داس شب
Fri 4 09 2020
رسول کمال
به هلمند اربابی
داس شب
برتن خورشید نشست
جغد پیر چیزی گفت
ناله ای کرد نسیم
پیرهن سبز بهار
تیره چون ابر سیاه
آفتابش همه گم گشت سحر
اشکِ شوقی داشت
در پیِ نوری بود
جنگلِ پیرِ خموش
آه از آن شوق وُ امید
که بهارش همه زرد
بلبل صبحِ امیدش
نگشوده بال
به قفس گشت اسیروُ
در چَهِ خون بنشست.
04/09/2020
رسول کمال
|
|