عصر نو
www.asre-nou.net

یادی از یک پژوهش موثر بر نگارنده


Sun 13 12 2020

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad04.jpg
در این چهار دهه که افرادی مثل نگارنده ( با سن بیست سال ببالا در زمان رفراندم "جمهوری اسلامی آری یا نه ؟") به چالش با حاکمیت پسا انقلابی درگیر شدند، همواره چند عامل باعث گسست و پیوستهای متوالی در جهان بینی و نظریه پردازی بوده است.

این عوامل گاهی وقایع و اتفاقاتی برون ذهنی بودند. مثل یورش نیروهای فشار به تظاهرات علیه بستن روزنامه آیندگان، سرکوب اعتصاب ماهیگیران در بندر انزلی و یا سرکوب تظاهرات روز جهانی زن به هشت مارس در اولین سال پسا انقلابی. اما گاهی درون ذهنی بوده اند. مثل مطالعۀ کتاب، خوانش پژوهشی و تامل بر آنها.

اینجا سر آن ندارم که گاهشماری از یورشهای متداوم حاکمیت به آزادیهای سیاسی و اجتماعی مردم را بدست دهم. در تاریخنگاری دگراندیشان این اتفاقات و وقایع به حد کفایت گزارش شده است. همچنین بدست دادن سیاهه ای از کتابها و رساله­ های موثر نیز قصدم نیست.

فقط به یک کتابچه که عکس جلدش در پایین آمده اشاره میکنم که برای فهم و شناخت نگارنده نقش تعیین کننده داشته است.

سوای یادآوری عامل فهم و شناخت تازه، میتوانستم به برش عاطفی و نیز گسست قاطع نگرشی از گرایش استالینی نیز اشاره کنم که در پی مطالعۀ رُمان مانس اشپربر با نام "قطره اشکی در اقیانوس" برایم پدید آمد.

این اشاره را برای وقت دیگری میگذارم. گرچه اهمیت گرایش استالینی و تاثیرمنفی ­اش بر نسل ما بیشتر بوده است.زیرا در مدت زمان زیادی بر جریان جنبش چریکی و سازمان فدائیان سیطره داشته است. جریان و سازمانی که نگارنده از بیست تا بیست و پنج سالگی خود را هوادار و شیفته آنها میدانست، بطور عمده، استالینی می اندیشید و عمل میکرد.

اما برش عاطفی را بگذاریم برای شاید وقتی دیگر.

اکنون بپردازیم به فهم و شناختی که در نتیجه خواندن کتابچه ای از ژرژ باتای فرانسوی با نام "ساختار روانشناسانۀ فاشیسم" پدید آمد. نگارنده این کتاب را به آلمانی سال ۹۸۹ خوانده است. سپس در مطلبی در مورد "ادبیات رسمی- رمان اسلامی..." مندرج در کتاب "ما و قهقرا" (رمان به مثابه آئینۀ جامعه، نشر باران سوئد، ۱۹۹۴) بدان اشاره کرده است.

مطلب ژرژ باتای سپس در سال ۱۳۹۱ بفارسی ترجمه میشود( مترجم سمانه مرادیانی، انتشارات رخ داد نو). اما به تاسف کلیدی ترین نکته و اشاره این رساله بخاطر اعمال سانسور رژیم حاکم حذف شده است. بنگرید به ص ۵۲ کتاب یادشده در بخش"فاشیسم به عنوان فرم حاکم حاکمیت".

باری. باتای در متن سانسور نشده و در آن کلیدی ترین نکته معتقد است که اگر در تاریخ برای فاشیسم فقط یک نمونه پیشینی وجود داشته باشد که شکلی از سیطره فراگیر مبتنی بر نیروی نظامی و دینی را توامان تحمیل میکند، آن نمونه فقط در خلافت اسلامی یا به زبان نگارنده نظام خلیفگانی قابل رویت است.

البته کلمه مرکب مورد استفاده نگارنده، یعنی "نظام خلیفگانی"، از مباحث زبانشناسانۀ استاد آذر تاش آذرنوش در کتاب "چالش میان فارسی و عربی" بر گرفته شده است. نگارنده گاهی البته از این نامگذاری گذشته و برای روانتر شدن متن از مفهوم "خلیفه گری" بهره گرفته که گویا فهم آن آسانتر است.

باری. حال بطور اجمالی هم شده اشاره کنم که چرا با توجه به رفتار عینی حکومت جدید اسلامی نکته ژرژ باتای را قابل توجه میدانستم. و چرا نامگذاریهای رایج آن زمانه در مورد رژیم پسا انقلابی که در کل جریانات چپگرای زمانه و بویژه در سازمان فدایی مطرح میشد، نگارنده را قانع نمیساخت.

پس از انقلاب به یغما رفته توسط بنیادگرایی اسلامی، وقتی در سازمان فدایی انشعاب شد، یک گسست کنشمندانه در مقطع نشریه کار شماره ۵۷ صورت گرفت.

