عصر نو
www.asre-nou.net

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و ایرانیان


Mon 9 11 2020

محمد حسین صدیق یزدچی

خواسته یا ناخواسته اما جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با تصورّات مختلف و انتظارات متفاوت و البته دلایل بسا متضّاد، ایرانیان را چشم بر در و نگران داشته. می پرسیم چرا؟ چرا ایرانیان اعّم از حکومت دینی ملایّان حاکم و مخالفان حکومت و بخش عمده ی ایرانیان در سوی دیگر، چشم به آمریکا دوخته اند؟ من می کوشم این پرسش را در تحلیلی که در پی می آید، با بازنگری اجمالی به ساختار سیاسی ، استراتژیک در جریان ِعمل حال و حاضر، به نوعی روشنائی برسانم. بررسی ای که در پی می آید، بنیانا با نظرات و تحلیل های رایج و حتی انتظارت بسیاری از ایرانیان همسو نیست. ابتدا بگویم که در این بررسی مستندات من برخی واقعات سیاسی و اقتصادی عمده ی جهان در چهار دهه ی گذشته خواهد بود. زیرا آنچه که در این چهار دهه به ایران و ایرانیان گذشته، برآمده از نظامی استراتژِیک سیاسی، اقتصادی بوده که از آغاز این چهار دهه به اجر در آمده. بطوریکه عمل و رفتار سیاسی امریکا و متحدّان سیاسی، اقتصادی دیرهنگام اش [اروپا] با ایران در این چهار دهه، در متن استراتژی نوین جهانی و اجرای آن سامان یافته و هم اکنون نیز با قوّت در حال اجراء است. نظامی استراتژیک نوین که زمینه های آن از سالهای پایانی دهه ی هفتاد میلادی قرن گذشته اندیشیده شد و به اجراء درآمد. از این رو این نوشتار و مسئله ی انتخابات آمریکا و انتظارات موهوم و خیالی ایرانیان از نتایج آن را در این بستر اندیشیده و سامان داده ام تا بلکه خواننده ی ایرانی به سرنوشت تاریخی خود با درنگ و بدور از احساسات و انتظارات موهوم و شناخت های نادرست، اما با نگاهی کنجکاوانه و خردمندانه، بنگرد.

در متن واقعات سیاسی و اقتصادی جهان از آغاز چهار دههء گذشته، عمل و اجرای این استراتژِی نوین جهانی را، که عمدتا در خاورمیانه و کانون گرم آن: «ایران و افغانستان و پاکستان» از سوئی و عراق و لبنان و سوریه از دیگر سو، جریان داشته و بر«اسلام» چونان ایدئولوژِی و ابزار ِ ساختاری ویرانگر و بحران زای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مکث و حرکت کرده، تمرکز خواهم داد. چرا؟ زیرا این استراتژی نوین، در اجرای عملی اش در حوزه ی خاورمیانه، بر مجموعه ی اسلام چونان یک دین جامع و گسترده تکیه کرده که پتانسیل های نیرومند و وسیعی را در جهت اعمال و اجرای سیاست های بینهایت سود بخش برای جهان مدرن در بردارد. و باز چرا؟ زیرا «اسلام» در این چهار دهه، چونان جهان بینی ای بوده که رهبران و مدیران سیاسی و اقتصادی عمده ی جهانی، عناصر بنیادی بخشی از یک استراتژی نوین را بر ساختار این دین تنظیم و ارکستره کرده و به اجراء گذاشته اند. من بلافاصله بگویم که سقوط ما در دام یا دامهای این سناریوی «نظم نوین جهانی» با استفاده از ضّد فرهنگ اسلامی و شیعی ما و پشتیبانی یک پارچهء مردم مسلمان ایران تا به امروز بسیار دقیق و ماهرانه هدایت و محقّق گشته است. از اینرو نگاه همواره ی من در بررسی سقوط یا سقوط ها و شکستهای مکرّر فرهنگی و سیاسی بیش از یک سده ی اخیر و در کانون آنها انقلاب دینی ۱۳۵۷، در مقام نخست نه بر عمل سیاسی قدرتهای بزرگ بلکه بر ویژگیهای عمده و بنیادی ضّد فرهنگ اسلامی و شیعی مکث کرده و می کند. ضّد فرهنگی که در ذهن و اندیشه و رفتارها و هنجارهای ایرانیان، از روشنفکر و درس خوانده و عامی و دیندار و بی دین اش و از هر طبقه و قشر اجتماعی درونی یا نهادینه شده است.

