اقتصاد سکس در روایتهایی از عبید
Sat 4 09 2021
س. سیفی
عبید در رسالهی دلگشا حکایتی را اینچنین میآورد: "پسرکی از حمص (شهری در سوریه) به بغداد شد و صنعت خودفروشی را پرسود دید. مادرش او را برای مرمت آسیا به حمص فراخواند. پسر بدو نوشت: اسافل (پایین بدن) در عراق به از آسیا به حمص باشد".
بازتاب چنین داستانی از عبید حکایت از آن دارد که اقتصاد بچهبازی و لواط در زمانهی او پهنهای گسترده از منطقه را درمینوردید. ولی برخلاف آنچه که عبید میگوید چنین کاری برای پسرکان تنفروش چندان هم سودی در بر نداشت. با این همه عبید از تنفروشی کودکان به عنوان صنعتی پرسود و پررونق نام میبرد که به حتم گروههایی از کودکان به همراه خانوادهی خویش از همین راه ارتزاق میکردند. عبید در جایی دیگر از رسالهی دلگشا هم دوباره از تنفروشی به عنوان صنعت (حرفه) یاد میکند. او مینویسد: "شخصی با بخاری گفت مدتهاست که جماع نمیکنم. گفت: ای جان برادر چون نمیکنی باری میده تا صنعت به یکبارگی فراموش نکنی". در این داستان، هم از جماع دادن و هم از جماع کردن به اشتراک به عنوان صنعت یاد میشود. هنجارهایی که به سهم خود اقتصادی را در جامعه رقم میزد. فقر و فلاکت مردم عادی به طبع هرچه بیشتر به گسترش آن دامن میزد.
در عین حال صنعتهای دیگری هم بودند که آنها نیز بخشی کارساز از اقتصاد عمومی جامعه شمرده میشد. چنانکه عبید در حکایتی دیگر هم نمونههایی از آن را به تصویر میکشد. او در یکی از همین حکایتها مینویسد: "گندهدهانی نزد طبیب شد و از درد دندان بنالید. پس چون طبیبش دهان بگشود، بویی ناخوش به مشامش رسید. گفت: این کار صنعت من نباشد، نزد چاهجویان و کناسان (کسانی که چاه فاضلاب را پاک میکردند) شو".
چنانکه مشاهده میشود عبید از کار طبابت هم به عنوان صنعت نام میبرد. حرفهای که آن هم در کنار صنعت تنفروشی قرار میگیرد تا به سهم خود در اقتصاد جامعه نقش بیافریند. ولی تنفروشی شرایطی را برمیانگیخت تا خرید و فروش کنیز نیز در دورهی عبید رونق بگیرد. در همین راستا عبید میآورد: "بزرگی کنیزکی بخرید. او را پرسیدند: کنیز را چون یافتی؟ گفت: دو صفت از بهشت در او دیدم؛ فراخی و سردی". به طبع، فراخی و سردی کنیز از آنجا پیش میآمد که او همچنان دست به دست میگشت تا نیاز جنسی بسیاری از "بزرگان" شهر را برآورده نماید. اما در این سامانهی بیسامان از اقتصاد هرگز کنیز به چیزی دست نمییافت. او تنها میبایست به بردگی جنسی برای مردان متمول تن در دهد تا آنوقت به لقمه نانی از دست ارباب خویش قناعت بورزد.
خرید و فروش کنیز و غلام در دورهی عبید امری همگانی شمرده میشد. چون صفبندیهایی از فرودستان و فرادستان در جامعه پا گرفته بود که ضمن آن، بالادستیهای زمانه ضمن معاملهای تحمیلی به گروههایی از فقیران دست مییافتند. در این معاملهها ارزش کنیز و غلام، به اربابِ پیشین او پرداخت میگردید. آنوقت کنیز و غلام در قبال خوراک روزانهی خودشان به هر خواستی از ارباب که بگویی تن در میدادند. ناگفته نماند که غلامان و کنیزان به گونهای رسمی و شرعی بخشی از مایملک اربابان شمرده میشدند و جدای از کارِ خانه و مزرعه، میبایست نیاز جنسی ارباب را هم جایی به حساب بیاورند.
