افغانها در ایران مهمان و بیگانه نیستند
Thu 19 08 2021
س. حمیدی
دولت ایران تلاش میورزد تا افغانهای فراری از دست طالبان را هرگز به خاک ایران راه ندهد. به طبع از همین راه نیز میتواند همسویی و همراهی خود را با قدرت گرفتن طالبان در کابل به نمایش بگذارد. افغانها نیز به همین آسانی خود را در دام مرزبانان جمهوری اسلامی ایران رها نمیکنند. آنان به قاچاقچیهای مرزی پول میدهند تا ایشان را از مرز بگذرانند و بتوانند خود را به شهرهای دوردست ایران برسانند. در شرایط حاضر، قاچاقچیان چیزی حدود بیست میلیون تومان میگیرند تا مشتاقان مهاجرت به ایران را از آن سوی مرز افغانستان تا یکی از شهرهای امن این سوی مرز برسانند. چیزی معادل هشتصد دلار امریکایی، که در تهران مزد شش ماهِ یک نفر افغان را در بر میگیرد. این رقم تا پیش از چیرگی طالبان بر کابل از رقم ده میلیون تومان فراتر نمیرفت. ولی با آمدن طالبان، نرخ قاچاق انسان در نواحی مرزی شرقِ ایران همچنان بالا میرود.
باید در نظر داشت که ظرف دو هفتهی گذشته قیمت دلار نیز در دو سوی مرز بدون رویه بالا میکشد. در تهران دلار و ارزهای اروپایی بیش از پانزده درصد صعود را نشان میدهد. موضوعی که درد و رنجی دوچندان برای افغانهای مهاجر فراهم دیده است. چون مزدشان را در ایران به همین دلار تبدیل میکنند و برای خانوادههایشان میفرستند. در واقع مزدشان در ایران تا پانزده در صد کاهش یافته است.
اگر تا دیروز افغانها به قصد کاریابی راهی ایران میشدند، امروزه قدرت یافتن خودخواهانهی طالبان این معادله را به هم ریخته است. چون اکنون بیش از همه، به جان و زندگی خویش میاندیشند. آنان همگی به خوبی فهمیدهاند که طالبان در درجهی نخست با جان و زیستن آدمها و خانوادهها سر و کار دارند. بدیهی است افرادی که از فضای مدرسه و مسجد و درمانگاه برای اجرای عمل انتحاری خویش سود میبرند، چنین پیشینهی ناصوابی را از خود در ذهن مردم بر جای بگذارند. پاک کردن چنین پیشینهای به همین آسانی امکانپذیر نخواهد بود. بدون تردید همین خانوادهها هستند که اینک فریاد دادخواهی خود را در خیابانهای ایران هم سر میدهند. بازگشت طالبان به قدرت، فضایی فراهم خواهد دید تا مردم قاتلان خانوادهی خود را بهتر و بیشتر بشناسند. فیلمهای مستندی که اینک از مردم در شهرهای افغانستان ارایه میشود، همگی از نفرتی همگانی حکایت دارد که این نفرت همگانی را مردم عادی به نام نودولتان طالبان به ثبت رساندهاند.
افغانهایی که اینک به ایران مهاجرت میکنند، حضورشان را در بین دوستان قدیمی خود جشن میگیرند. آنان خوشحال به نظر میرسند چون توانستهاند خود را از مهلکهی طالبان وارهانند. اما دولت ایران بنا به طبیعت غیر انسانی خود، به چنین حضوری گردن نمیگذارد و حاضر نمیشود برای سامانیابی ایشان قدمی پیش بگذارد. همچنان که دیدهها را نادیده میگیرد تا آسیبهای برآمده از این مهاجرتها را در جایی به حساب نیاورد. وزارت کشور ایران هم نمیپذیرد که برای ایشان برگ هویت صادر کند. به طبع صدور برگ هویت برای افغانها مسؤولیت دولت را در قبال ایشان بالا خواهد برد. اما دولت دانسته و آگاهانه میخواهد از پذیرش هرگونه مسؤولیتی در این زمینه شانه خالی کند. چون کارگزاران جمهوری اسلامی ایران چنان میپندارند که همراه با نادیده انگاشتن چنین راهکاری خواهند توانست از پاسخگویی خود در سازمانهای بینالمللی بکاهند. جدای از این، ضمن سکوت خود در قبال مشکلات حضور افغانهای مهاجر، از حل و فصل معضل اشتغال، بیمه، تحصیل و بهداشت ایشان هم سر باز میزند.
حتا مدیران حوزهی بهداشت جمهوری اسلامی ایران، رضایت نمیدهند که به افغانها واکسن کرونا تزریق گردد. هیچ برنامهای هم برای واکسن زدن ایشان ندارند. تازه شهروندان افغان اگر هم کرونا بگیرد، هرگز نمیتواند به مراکز درمانی ایران مراجعه نماید. چون زندگی قاچاقکی ایشان در ایران شرایطی را برمیانگیزد تا هرگز مقابل مأموران جمهوری اسلامی آفتابی نشوند.
در تهران به افغانهای مهاجر ماهانه چیزی حدود صد تا صد و پنجاه دلار مزد میدهند. اما آنان در قبال دریافت چنین مزدی به سختترین مشاغل تن درمیدهند. مشاغلی که هرگز ایرانیان به آن تن در نخواهند داد. تازه بیمه هم نیستند و از مزایای بیمهی درمانی نیز هیچ بهرهای نمیبرند. بیمه نشدن ایشان به طبع شوق هر کارفرمایی را برآورده خواهد کرد. چون کارفرمایان از این بابت هم پولی نمیپردازد. حتا زندگی قاچاقکی این کارگران بهانه قرار میگیرد تا کارفرمایان از پرداخت مطالبات ایشان سر باز بزنند. پیداست که کارگر افغان برای اقامهی دعوای خود، هرگز نمیتواند به پلیس و دادگاه مراجعه نماید.
