عصر نو
www.asre-nou.net

دیدار معنوی مثنوی
(اختیار نزد عاشقان الهی)


Mon 9 08 2021

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
بیا ساقی می ما را بگردان
بدان می این قضاها را بگردان 1
قضا خواهی که از بالا بگردد
شراب پاک بالا را بگردان 2
زمینی خود که باشد با غبارش
زمین و چرخ و دریا را بگردان 3
نیندیشم دگر زین خورده سودا
بیا دریای سودا را بگردان 4
اگر من محرم ساغر نباشم
مرا لا گیر و الا را بگردان 5
اگر کژ رفت این دل‌ها ز مستی
دل بی‌دست و بی‌پا را بگردان 6
شرابی ده که اندر جا نگنجم
چو فرمودی مرا جا را بگردان 7

(تفسر اجمالی ابیات)
ابتدا مقدمه ای لازم است:

همچنین بحث است تا حشر ِ بشر
در میان ِ جبری و اهل ِ قَدَر
جبر را ایشان شناسند ای پسر
که خدا بگشادشان در دل بصر

مولانا بحث و اختلاف میان دو جریان فلسفی جبرگرایی و اختیار گرایی را البته انکار نمی کند اما آن را کنار می نهد تا نشان دهد قضا و قدری که منظور عارفان است بکلی با قیل و قال فلسفی ومدرسی متفاوت است .جبری را که او در این دیدگاه مطرح می کند از استهلاک ارادۀ عارف در ارادۀ خداوند بر می خیزد . بنا بر این چنین جبری ،عین اختیار است. و اما ابیات این غزل گفت و گوی شاعر است با پیری حق شناس که با اراده ای الهی بعنوان معشوق به هدایت عاشق زار خویش برخاسته ،می معرفت به وی می چشاند و او را مختار سرنوشت می سازد اکنون سالک می تواند به نیروی عشقی که به وی دارد در جریان قضاو و قدر الهی خرق عادت کند و نیک بخت گردد . گویی طنین بیت خواجۀ شیراز است که می سراید:

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم

با این تفاوت که بادۀ حافظ انگوری ست و ساقی، زیبا رویی زمینی ولی از آن مولانا ساقی شمس تبریز است و می او الهی . با توجه به این پیش گفتار، شرحی کوتاه بر ابیات غزل می آوریم: در ادب صوفیه غالبا چنین معمول است که ساقی را معشوقی آشنا با ظرائف طریقت و دستگیرعاشقان در نظر می گیرند. البته به شرطی که عاشق ادب ورزد و از جفاها ی معشوق شکوه ای نداشته باشد.

بیت اول: ای ساقی بیا و می را در مجلس شرابخواران به گردش در آور و با آن قضای بد الهی را از ما دور فرما ! ــ قضا سرنوشت هر یک از موجودات در اندیشۀ حضرت حق است و قَدَر، ظاهر شدن حکم قضا در زمان و مکان خاص. منظور شاعر آن است که مست عشق بر قضا و قدرالهی خرده نمی گیرد.

بیت دوم: شاعر پند می دهد که :اگر می خواهی جریان قضای الهی را دگرگون کرده طرحی نو دراندازی اندازی ، شراب پاک الهی را به گردش در آور و از عشق مست و بی عقل محاسبه گر شو!

بیت سوم: جایی که نیروی عشق می تواند زمین و دور زمان و دریاها را به حرکت در آورد، دیگر چه جای زمینی که از خاک و غبار ساخته شده است. نجوم زمان مولانا زمین را در مرکز افلاک ثابت فرض می کرد و افلاک را گرد بر گرد زمین در حال گردش می دید.

بیت چهارم : نیندیشم دگر زاین خورده سودا
بیا دریای سودا را بگردان

دیگر نگران این دیوانۀ مجنون نیستم .سودا خورده یعنی سودا زده و دیوانه . مولانا اشاره به وجود خود دارد . بیا و دریای دیوانگی را واژگونه ساز و بر سر ما بریز . دیوانه ترم کن!

بیت پنجم : اگر من محرم ساغر نباشم/ مرا "لا" گیر و "الّا" را بگردان ! به عبارت قرآنی " لا اله الا الله" که بخشی ست از آیه نوزده سوره محمد : " نیست خدایی بجز الله" اشاره شده است . می فرماید در این شراب گساری اگر همدم جام شرابت نباشم وتحمل سرکشیدن آن را نداشته باشم،مرا هیچ فرض کن و "مگر" را مبدّل کن . توضیح آن که در این عبارت قدسی، بجز الله هیچ چیزی وجود ندارد . لا علامت نفی است "اله" وجود خارجی ندارد و "الا" مدخلی ست برای اثبات الله . بنا بر این میان نفی ِ اول عبارت و اثبات ِ الله، الا واسطه است . همین الا ، اشاره به وجود برزخی عارف دارد که در پی وصال به حق و تبدّل ِ وجه حیوانی خویش است.

بیت ششم : اگر کژ رفت این دل ها زمستی/ دل ِ بی دست و بی پا را بگردان
اگر دل این عشاق مجازی بر اثر مستی عشق به راه خطا رفت و مثلا عاشق درهمان خلسۀ عشق مجازی در جا زد،، دل بی دست و پای او را که چون گوی در خم چوگان توست بغلطان و به حق رسان!

بیت هفتم : شرابی ده که اندر جا نگنجم/چو فرمودی مرا جا را بگردان
حالا که فرمان می دهی جایت را تغییر بده و پیش تر بیا ،مرا چنان شراب ناب بنوشان که از مستی توان برخاستن نداشته باشم، . توضیح آنکه در مجالس می گساران ، عاشقان سینه چاک ساقی زودتر ازدیگر می خواران حضور می یافته اند تا بتوانند هر چه نزدیک تر به او نشسته، بهتر در روی او خیره شوند و لذت ببرند .افزون بر آن شاید لطف ساقی شامل حالشان شده می بیشتری دریافت کنند . از طرف دیگر هم ساقی زبل و ناقلا ، معمولا ثروتمندان و والامقامان را در صفوف نخستین می نشانید تا در ازای دلبری و
همجواری بیشتر، سکه ای ،چیزی از کسی بستاند . هرچند رسم رندی بر این بود که همه را یکسان بنگرد و به یک اندازه شراب رساند . چنان که خواجۀ شیراز هم در بیتی پر ایهام سروده است :

ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند

پایان
محمد بینش (زیبا روز)

http://zibarooz.blogfa.com/post/318