چنین موضوعی به درستی در حکایت زیر بازتاب مییابد: "شخصی غلامی به اجاره میگرفت به مزد سیری شکم، و اصرار بدان داشت که غلام هم اندکی مسامحه کند. غلام گفت: ای خواجه روز دوشنبه و پنجشنبه را هم روزه میدارم". به طور حتم در چنین بازاری عرضهی کالا چنان بالا گرفته بود که ضمن آن بسیاری از غلامان به پذیرش همین شرایط غیر انسانی رضایت میدادند. شکی نیست بازارهایی هم بودند که به طور پنهانی یا آشکار و علنی چنین تجارتی را به پیش میبردند. در واقع فرادستان جامعه ضمن همسویی با حکومت و دین رایج، بردهداری جنسی را به شکل بومی آن در محدودهای از فلات ایران وجاهت میدادند. این نوع از بردگی و بردهداری به حتم سودهای فراوانی را برای گروههای متمول جامعه رقم میزد.
همانگونه که گفته شد در روایتهای عبید از تجارت سکس، کنیزان هم جایگاه ویژهای مییابند. در نمونهای از همین روایتها میخوانیم: "کنیزی را گفتند آیا تو باکرهای؟ گفت: خدا از تقصیرم درگذرد، بودم". پیداست که کنیز بنا به جایگاه خویش در اجتماع، هرگز نمیتوانست باکره بماند. اما این کنیزان در کار سکس فقط به ارباب و صاحب خود رضایت نمیدادند. آنان از هر روزنهای سود میبردند تا ضمن تنوعطلبی، درآمدزایی احتمالی و پنهانی خود را در پهنهی کار سکس به پیش ببرند. در این خصوص هم میتوان به نمونهای روشن از رسالهی دلگشا دست یافت که آورده است: "مردی کسی را دید که با کنیز او جمع آمده است. کنیزک را گفت: چرا چنین کردی؟ گفت ای آقای من! او مرا به سرت قسم داد که با من درآمیزد و تو از محبت من به خود آگاهی، چهگونه میتوانستم دعوتش را رد کنم".
حرفه و شغلی به نام پااندازی (رقاصی) نیز در دورهی عبید رونق داشت. گفتنی است که پایاندازان در دوره ی عبید شغلی چند منظوره را به پیش میبردند. چنانکه عبید نمونه ای از کار پایاندازان را در یکی از داستانهای رسالهی دلگشا آورده است: "مردی از پااندازی، نوخطی خواست. کنیزکیش آورد. گفت: این را نخواهم. گفت: به از این بایدت؟ گفت: نی، لیکن مرا رغبت بدان است که چیزیش در میان آویخته باشد. [پاانداز] گفت: خیارش در میان نه و دو پیاز بر آن بیاویز و از قفا در کارش گیر و نوخطش پندار". از این روایت برمیآید که در زمانهی عبید پسرکان نوخط برای کامجویی چه بسا بر بسیاری از کنیزان نیز برتری داشتهاند. چون بسیاری مردم، شگردهای متنوعتری از همآمیزی را با پسران به کار میبستند.
عبید جدای از حرفهی پااندازی، از جایگاه قوادان و دیوثان نیز در اقتصاد زمانهاش غافل نمیماند. ولی او چنین کاری را خیلی کنایهآمیز به گروههایی از قاضیان هم نسبت میدهد. در حکایتی میگوید: "طلحک را پرسیدند که دیوثی چه باشد؟ گفت این مسأله را از قاضیان باید پرسید". اما سخن عبید دو پهلو و ایهامآمیز به نظر میرسد. چون هرچند این قاضیان بودند که به ظاهر قوادان را به محاکمه میکشاندند اما خودشان هم نمونههای فراوانی از حرفهی ایشان را برای دیگران به اجرا میگذاشتند. قاضیان همچنین در روایتهای عبید ضمن قوادی در جایگاهی از روسپیبارگی نیز نقش میآفرینند. کاری که محتسبان نیز هرگز از برآوردن آن غافل نمیماندند. گفتنی است که قاضیان و فقیهان همواره در زمانهی عبید اجرای نقشمایهای از قوادی را برای پادشاهان زمانه واجب میشمردند. به همین دلیل هم به ارج و قرب خویش در دربار شاهان میافزودند. چنان که عبید هم به روشنی در رسالهی ده فصل خود مینویسد: "القواد، مقرب ملوک". در واقع گروههایی از قوادان از راه قوادی خود برای حاکم و پادشاه، به مشاغل بالادستی حکومت دست مییافتند.
