عصر نو
www.asre-nou.net

"محاکمات و اعترافاتِ" انبوه

زمینه ها و زمانه ها- رادیو بین المللی فرانسه
Mon 10 08 2009

فرنگیس حبیبی

audianceiranisna200.gif
چنین به نظر می رسد که ایران پس از انتخابات وارد فصل محاکمات شده باشد. محاکماتی از نوع خاص و همراه با اعترافات متهمینی که پیش از بازداشت، افکار و عقایدی کاملاً متفاوت با محتوای اعترافاتشان داشته اند.
هر چند از زمانیکه گالیله در دادگاه کلیسا اعتراف کرد که زمین ساکت است و خورشید به دور آن می گردد تا به حال در نقاط مختلف دنیا و در دوران های گوناگون تاریخ، به ویژه در سی - چهل سال اخیر در ایران، صحنه های اقرار به کرات مشاهده شده، اما این مانع از آن نیست که هربار در برابر چنی محاکمات یا مصاحبه های تلویزیونی، بیننده از خود نپرسد تغییر عقیده و گفتار با چنین سرعتی چگونه ممکن و قابل باور است و اصلاً به چه دردی می خورد و به کار چه کسی می آید؟ بازجویانی که به چنین "ورزش اعتراف گیری" می پردازند چه روانشناسی و ذهنیتی دارند؟ با خشونتی که اعمال می کنند چگونه کنار می آیند، متهمان بار این اعترافات را چگونه حمل می کنند؟ و محاکماتی این چنین بر جسم و جان جامعه چه تأثیری می گذارد؟
در میزگردی با آقایان فرج سرکوهی، علی افشاری و روزبه میرابراهیمی که هریک در دوره ای، در سیزده سال اخیر، تجربۀ بازداشت، زندان و اعتراف اجباری را خود زندگی کرده اند، گوشه ای از این پرسش ها را مطرح کرده ایم.

علی افشاری، زندانی سال 1381، نخست دربارۀ تعریف بازجویی میگوید: " در نظام های قضایی سالم و مبتنی بر اجرای عدالت نقش بازجو کشف حقیقت است. اما در شکل دیگری از بازجویی واقعیت کمترین اهمیتی ندارد بلکه بازجو سعی می کند به سناریویی که به او سفارش داده شده است، در خلال بازجویی همراه با شکنجه، دست یابد. دو عامل در این تعریف از بازجویی اهمیت دارد. یکی عامل ساختار سیاسی است که چنین مأموریتی را به بازجو میدهد و دیگری عامل فردی و شخصیتیِ بازجو است که می پذیرد از کلیۀ ابزار و روش های غیر انسانی برای رسیدن به این هدف استفاده کند. در حکومت های توتالیترجملۀ معروف استالین مصداق دارد که گفته بود اگر واقعیات با اهداف و خواسته های ما سازگار نباشد وای به حال واقعیات. بدین ترتیب است که این گونه رژیم ها آن چه را که می خواهند به خورد جامعه بدهند، از زبان متهمان در می آورند و در این راه همۀ ارزش های اخلاقی ئ انسانی را می شکنند. اما در سطح بازجو، این افراد از نظر روانشناسی افرادی بیمار هستند و مشکل روانی خود را می خواهند با قربانی کردن افراد جبران کنند. البته پیوستگی ایدئولوژیک نیز با حکومت دارند و گاه نیز برای ترقی شخصی در سلسله مراتب قدرت به این کار دست میزنند. در محاکمات کنونی این عامل سوم نقش پررنگ تری دارد".
علی افشاری دربارۀ اعتبار چنین اعترافات و محاکماتی می گوید که نه از نظر قانونی، حتی از دید قانون اساسی جمهورس اسلامی ایران، اعترافاتی که به زور شکنجه گرفته شده باشد بی اعتبار است. از نظر فقهی نیز کلیۀ فتاوی علیه چنین شیوه هایی حکم می کنند. او معتقد است که چنین اعترافات و محاکماتی حتی برای خود حکومت بی اعتبار است زیرا بار ها دیده شده است که متهمانی که به " جرم" جاسوسی به نفع بیگانه اقرار کرده اند پس از چند ماه از زندان آزد و به خارج سفر کرده اند.