در نتیجه دو جماعت زیر عنوان "اکثریت" و "اقلیت" دم و دستگاه خود را از یکدیگر جدا ساختند. از اینرو برای خویشاوندان این دو جماعت که بر سر درستی و نادرستی حاکمیت رو در روی هم قرار گرفتند، امر واکنش نظری، نوشتن دفتر ایام، ارزیابی وضعیّت کشور و امور جاریه نیز تفاوت یافت.

جریان "اکثریت" در کلیت خود، از همان آغازش خوراک جدل ایدئولوژیکی شد که بین دو اردوگاه جهانی رواج داشت.

آنجا فرخ نگهدار و همقطارانش جانب گُفتمانی را گرفتند که در مورد سوسیالیسم واقعا موجود غلو و آوازگری میکرد و در مسکو کعبه آمال میدید. البته مثل موتلفان مسلمان و حزب اللهی خود نیز غرب را در یکسونگری ابلهانه ای به "کفر آباد" فرو میکاست. ایشان در همنوایی با همین گفتمان، باید تاوانی میپرداختند؛ که چیزی جز تبلیغ دروغ به جای حقیقت نبود.

چنان که در همخوانی با پیروان خط امام یکسره رفتار رژیم حاکم ایران را وارونه جلوه دادند. ذهنیت قبلی شان گویا دُچار "آمنه زیا" یا دگردیسی کامل شده باشد.

چون به غلبه واپسگرایی علیه مدرنیته خوشامد گفتند. بر روندی ارتجاعی، واقعه ای که پس از انقلاب ۱۸۴۸ آلمان روی داد و مارکس نیز بدان اشاره داشته، یعنی احیای سیطرۀ مطلقه قرون وسطایی که در ایران به شکل اعمال قدرت خلیفه و تیم اُملان و اُزگلان و اوباش، اتیکت ترقی و پیشرفت بسوی سوسیالیسم چسباندند.

بنابراین اصلا دغدغۀ نگرش انتقادی در مورد نامگذاری و شناخت ماهیت رژیم پسا انقلابی را نداشتند. ضرورت تلاش نظری برای شناخت شرایط جدید، ارائه تعریف از جامعه دستخوش تلاطم و مفهوم خود بنیاد از کارکرد قدرت در میان ایشان پا نگرفت. یکسری مباحث را تکرار کردند که قبلا در آکادمیهای "میم. لامی" مسکو تولید و نشر شده بود. چقدر به نظریات داهیانه "تئوریسینهای بوروکرات" نازیدند که در بزنگاه حتا نتوانستند بحران شهرداری مسکو را مدیریت کنند تا چه رسد به این که سوسیالیسم دست ساز را اشاعه دهند.

در مقابل استقرار جناح "اقلیت" ،اما، بدون تکیه گاه روانی و مالی احزاب کمینترن و نیز بدون پشتوانه جزوه‌های تئوریک مکتب مارکسیسم دولتی شکل گرفت. اقلیت روند خود را یافت. در جدل درون سازمانی و اعضای دفتر سیاسی، حیدر تبریزی جلوی دیگران به استدلال میایستد. برای آنکه به سابقۀ رفتار سازمان چوب حراج نزنند. از دل پایداری جلوی حمله به گذشته، گذشته که باید برای نوعی مماشات در زمان حال جا باز کند، نوعی واقعیت گرایی پیدا میشود. اقلیت به راه فرمانبری از دستورات ایدئولوژیکی اردوگاهی نمیرود و چشم بر احیا استبداد نمیبندد. سپس به بستری تبدیل میشود که بحث بر سر ماهیت رژیم حاکم در آن رواج مییابد و اشاره به نمونه های "دولت استثنایی" و "کاست حکومتی" که با استناد به متنهای مارکس صورت میگیرد، از سوی "الف. رحیم" و "مهرداد بابا علی" مطرح میشوند.

این نمونه ها گرچه خود هنوز متکی بر درک اقتصادگرایانه و کلیشه های زیر بنا و روبنا بودند، اما دریچه ای شدند که کمی هوای تازه به درون مباحث بیاید. سپس جایی باز میشود که از منظر رفتار فرهنگی و توجه به تکرار مراسم و آئین پرستی، حاکمیت ورانداز شود. از آن لحظه ببعد ما بتدریج میتوانیم با اتکا به نقد فرهنگی نگاهی به هیولایی بیندازیم که خود را "نظام مقدس" میخواند. نظامی که از دل یک جابه جایی در سطح مدیران سیاسی کشور، یک جُنبش پوپولیستی در میان مردم و یک وفاق جهانی ابر قدرتهای چهار گانه در گودالوپ بر سر کنار گذاشتن نظام شاهنشاهی و جایگزینی یک نظام خلیفگانی بیرون می­آید. نظامی که رئوس نظریش را قبلا نوشته اند. نویسندگان یکی نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام است با جزوۀ "خلافت اسلامی" و دیگری روح الله خمینی است با آثاری چون "کشف الاسرار" و موعظه هایی پیرامون ولایت فقیه در شهر نجف.