طرح «شمال و جنوب» یا «امپراتوری و بربرهای جدید»

می دانیم که به سال ۱۹۹۰و ۱۹۹۱ و بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، صداّم حسین با سناریویی پیش ساخته، کویت را اشغال کرد. ایالات متحده ی آمریکا و هم پیمانانش جنگ اول خلیج را بوجود آوردند و به دنبال کویت را آزاد ساختند. قدر مسلّم جنگ خلیج و سقوط اتحاد شوروی تقریبا همزمان بود. بدنبالِ فروپاشی اردوگاه کمونیستی، یکی از واقعات مهم قرن بیست اتفاق افتاد که آن پایان گرفتن قرارداد «یالتا» بود. قراردادی که بعد از پایان جنگ دوم جهانی، به سال ۱۹۴۵ در شهر یالتا در روسیه میان اتحاد جماهیر شوروی رهبر اردوگاه سوسیالیستی از سوئی و ایالات متحّدهء امریکا و متحدّدان اروپائی اش از دیگر سو بسته شد. به موجب این قرارداد جهان از وجه اقتصادی و سیاسی حتی به نوعی فرهنگی، به دو اردوگاه : سرمایه داری و سوسیالیستی با تمام ویژه هایشان تقسیم شد. طرفین قرارداد (آمریکا و متحداّن از سوئی و شوروی و بلوک تحت سیطره اش از دیگر سو) متعّهد گشتند که در حیطه ی منافع سیاسی و اقتصادی یکدیگر دخالت یا نفوذی موثّر نکنند. بیاد بیاوریم که تخلیه ی ایران از آرتش شوروی به سال ۱۳۲۵ شمسی یا ۱۹۴۶ میلادی ماهیّتا بنا بر تعهّدهای یالتا بود.کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران و سقوط دولت ملّی دکتر مصدّق و تمرکز قدرت سیاسی در ایران بر سلطنت و شخص محمد رضاشاه به مثابه گرداننده و رهبرسیاسی و نه تنها پادشاه غیر مسئول مشروطهء ایران از سوی رهبری بلوک جهان سرمایه داری تا سال ۵۷، باری از روح قرارداد یالتا نشات می گرفت. به سخنی ایران به موجب قرارداد یالتا در حوزه ی نفوذ آمریکا و متحدّانش قرار داشت. به هر روی فروپاشی شوروی عملا و منطقا پایان یالتا بود.

