های ستاره شناسی مصر باستان و هرمس و فیثاغورس، تا برسد به افلاطون و نو افلاطونیان که بحثی ست دراز دامن

بیت دهم : زمین و آسمان ها را مدد از عالم عقل است
که عقل ، اقلیم ِ نورانی و پاک ِ دُر فشان استی

زمین و افلاک در کار خود از عقل کل کمک می گیرند؛ زیرا عقل، جهانی نورانی و پاک از ماده است که گوهر معانی را بر عوالم کیهانی و انسانی فرو می بارد. ــ در اعتقاد ادیان الهی وبخصوص ابراهیمی این خداست که مستقیما جهان را می آفریند، اما در حکمت اسلامی که بخش اعظم آن بر اثر تعالیم فارابی و ابن سینا و اخوان الصّفا پایه ریزی شده است ،خداوند به واسطۀ نخستین صادر خویش "عقل کل" و او هم توسط زادۀ خود "نفس کل" جهان را از راه فیض یا زایش معنوی به وجود می آورد . حکمت اسلامی نظریه ای یکدست و مستقل نیست، بلکه آمیزه ای ست گاه موفق و گاه متناقض از اندیشۀ فلاسفۀ یونان باستان و عرفان شرقی و نوافلاطونیان که مهر اصول دین را بر پیشانی دارد. عرفان نظری به رهبری ابن عربی و شارحان وی با آوردن نظریۀ "وحدت وجود" کوشش دارد جنبه های متناقض آن را به سامانی رساند. اینان عارفان فلسفه اندیش فرهنگ اسلامی بشمار می روند. اما صوفیه و عارفان اهل دل چون عطار و بایزید و مولانا هم در عرفان عملی خویش نیم نگاهی به تعالیم حکمت اسلامی داشته اند. مثلا مولانا برای برای بیان قدرت بی چون و چرای قضا و قدر الهی،مراتب نفوس سماوی را پیش می کشد:

نفس اول راند بر نفس دوم
ماهی از سر گنده باشد نی ز دم ...

ادامه دارد
http://zibarooz.blogfa.com/post/320