عصر نو
www.asre-nou.net

خطر اعدام برای دستگیرشدگان خوزستان


Fri 23 07 2021

س. حمیدی

آمارهای تقریبیِ کنشگران سیاسی و فعالان حقوق بشر، حکایت از آن دارد که قریب دو هزار نفر از معترضان خوزستانی را ظرف روزهای اخیر به بازداشتگاه‌ها سپرده‌اند. حتا شهروندان شهرهایی که به حمایت خوزستانی‌ها برخاستند، از این آسیب حکومتیان بر کنار نمانده‌اند. در این بین، شهروندان شهرهای بوشهر، اصفهان، کرج، الیگودرز، خرمآباد و بروجرد را بیش از معترضان دیگر شهرها بازداشت کرده‌اند. ولی حسن روحانی در الگویی از مدیران امنیتی شاه شمار این معترضان را فقط چند صد نفر تخمین می‌زند. چند صد نفری که مثل همیشه گویا از خارج مرزهای ایران به درون آن راه یافته‌اند. سپس علی شمخانی نیز به خانواده‌ی معترضان تسکین می‌دهد تا بگوید افرادی که جرمی مرتکب نشده‌اند، آزاد می‌شوند. سخنی که به طبع نمونه‌ای از آن را باید از مدیران ارشد قوه‌ی قضاییه یا دادستان کل و دادستان خوزستان شنید. اما با تکرار چنین سخنانی در رسانه‌های دولتی مشخص می‌شود که سرنوشت بازداشتی را به موضوعی امنیتی برای حکومت بدل نموده‌اند. تا آن‌جا که برای آزادی یا صدور حکم ایشان فقط "شورای امنیت ملی" حکومت، تصمیم‌گیری به عمل می‌آورد.

در خوزستانِ جمهوری اسلامی، عرب بودن جرم است. اگر هم موضوع اعتراض خود را به زبان عربی فریاد بزنند، جرمی مضاعف شمرده می‌شود. تازه، اگر هم بخواهی به زبان عربی بازجویی پس بدهی، جرمت از این هم سنگینتر خواهد شد. چون این شورش عمومی ابتدا در مناطق عرب‌نشین غرب خوزستان پا گرفت. پس ساکنان مناطق غربی خوزستان بیش از مناطق شرقی آن مجرم به حساب می‌آیند. چنان‌که شهرهای شرقی خوزستان با اندکی تعلل به این جنبش عمومی پیوستند. ناگفته نماند که در زندان اهواز همیشه عرب‌ها را از مابقی اقوام جدا کرده‌اند تا عرب بودن شناسه‌ای مطمئن برای بی‌اعتباری مطالبات ایشان قرار بگیرد. مثل بهایی‌ها که در ایران مجرم به دنیا می‌آیند. اما جرم مادرزادی عرب‌های خوزستان، از این هم سنگین‌تر است. جاسوسی، ارتباط با سرویس‌های بیگانه، براندازی و تجزیه‌طلبی از جمله‌ی همین جرایم شمرده می‌شوند که در صورت لزوم موضوع ارتداد و ابراز انزجار از ولایت فقیه را هم میتوان به آن‌ها افزود.