بعد از جنگ اول خلیج و پایان گرفتن «یالتا» ایالات متحّده امریکا «نظم نوین جهانی» را اعلان داشت. در کانون طرح نوین، جهان در دو بلوک نوین شکل گرفت یا در جریان شکل گرفتن بود که با عنوان «شمال و جنوب» شناخته شد. در طرح نوین جهانی شمال ایالات متحده ی امریکا و کشورهای عمده ی اروپاِئی، کانادا، ژاپن، کرهء جنوبی، استرالیا و نیوزیلند را دربرمی گرفت. بقیه ی جهان، یعنی تمام کشورهای آسیائی بجز دو کشور ژاپن و کرهء جنوبی، بعلاوهء تمام کشورهای افریقائی و تمام کشورهای آمریکای لاتین در مجموعه ی «جنوب» قرار گرفتند. در این تقسیم بندی و تعریف سیاسی، اقتصادی، خصلتهای عمده ی شمال عبارت بود از: وحدت و یکپارچگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، تحقّق مطلق دموکراسی همراه با ساختار سیاسی دموکراتیک، گسترش رقابت های مشترک وصلح آمیز اقتصادی میان کشورهای شمال، حمایت از آزادی های مدنی و گسترش آن، حمایت از حاکمیّت سیاسی دموکراتیک با تکیه بر عناصر و ملزومات نظام سیاسی دموکراتیک و سکولار. اما کشورهای جنوب با ویژگی های زیر: پراکندگی، گسترش رقابتهای ستیزجویانه، استقرار حاکمیّت های سیاسی اقتدارگرا، ترویج و گسترش ایدئولوژی های مطلقا بنیاد گرا و سرکوبگر که تعارض با اندیشه های آزاد و خردگرا و ملزومات دموکراسی در ساختار آنها شکل گرفته باشد، تعارض های دائمی با تفکّرات و اندیشه های وحدت گرا، تقویت حاکمیّت های اقتدارگرائی که بخشی از نقش و وظیفه خود را ترویج دشمنی و جنگ و ستیز با مبادی بینش خردورزانه ی و اصول دموکراسی و در یک سخن «مغرب زمین» فرهنگی و تاریخی میدانند. تاآنجا که کشورهای جنوب بنا بر ویژگی های تاریخی شان و ساختار فرهنگی شان، دولت مستقّر، ستیز و دشمنی و نفرت پراکنی بر علیه ارزشهای عصر مدرن را بنا بر پتانسیل های معارضه ی فرهنگی و تاریخی شان با غرب فرهنگی، در کار سیاسی خود پیش می رانند. نمونه ی کاملا مشخّص و معلوم آن سیاست های حذف و سرکوب سیستماتیک رژیم اسلامی حاکم بر ایران است که بر بنیان ذهنیّت ایدئولوژیک و سرگوبگر شیعه ی اثنی عشری عمل کرده و می کند. در طرح«جنوب» که عناصر فرهنگی و تاریخی جامعه ای مطلق ایستا و سنت گرا و حتی ضّد ارزشهای عصرمدرن، درونا و تاریخا فراهم بود، ویژگی های یاد شده در کشورهای بویژه مسلمان و عمدتا خاورمیانه به راحتی به اجراء درآمد. در متن و جریان تحقّق این نظم نوین، بعضا رهبران کشورهای بزرگ تاکید کردند که بعد از این جهان جنگ بزرگ و ویرانگر دیگری را از سوی کشوری از «شمال» بر علیه کشوری دیگر از همین مجموعه ء شمال شاهد نخواهد بود. به موجب تضمین هائی که قدرتهای بزرگ سیاسی و اقتصادی جهان در مدیریّت سیاسی داده و می دادند، رئیس جمهور وقت فرانسه، ژاک شیراک خدمت سربازی هر جوان فرانسوی را از دو سال به یک سال تقلیل داد. شیراک در راستای «استراتژی نوین جهانی» و بعد از فروپاشی شوروی با صراحت و روشنی گفت : « بعد از این جنگی بزرگ میان رقبای سیاسی و اقتصادی جهان وقوع نمی یابد. جنگ های بعدی میان کشورهای «شمال» و «جنوب» خواهد بود. چیزی که وقوع یافت و شاهدش بودیم.