اقتصاد سکس نه فقط در روایتهای عبید کاری پر رونق و همگانی نموده میشود بلکه گروههایی از سوداگران همین بازار حتا در این راه با هم مسابقه میگذاشتند. چنانکه در این پهنه بدون استثنا گروههای پرشماری از کنیزان، غلامان، روسپیان، خاتونان، قوادان، قاضیان، امردان و مخنثان به منظور رقابت با هم نقش میآفریدند. حتا حکایتهای مستندی از عملکرد ایشان در نوشتههای عبید انعکاس مییابد. او مینویسد: "زنی، مخنثی را گفت که بسیار مده که در آن دنیا به زحمت رسی. [مخنث] گفت: تو غم خود بخور که تو را جواب دو سوراخ باید داد و مرا یکی". درواقع زنان دورهی عبید به منظور تنفروشی شیوه های متفاوتتری از عمل جنسی را به اجرا میگذاشتند. چنانکه رقیبانی سرسخت برای مخنثان به شمار میآمدند و ضمن رقابت خود تلاش میکردند تا دیگران را از بازار خویش پس برانند.
گاهی اوقات در روایتهای عبید از اقتصاد سکس، نمونههایی از اقتصاد پایاپای هم پا میگیرد. چنانکه او مینویسد: "دو کودک در قم از زمان طفلی تا پیری باهم مبادله میکردند". توضیح اینکه منارهی مسجد هم محلی برای این "مبادله" نموده میشود.
جدای از زنان، تنفروشی مردان نیز همچنان در زمانه ی عبید رونق میگرفت. چنانکه عبید مستندات خوبی برای چنین رویکردی فراهم دیدهاست. او در یکی از روایتهای داستانیاش میگوید: "واعظی در کاشان بر منبر میگفت که روز قیامت حوض کوثر به دست امیرالمؤمنین علی باشد و آب آن به کسی دهد که کونش درست باشد. کاشیای برخاست و گفت: ای مولانا مگر او در کوزه کند و هم خودش بخورد". بازتاب چنین نکتهای به طبع از همگانی شدن خودفروشی یا سکس مردانه در جامعه حکایت دارد.
حتا فقیهان و خطیبان نیز هرگز از چنین رویکردی بر کنار نمیماندند. تازه عبید نمونههای روشنی از عمل نزدیکی ایشان را با حیوان هم به دست میدهد. او مینویسد: "پسر خطیبِ دهی بامداد در پایگاه (طویله) رفت، پدر را دید که خر میگایید. پنداشت همه روزه چنان میکند. روز جمعه پدرش بر منبر خطبه میخواند. پسر بر درِ مسجد رفت و گفت: بابا خر را میگایی یا به صحرا برم".
عبید همچنین ضمن نقل حکایتی از همجنسبازی سلطان محمود بر این نکته پای میفشارد که از سالها پیش همچنان چنین رویکردی در جامعه ریشه دوانده بود. او حتا به طنز روایتی را پیش میکشد که ضمن آن سلطان محمود همواره نقشمایهای از فاعل یا مفعول را برای زوجهای جنسی خود به اجرا میگذاشت. داستان شیرینی که انعکاس آن چندان هم بیفایده نخواهد بود. او میگوید: "سلطان محمود در مجلس وعظ حاضر بود. طلحک از عقب او آنجا رفت. واعظ میگفت که هر کس پسرکی را گاییده باشد، روز قیامت پسرک را بر گردن غلامباره مینشانند تا او را از پل صراط بگذراند. سلطان میگریست. طلحک گفت: ای سلطان مگری و دل خوش دار که تو نیز آن روز پیاده نمیمانی".
در فضایی از داستان و حکایت که عبید برای طبقات گوناگون جامعه میآفریند، همگی بدون استثنا در داد و ستد سکس نقش میآفرینند. کسی را نمیتوان یافت که به نوعی برائت خویش را از این ماجرای همگانی اعلام نماید. در عین حال آنان برای توجیه رفتار خویش نمونهای ویژه از دین حکومتی را هم پشتوانه میگرفتند. چون صاحبان کرسیهای قدرت، چه در ساختار حکومت و محاکم و چه در مساجد و مدارس، همگی رویکردهایی از تنفروشی یا تجاوز جنسی را نیز به پیش میبردند. ولی داد و ستدهای این نوع از اقتصاد کمتر به دریافت بهای جنس از طرف مقابل میانجامید. چون نظام سیاسی و اقتصادی حاکم چهبسا نوعی از بردگی جنسی را به همگان تحمیل کرده بود. خاستگاه اقتصادی کنیزان و غلامان هم به درستی از چنین ادعایی حکایت دارد. این کنیزان و غلامان بین اربابان خود دست به دست میشدند. آنان میبایست به همراه کار مزدوری خود در خانه یا مزرعهی صاحبان خویش، نیاز جنسی ایشان را هم برآورده کنند.
به نقل از «آوای تبعید» شماره ۱۹
|
|