نام زندان اهواز همیشه برای کنشگران سیاسی کشور، یک استثنا است. استثنا بودن آن به زمانه‌ی شاه بازمی‌گردد. بعدها چنین سنت‌هایی از شکنجه و اعدام برای جمهوری اسلامی هم باقی ماند. آن‌وقت جمهوری اسلامی نیز به سهم خود نمونه‌هایی ویژه و استثنایی از شکنجه را در زندان اهواز به کار گرفت و حتا نوع و جنس آن را نیز ارتقا بخشید. چنا‌ن‌که زندانیان اهوازی همیشه آرزو داشته‌اند که ای‌کاش در اوین به سر می‌بردند. در زندان اهواز همچنین نمونه‌های کاملی از تمام اقوام ایرانی به سر می‌برند. ولی کردها، لرها، آذری‌ها و عرب‌ها بیش از دیگر اقوام، از شمار زنداینان این زندان سهم می‌برند. بیشتر آنان در جست و جوی کار، زادگاه خود را ترک می‌کنند. اما کنشگری اجتماعی یا سیاسی سرآخر به دستگیری ایشان می‌انجامد. جدای از این، حکومت خیلی راحت مُهر تجزیه‌طلبی و براندازی خود را بر ایشان می‌کوبد. آنها هم تجزیه‌طلب هستند چون کرد، بلوچ یا عرب به دنیا می‌آیند. در عین حال معلوم نیست که چه کسی برای ایشان، عقد اخوت با نظام جمهوری اسلامی خوانده است که ایشان به حتم باید تا ابد به مضمون آن وفادار باقی بمانند.

جمهوری اسلامی موظف است تا هرچه سریع‌تر شمار بازداشتی‌های خوزستان و شهرهای دیگر کشور را رسانه‌ای کند. خانواده‌ها حق دارند که از محل زندانی شدن افراد خانواده‌ی خود آگاهی بیابند. بازداشت شدگان هم‌چنین حق دارند که آزادانه برای خود وکیلی انتخاب کنند. جمهوری اسلامی باید بپذیرد که در مراحل بازجویی از متهمان، هیچ گاه از شکنجه سود نخواهد برد. جدای از این، هرگز خواست و اراده‌ی خود را به متهمان تحمیل نخواهد کرد. مدیران امنیتی جمهوری اسلامی همچنین باید بپذیرند، از مجبور کردن معترضان خوزستانی برای شرکت در شوهای تبلیغی تلویزیون بپرهیزند. مدیران بالادستی کشور به حتم باید حق ملاقات را برای تمامی این متهمان به رسمیت بشناسند. فضای انفرادی زندان‌های حکومت همواره آسیب‌های برگشت ناپذیری را برای متهمان در پی داشته است. چنان‌که در فضای انفراد‌ی‌ها، بسیاری از مرگ‌های زیر شکنجه را به پای خودکشی متهم مینویسند. از سویی دادگاه‌های جمهوری اسلامی هم حاکم و قاضی‌اند و هم طرف حکم. به عبارت روشن، یک‌سویه و خودخواسته برای متهم تصمیم می‌گیرند. معادله‌ای که باید آن را به نفع متهم بر هم زد.

باید حکومت را مجبور کرد تا جنازه‌ی کشته‌شدگان را هرچه زودتر به خانواده‌ی آنان تحویل بدهد. علت مرگ این کشته‌شدگان باید رسانه‌ای گردد. حتا مردم باید قاتل یا قاتلان فرزندان خود را بشناسند. عزاداری آزادانه حق طبیعی این خانواده‌ها است. دولت باید چنین حقی را برای همگان به رسمیت بشناسد.

به یاد بیاوریم که در جریان حوادث اعتراضی دی‌ماه نود و شش یا آبان ماه هشتاد و هشت بسیاری از بازداشت شدگان را کشتند و جنازه‌ی ایشان را در سدها و یا آزادراه‌ها رها کردند. حوادثی از این دست اکنون نباید اتفاق بیفتد. باید حکومت را مجبور کرد تا پس از دستگیری متهم، مکان بازداشت و نوع اتهام او، خیلی زود و سریع به خانواده‌اش اعلام شود. چنین راهکاری می‌تواند از حوادث پیشین بکاهد.

تازه اگر این جنبش فروکش کند، به حتم دستگیری‌های بیشتری اتفاق خواهد افتاد. فقط تداوم و اعتلای آن می‌تواند از میزان آسیب‌های جانی آن بکاهد. به لبخندهای عوامفرییانه و دلسوزانه‌ی حکومت نباید اعتماد کرد. به یاد بیاوریم که آنان با معترضان آبان ماه چه کردند. چون تنها به کشتار خیابانی این معترضان اکتفا نکردند. بسیاری از ایشان را در زندان‌های حکومت از پای درآوردند. ماجرایی که قریب دو سال هم‌چنان بدون وقفه دوام آورده است. درنتیجه هستند افرادی که هنوز هم حکمشان را دریافت نکرده‌اند، یا پس از دریافت حکم از نو حکم جدیدی برای ایشان صادر می‌کنند.