تازه پیدا کردن کار هم برای افغانهای مهاجر به همین آسانی صورت نخواهد گرفت. چون تحریم چندان رمقی برای تولید در ایران باقی نگذاشته است. کارگاههای بزرگ و کوچک یک به یک تعطیل شدهاند. ساخت مسکن نیز دوران رکود خود را طی میکند. پروژههای جادهسازی دولتی را هم به فراموشی سپردهاند. اکثر کارگران ایرانی بیکار میشوند تا چه رسد به افغانهایی که تازه پا به میدان کار میگذارند.
مهاجران افغان اگر هم کاری گیرشان بیاید سالی حدود هزار و پانصد تا دو هزار دلار مزد خواهند گرفت. با چنین مزدی حتا سرپناهی برای خود نمیتوانند فراهم ببینند تا چه رسد که با آن معیشت خود را تأمین کنند. پناه گرفتن در خانهی دوستان تا حدی میتواند به طور موقت هم شده، از هزینههای اینچنینی بکاهد. اما آسیبهای این نوع زندگی، رمقی برای ایشان باقی نمیگذارند و به طبع تبعات آن دامن جمهوری اسلامی را هم میگیرد. اما مدیران جمهوری اسلامی چنان میپسندند که آسیبهای اجتماعی مهاجران افغان را در جایی به حساب نیاورند. آسیبهایی که دولت ایران در پیدایی آنها نقش میآفریند. در واقع همراه با نادیده گرفتن مسایلی از این دست، به انکارشان روی میآورند.
تظاهرات ضد طالبانی آگاهانه و سازمان یافتهی افغانها در تهران، قم و اصفهان واقعیتی راروشن کرد که حضور میلیونی مهاجران افغان را نمیتوان در ایران سرپوش گذاشت. آنان مطالبات خودشان را فریاد میزدند. مطالباتی که نفرت از طالبان را بازتاب میداد و نفرت از جمهوری اسلامی ایران یا پاکستان را، که در به قدرت رساندن ایشان نقش میآفریند. بیدلیل نیست که پلیس جمهوری اسلامی ضمن همسویی و همراهی با طالبان، گاز اشکآور و گلولههای سربی خود را برای معترضان افغان هدیه فرستاد. چون حکومتهایی از نوع ایران، چین، پاکستان و روسیه علیرغم رسمیت نیافتن حکومت طالبان، "دست دوستی" خود را به سوی ایشان دراز کردهاند. اما این دستهای دوستی هرگز مردم مظلوم و مهاجران مستأصل افغان را در جایی به حساب نمیآورد. همهی این دولتها نیز در الگویی از خود طالبان، روز روشن ضابطهها و عرف بینالمللی را زیر پا میگذارند.
بر خلاف آنچه که در رسانههای دولتی ایران تبلیغ میشود، افغانها همگی مردمانی آرام و نجیب هستند که معیشت و گذران خانواده برای ایشان اصل قرار میگیرد. ولی این موضوع را هرگز نه حکومتگران افغان فهمیدهاند و نه دوستان و همتایان سیاستمدار ایشان در پاکستان و ایران.
ناگفته نماند که مردم عادی ایران تا کنون هیچ چیزی در سامانیابی مهاجران افغان کم نگذاشتهاند. چنانکه در کاریابی به یاری ایشان میشتابند و علیرغم قوانین سختگیرانهی دولتی، سیمکارتهای خودشان را در اختیارشان میگذارند. حتا کارت حساب بانکی خودشان را به مهاجران افغان میسپارند. جدای از این، افغانها را هرچند از اجارهی خانه و منزل بازمیدارند، ولی ایرانیها همیشه در این مورد هم به افغانها یاری رساندهاند. چنانکه میلیون نفر از افغانها مهاجر تا کنون توانستهاند قید و بندهای نامردمی دولت ایران را برای مهاجران دور بزنند و به زندگی خود در ایران ادامه بدهند. حتا بسیاری از مدیران مدارس دولتی ایران هم ضابطههای دولتی را به دور ریختهاند تا بتوانند از دانشآموزان خانوادههای افغان در مدرسهی خود ثبت نام به عمل آورند. افغانها خوب میفهمند دولت نامردمی ایران شهروندان هر دو کشور را با زنجیری مشترک به بند میکشد.
افغانها برای مردم ایران بیگانه نیستند و نمیتوانند بیگانه باشند. جمعیت آنان از جمعیت اکثر استانهای ایران یا ملیتهای ایرانی هم فراتر میرود. اینها دههها باملایمت و خویشتنداری در ایران زیستهاند و همچنان خواهند زیست. اما دولت خودساخته و اسلامپرداختهی ایران، تمامی ضوابط بینالمللی را زیر پا میگذارد تا از پذیرش حقوق قانونی، اخلاقی و طبیعی افغانها سر باز بزند. طبیعی است که پای سازمان ملل و دیگر نهادهای ذیربط بینالمللی را باید به چنین ماجرایی باز کرد تا آنان پاسخگوی چنین ماجرایی باشند و دولتمردان خودخواندهی جمهوری اسلامی را نیز به پاسخگویی در برابر مطالبات افغانهای مهاجر ملزم نمایند.