فرج سرکوهی، زندانیِ سال 1375-76، این اصل را یاد آور می شود که اگر در نظامی، فردی را به خاطر عقاید سیاسیش به زندان بیندازند، این نظام، نظامی دیکتاتوریست و این کار عملی غیر انسانی. او می گوید شرایط زندان شرایط عادی نیست بنابراین اگر کسی، حتی بدون شکنجه، در زندان عقایدش را تغییر دهد، این تغییر بی اعتبار است. در زندان و انزوا مکانیسم های بسیاری وارد عمل می شوند: شکنجه های جسمی که کارآترین آن ها شلاق است، بی خوابی که در مرز میان شکنجۀ جسمی و روانی است و بالاخره شکنجۀ روانی. او می گوید: "بازجوها انسان هایی باورمند هستند و کارشان را در خدمت به نظام انجام می دهند". او از بازجوهایی یاد می کند که بعدها متحول و اصلاح طلب شدند و خیلی هم مشکل روانی نداشتند. به نظر او " در اطاق بازجویی، بازجو خداست و متهم هیچ. بازجو همه چیز را در بارۀ متهم میداند. از افکار و فعالیت هایش تا خصوصی ترین سلیقه هایش. او از آنچه در اطاق خواب متهم، هنگام همآغوشی با معشوقش می گذرد، خبر دارد و از همۀ این اطلاعات به عنوان حربه ای برای خرد کردن متهم استفاده می کند. در مقابل متهم هیچ چیز، حتی اسم بازجو را نمی داند و لخت و کتک خورده با چشم بند در مقابل او قرار دارد. بازجو می خواهد زندانی را بشکند. بنابراین از تناقضات رفتاری که در همه هست، از عیب ها و یا خطاهای انسانی متهم استفاده می کند، آن ها را بزرگ میکند. بازجوها بحث اقناعی هم می کنند به ویژه در مورد کسانی که می توانند مشترکاتی با بازجو داشته باشند. مثلاً هردو به اسلام یا به مبانی نظام اعتقاد دارند و یا در نمونه هایی در سال های شصت، به مبارزه با امپریالیسم. بر سر این مشترکات بحث اغنایی شروع می شود و تحت فشار این نکات مشترک به همه چیز تعمیم داده می شود. اگر این بحث در شرایط عادی درگیر شود و دو طرف بحث برابر باشند و نه یکی بازجو و دیگری قربانی، چه بسا بازجو مجاب شود ولی در شرایط زندان و شکنجه این بحث همواره به خرد شدن متهم می انجامد".
به نظر فرج سرکوهی محاکمات و اعترافاتی که هم اکنون در ایران جریان دارد یک دست آورد داشته است و آن اینکه امروز شخصیت های بانفوذ حکومت، مثلاً آیت الله صانعی، بدون ابهام هرگونه شکنجه و اعتراف گیری را محکوم می کنند. زیرا می بینند که کسانی که سال ها به نظام خدمت کرده اندخود قربانی چنین شیوه هایی شده اند. فرج سرکوهی کارآیی این شیوه ها را در جامعه کم اهمیت می داند و می گوید شاید این اعتراف ها به در هواداران دو جناح رقیب در حکومت بیاید ولی در هرحال اختلافات را میان آن ها بازهم تشدید خواهد کرد.

روزبه میر ابراهیمی، زندانی سال 1383، معتقد است که در دوره های مختلف می توان شاهد مدل های متفاوتی از بازجویی بود. در دوران اواخر ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و اوائل محمد خاتمی، وزارت اطلاعات یکدست بود، تصفیه شده بود و بخشی از آن به شبکه های موازی اطلاعاتی منتقل شده بود که در آنجا منطق و دانشی که میبایست در یک نهاد اطلاعاتی متمرکز شود وجود نداشت. "ما، گروه وبلاگ نگاران، توسط بخشی از تصفیه شده ها که به اطلاعات ناجا منتقل شده بودند دستگیر و بازجویی شدیم. ناجا در آنزمان پروژۀ برخورد با فعالان اینترنتی را داشت. می خواستند سناریویی از پیش آماده شده را پیاده کنند و از طریق بازجویی و اعترافات ما کنترل اینترنت را بدست بگیرند". آتچه به نظر این روزنامه نگار مقیم کانادا در همۀ این دوره ها مشترک است، شیوۀ شکستن شخصیت انسان هاست. آنها می خواستند از متهمان انسان های خرد شده و مطیعی درست کنند تا در پرونده هایی که به هیچ وجه حقوقی نبود از آن ها به عنوان ابزار استفاده کنند. " بازجوها صریحاً می گفتند که این پرونده اصلاً حقوقی نیست. ما می خواهیم این افراد را در سیستم بزنیم و شما به خاطر گناهانی که کرده اید و برای جبران این گناهان باید این اعترافات را بکنید. اعترافات اول علیه خودمان بود و بعد علیه کسانی که متأسفانه الان در زندان هستند مثل بهزاد نبوی و تاجزاده. آن ها اول می خواستند برای ما دادگاه تشکیل بدهند ولی نتوانستند بخش هایی از قوۀ قضایی را باخود همراه کنند. پس محاکمه ای نتوانست برگزار شود. لذا به توبه نامه و مصاحبۀ تلویزیونی اکتفا کردند". به نظر میرابراهیمی پرونده های جمعی همیشه برای زدن بخشی از افراد سیستم است که یا مزاحم هستند و یا غیر خودی شده اند. او متذکر می شود که اینکه امروز کسانی مثل دادستان کل کشور می گویند اعترافات به تنهایی پایۀ صدور حکم دادگاه قرار نمی گیرد، چندان معتبر نیست زیرا از آن جا که همۀ این کیفر خواست ها واهی و غیر مستند است و چیزی در پرونده ها جز همین اقاریر وجود ندارد، احکام تنها بر پایۀ آن صادر می شود.
روزبه میرابراهیمی می گوید امروز کمتر کسی نمایش اعترافات را باور می کند ولی تجربۀ شخص او نشان می دهد که بسیاری از نخبگان به کسانی که با اعتراف بعد از مدت ها آزاد می شدند به دیدۀ بی اعتمادی می نگریستند. و کسانی که در این شرایط آزاد می شوند علاوه بر اینکه ماه ها تحت فشار مستقیم بازجویان قرار دارند باید شخصیت خود را بازسازی کنند و فضایی برای خود ایجاد کنند تا در آن بتوانند از خود دفاع کنند و آنچه را که بر آنان رفته است، بازگو کنند. فضایی که در زندان و در هنگام بازجویی به کلی نابود شده بود. او می گوید اینکه افراد تا چه حد بتوانند اعتماد به نفس خود را بازیابند بستگی به عوامل مختلف دارد ولی امروز ذهنیت جامعه بسیار تغییر کرده است و شاید این کار آسان تر شده باشد.
زمینه ها و زمانه ها