شنیده‌ها از آن حکایت دارد که حکومت بسیاری از وابستگان خود را در خفا به خوزستان میکشاند. بیشتر افراد این گروه از کسانی انتخاب می‌شوند که عرب یا خوزستانی‌اند و حضور ایشان در پهنه‌ی خوزستان چندان شکی بر نمی‌انگیزد. جدای از این، علی شمخانی و محسن رضایی شگردهایی را در پیش گرفته‌اند تا نمایندگان خود را به سراغ شیخ‌های قبیله بفرستند. قرار است با تطمیع و تهدید، همین شیخ‌ها را بر سر "عقل" بیاورند تا از حمایت خود در این جنبش همگانی دست بردارند. قرار است همین رئیسان قبیله از حمایت جنبش اعتراضی دست بردارند تا به مخالفانی برای این اعتراض عمومی بدل گردند. همان راهکار مرتجعانه‌ای که چند و چون آن را روحانیان بلوچستان در انتخابات حکومتی اخیر به کار گرفتند. چون روحانیان محلی به دلیل تطمیع حکومت، رأی دادن به ابراهیم رئیسی را امری واجب شمردند. از سویی، گفته می‌شود که نیروهایی از حشدالشعبی و لشکر فاطمیون هم خود را به خوزستان رسانده‌اند. چون قرار است همان کفن‌پوشان نهم دی ماه هشتاد و هشت را از نو در خوزستان راه بیندازند. کفن‌پوشانی که به حمایت از رهبر نظام به پا خاستند تا مخالفان علی خامنه‌ای را در کف خیابان‌های شهر درهم بکوبند.

از سویی گفته می‌شود که موضوع تعطیلی استان تهران و البرز به بهانه‌ی کرونا نیز با موضوع جلوگیری از گسترش اعتراضات خوزستان در پیوند قرار می‌گیرد. حقه‌ای که طی دو سال اخیر دو بار آن را به کار بسته‌اند تا از گسترش اعتصابات معلمان جلوگیری شود. چون جهت جلوگیری از مسافرت تهرانی‌ها هیچ کوششی به عمل نمی‌آید. به همگی بنزین کافی میدهند و جریمه‌های ترافیکی خروج از تهران را هم جایی به حساب نمی‌آورند.

ولی مردم از توان شبکه‌های اجتماعی جهت بازتاب واقعیت‌های خوزستان سود می‌جویند. در همین راستا هنرمندان نیز بیکار نمانده‌اند. آثار آفریده شده در حوزه‌ی شعر، موسیقی، نقاشی، عکس، کلیپ‌های هنری چنان بالاست که به حتم برای همیشه نمونه‌هایی از آن‌ها در تاریخ به یادگار باقی خواهد ماند. هم‌چنین بسیاری ازهنرمندان و کنشگران سیاسی نام خوزستان را به درستی به "خونستان" بدل کرده‌اند. در و دیوار معابر شهرهای استان تهران و البرز را با چنین نام- واژه‌ای از رنگ سرخ، تزیین نموده‌اند. جدای از این، جنبشِ حمایتی تهران‌یها و کرجی‌ها را در نطفه خفه می‌کنند. اما این وضع چندان هم دوام نخواهد آورد. مردم به خوبی فهمیده‌اند که جنبش‌های محلی در صورت نبودِ حمایت‌های سراسری در نطفه خفه خواهند شد. تمامی اعتراضات فقط در پیوند و همراهی با هم می‌توانند ببالند و به اهرمی کارساز برای براندازی حکومت مبدل گردند.