این بود شمائی فشرده از طرح «نظم نوین جهانی» به رهبری ایالات متحّدهء امریکا که به سال ۱۹۹۱ و در جریان یا پایان جنگ کوتاه مدّت خلیج از سوی جرج بوش پدر، رئیس جمهور وقت امریکا اعلان شد. و این گونه و به قول ژان کریستف روفن Jean Christophe Rufun مؤلّف کتاب « امپراتوری و بربرهای جدید» ، باری امپراتوری و بربرهای نوین، البته از نگاه واضعان طرح، متولّد شد. زیرا به تعبیر روفن امریکا بعد از سقوط اتحاّد شوروی آن دشمن استراتژیک تاریخی اش که نزدیک به هفت دهه بزرگترین امکانات گسترش سیاسی و اقتصادی را در اختیارش نهاده بود، از خود پرسید که: امریکا بعد از شوروی چونان دشمن استراتژیک ،چه خواهد کرد؟ همانطور که روفن در کتاب یادشده اش نقل می کند، سردار رومی بعد از شکست و آتش زدن کارتاژ دشمن دیرینه و اصلی رم که به نوعی بقای امپراتوری را تداوم می بخشید، از خود پرسید که :« رم بعد از کارتاژ چه خواهد کرد؟». به نظر روفن امریکا بعد از فروپاشی شوروی از خود پرسید که: امریکا بعد از شوروی چه خواهد کرد؟ باری در پاسخ به این پرسش، جهان نوین ِ«شمال و جنوب» در تعریف و ویژگی های نوین اش باری خلق شد. در متن این استراتژی نوین بود و هست که جمهوری اسلامی به نقش و کارکرد خود چونان مطلوب ترین نظام سیاسی کشوری تا بن دندان مسلمان و شیعی و مطیع کامل اسلام و موهوماتش، برای عالم مغرب زمینی در تعریف «شمال» به اجراء درامده است. برای روشنی ذهن خواننده نسبت به عملکرد رهبران سیاسی کشورهای درجه اوّل «شمال» و برای نمونه به دیسکور امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه در سخنرانی اخیرش در دانشگاه سوربن پاریس و به مناسبت بزرگداشت معلّم مقتول فرانسوی ساموئل پاتی و ستایش مکرون از فرهنگ پویای عصر مدرن با شاخصه های نیرومند ارزشهای عصر روشنگری غرب اشاره می کنم. از خواننده می خواهم که به این سخنرانی و شیوه بیان بسیار استوار و خردبنیاد ِ مدافع ارزشهای عصر روشنگری دقّت کند که آن ستایش به حق و یکپارچهء نظام فکری و فرهنگی و تمدنّی عصر مدرن است. مکرون به درستی و در بزرگداشت ساموئل پاتی چونان معلمّی متعهد به عهد خرد و خرد ورزی و آزادی و ارزشهای والای دموکراسی، باری کوششهای این معّلم متعّهد و معلمان دیگر فرانسوی را ارجی بینهایت می نهد. معّلمانی که از ارزشهای والای عصر مدرن یا مدرنیته پاسداری می کنند. اما و قهرا دیسکور درخشان و بسیار موثّر مکرون در راستای حمایت قاطع و البته راستین سیاستهای جاری فرانسه و دیگر کشورهای شمال، فقط در جهت دفاع از فرهنگ و تمدّن مستقر در این پاره ی عالم یعنی «شمال» اقتصادی، سیاسی بود. دیسکوری که خشم برخی از رهبران مسلمان کشورهای جنوب مثل اردوغان ترکیه یا ملایّان ایران یا نخست وزیر مالزی را بدنبال داشت. ورنه، نه امانوئل ماکرون و نه هیچ دولتمرد دیگری از شمال در چهار دهه ی گذشته حتی یکبار از مبارزات خونین ِ هر روز و هر ساعت ایرانیان برای رسیدن به حّد اقّل آزادی های دموکراتیک ِ برآمده از همان ارزشهای عصر مدرن، نه تنها ستایشی به حق نکرده بلکه وضع گیری کارسازی نیز نداشته. فرانسه و مجموعه ی عالم «شمال» از جمله ایالات متحدّه ی امریکا نه تنها از خواست ایرانیان برای رسیدن به آزادیهای دموکراتیک کوچکترین اقدام موثّری نکرده اند، بلکه شوربختانه و شرمگینانه اروپای دموکرات بر علیه فشارهای سالهای اخیر امریکا در محدود ساختن و فقط محدود ساختن ماشین جنگی و نفرت پراکنی ایدئولوژِیک جمهوری اسلامی ایران در منطقه و نه داخل ایران و نه بر علیه مردم ایران، باری بر علیه اقدامات امریکا وضع گیری کرده و روشن و قاطع از نظام سرکوبگر و جنایت پیشه ی جمهوری اسلامی ایران دفاع کرده اند. و باز میدانیم که همین دونالد ترامپ رئیس جمهوری که بر علیه اقدامات افراطی ملایّان ایران و اوباشان در خدمت اش برخاست، بسیار روشن و بی ابهام گفت و تکرار کرد که قصد او و دولت اش از اِعمال تحریمها یا اِعمال و اجرای محدودیّت ها فقط واداشتن رژیم ملایّان به اجرای سیاستهائی ست که نقش ساختاری نظام اسلامی مستقّر در ایران یا به سخنی ایران اشغال شده، بر عهده دارد. ترامپ آشکارا و بی ابهام گفت و تکرار کرد که امریکا هرگز و هرگز قصد سرنگونی جمهوری اسلامی ایران و برچیدن بساط نظام اقتدار گرای مطلق و نفرت زا و نفرت آفرین بر علیه ارزشهای عصر روشنگری و نظامات دموکراتیک و ستیزندهء دموکراسی را نداشته و ندارد. چرا؟ زیرا ایران یکی از کانونهای «جنوب» است. کشوری ست که ضّد ارزشهای لازم را برای بقای «شمال» با قوّت و قدرت بازتولید کرده و زنده داشته است.

ایرانیان بطور مشخّص در چهار دههء عمر حکومت اسلامی روشن و آشکارا تحقّق واقعی و جزء به جزء این استراتژِی نوین جهانی را که سالها پیش از سقوط شوروی کلید خورد تجربه کرده اند. حال پرسش این است که به واقع پیروز انتخابات ریاست جمهوری امریکا « دموکرات یا جمهوریخواه » کدام نتیجه ی موثّر و مفیدی را برای مای ایرانی در پی خواهد داشت؟ بطور قطع هیچ. انتظار ایرانیان از امریکا و جهان «شمال» برای حمایت از مبارزات بسیار جانکاه و بسیار خونین ایران، انتظاری بیهوده است. مردم ایران جان برکف در این نبرد بینهایت گسترده و خونین تنها ی تنها هستند. مای ایرانی تنها و تنها می توانیم بر اراده ی استوار و وحدت خویش در گذر از هیولای ضّد فرهنگ اسلامی و شیعی و حامیان تبهکار آن یعنی ملایّان یکپارچه ی شیعی، تکیه کنیم و بس.

سخن پایانی من آنکه مای ایرانی جز خود و خویشتنمان، و قدرت بی زوال جمعی مان هیچ نیروی موثّر دیگری را برای از میان برداشتن هیولای استبداد و استبدادهای تاریخی خود دراختیار نداریم. مای ایرانی باید و باید یکبار خردورزانه و شجاعانه و با عزم و اراده ای استوار برعلیه تمام و یکپارچه ی ضّد ارزشهای فرهنگ اسلامی و شیعی خود برخیزیم و تیرگی های قرنها را از ذهن و اندیشه خویش پاک کنیم. ذهن و اندیشه خود را با ارزشهای پویا و زندگی بخشی مجّهز داریم که «شمال» را نیرومند و ثروتمند و مقتدر ساخته. در این راه مای ایرانی به جز نیروی هم بسته و متحّد خود، یاور موثّر دیگری نداریم. نه امریکا و نه اروپا و نه هیچ کشور و دولتی بیگانه و البته مقتدر.

پاریس ۷ نوامبر ۲۰۲۰
محمد حسین صدیق یزدچی