عصر نو
www.asre-nou.net

فرازی از تاریخ انقلاب اسلامی
(بقیه)


Fri 5 06 2020

بهزاد کشاورزی

new/behzad-keshavarzi1.jpg
دامی در راه

به دنبال مرگ مصطفی خمینی، نامه ها و تلگراف های تسلیت فراوانی به خمینی ارسال می گردید و او نیز به هرکدام از آن ها جواب می داد. در کلیۀ جواب ها، خمینی، شاه و حکومت وی را به باد انتقاد و ناسزا می گرفت. این اولین باری نبود که خمینی از حکومت انتقاد می کرد. خمینی سه سال پس از مسافرت اجباری خویش به نجف، یعنی از سال ۱۳۴۶، طی ارسال نامه ها و تلگراف هائی، همیشه از رژیم انتقاد کرده بود. لیکن در این تاریخ، در جواب تلگراف های تسلیتی که از مردم دریافت می کرد، انتقادات کوبنده تر و گزنده تری از شخص شاه می نمود. در این تاریخ در « خبرنامۀ جبهۀ ملی ایران » که در پاریس منتشر می شد می خوانیم که:

« اهمیت ویژۀ این « شهادت »[۱] در آن است که آیت الله خمینی به مناسبت هزاران تلگراف تسلیت...موقع را برای تعیین خطوط عمومی جنبش ملی مغتنم می شمرند. معظم له طی دو خطابه و دو بیانیه و یک نامه اظهار استقلال و آزادی کشور و سرنگونی رژیم شاه را هدف اصلی نهضت ملی ایران اعلام می کنند »[۲]

اشاره به فراز هائی از این جواب ها، ما را در تفسیر مطالب کمک خواهد کرد. خمینی در ۲۰ آبان ۱۳۵۶، در قسمت هائی از تلگراف جوابیه به مردم ایران، جهت سپاسگزاری از شرکت آنان در مراسم سوگواری فرزندش، پس از تشکر از یکایک گروه ها و اقشار کشور، در بارۀ شاه نوشت:

«...این تظاهرات عظیم در این فرصت، جواب قولی و عملی به یاوه سرائی های چندین سالۀ این عنصر نالایق بود که تمام حیثیت و شرافت و استقلال و اقتصاد این ملت بزرگِ شریف را پایمال هوای خود و فامیل چپاولگر خود نمود. این تظاهرات برای شخص نبود. اظهار تنفر از دستگاه جبّار و رفراندوم حقیقی و رأی عدم اعتماد به دستگاه خیانتکار بود.»[۳]

خمینی به دنبال این جملات گزنده و تحقر آمیز، فضای آزاد سیاسی ایجاد شده به وسیلۀ شاه را، توطئه ای از جانب وی دانسته و مردم را از گول خوردن این حرکت شاه برحذر داشت و یک بار دیگر با بیان جملات تلخی از قبیل « دودمان خیاتنکار پهلوی »، « پدر و پسر سیاه روی »، شاه را مورد تهاجم قرار داد. آنگاه در یک تلگراف دیگری در ۲۵ آبان خطاب به دانشجویان و دیگر ایرانیان خارج از کشور، جملات مشابهی با واژه های زننده تر، نثار شاه نمود[۴]. بدون شک گزارش این مطالب به اطلاع شاه می رسید و می توان تصور کرد که او را به سختی آزار می داد. البته شاه نیز در فرصت های مقتضی، در سخنرانی ها و مصاحبه ها، - با استعاره و استشاره - حمله های خمینی را بی جواب نمی گذاشت. لیکن ( به گمان ما ) آنچه که موجب عکس العمل شدید شاه نسبت به خمینی گردید، جوابی بود که خمینی به تلگراف یاسرعرفات داد ( ۱۲ آبان ). در این تلگراف، وی از شاه شکایت پیش عرفات برد و ضمن آن که ناسزاها و هتاکی های زنندۀ همیشگی اش را نثار شاه کرد. در فراز هائی از این جواب نوشت:

«... ما در طول پنجاه سال سلطنت غیرقانونی دودمان سیاهروی پهلوی که مستقیمآ و به حسب اعترافات شاه فعلی مأمور اجانب بوده اند، مبتلابه مصائبی بوده ایم...ما در زمان شاه سابق شاهد کشتارها، چپاولها، اختناق های طاقت فرسا بودیم. ما شاهد قتل عام مسجد گوهرشاد...بودیم... ما در زمان شاه فعلی شاهد فجایعی بودیم که روی چنگیز را سفید کرد. شاهد قتل عام فجیع غیر انسانی پانزده خرداد ( دوازدهم محرم) بودیم که عدد کشتگان آن به قراری که می گویند بر ۱۵ هزار نفر بالغ و تعداد زخمی ها را خدا می داند...ما شاهد زندان های مملوّ از علماء و دانشمندان و آزادی خواهانی که در آنها شکنجه های قرون وسطائی امری عادی بوده و هست بودیم...ما شاهد کمکهای این مرد سیاه دل به اسرائیل بودیم ... و من چون مسائل لبنان را با اهمیت و متعهدانه تعقیب می کنم خوف آن دارم همان طور که ایران را به شکل مستعمره برای آمریکا درآورده است با حیله های عمّال خبیث سفارت در لبنان نیز چون ایران عمل شود و اسرائیل با خیال راحت نقشه هایش را در منطقه پیاده کند. شما باید با کمال هوشیاری اعمال سفارت ایران را تحت نظر بگیرید و از نیرنگ های آن جلوگیری کنید[۵]...»[۶]

خبر ارسال این تلگراف زمانی شایع شد که شاه در مسافرت آمریکا بود و طبیعتآ از این تلگراف و محتوای آن اطلاعی نداشت.

مسافرت شاه به آمریکا

شاه در روز ۲۳ آبان، به دعوت کاتر، ایران را به قصد دیدار وی در واشنگتن ترک کرده بود. این مسافرت را از دو نتیجۀ منفی و مثبت می توان ارزیابی کرد؛ نتیجۀ منفی آن، انجام تظاهراتی بود که در حین ملاقات شاه و کارتر، برپا شد. در آن روز ( ۲۵ آبان )، دو گروه از موافقان و مخالفان شاه در مقابل کاخ سفید به همدیگر حمله ور شدند و پلیس به خاطر پراکنده کردن آنان به گاز اشگ آور متشبث گردید. این امر مواجه با زمانی بود که کارتر و اکیپ وی جهت استقبال از شاه و همراهان او در مدخل کاخ سفید در کنار هم بودند. وزش ملایم باد، گاز اشگ آور را به سوی محل توقف شاه و میزبانان وی هدایت کرد. این امر موجب شد که ازچشمان شاه و رئیس جمهور و حضار دیگر آشگ جاری شود. رسانه های عمومی و مطبوعات، تصاویری از این صحنه را ( در حالی که شاه و رئیس جمهور اشگ چشمان خود را با دستمال پاک می کنند )، در اقصی نقاط دنیا منتشر ساختند. این امر نتیجۀ مطلوبِ هدفِ مخالفان را فراهم ساخت و به زیان وجهۀ بین المللی شاه تمام شد. لیکن نتیجۀ مثبت این دیدار عبارت از این بود که شاه توانست اعتماد و رضایت کارتر و مقامات عالیرتبۀ دولتی آمریکا و نیز گروهی از سناتورها و اعضای کنگرۀ آن کشور را به دست آورد و با اطمینان خاطر به کشور باز گردد[۷]. مطلبی که در این مسافرت قابل توجه است، عبارت از این است که در آن تاریخ اکثریت ایرانیان مقیم آمریکا و خود آمریکائیان و حتی رجال آمریکائی – به جز تعداد اندکی - شناخت کافی از خمینی نداشتند. در آن تاریخ ( بنا به گفتۀ سولیوان) مخالفینی که در « ویلیامزبورگ » برای اعتراض علیه شاه، در مسیر وی جمع شده بودند، اغلب از چپی ها و مارکسیست ها بودند. سولیوان در این باره می نویسد:

«... با این که اکثر کسانی که قرار بود برای این تظاهرات در واشنگتن اجتماع کنند دانشجویان ایرانی بودند، همکاری گروه های دیگری نیز با آن ها آشکار بود. بسیاری از این گروه ها تمایلات چپی و مارکسیستی

داشتند و از منابع مرموزی در اروپا پول هائی برای تأمین مخارج این تظاهرات به آمریکا فرستاده می شد.»[۸]

سولیوان تعداد تظاهر کنندگان طرفدار خمینی در « ویلیامزبورگ » را چند تن اعلام کرده و می گوید:

« من از پنجرۀ اطاقمان مراقب آنها بودم. به نظر می رسید که این جمعیت ترکیبی از ایرانی ها و آمریکائی ها است. بعضی از این تظاهر کنندگان شعار هائی در سیاست با مخالفت آمریکا و شخص پرزیدنت کارتر در دست داشتند و بعضی دیگر شعارهائی بر ضد شاه با خود حمل می کردند. چند تن از تظاهر کنندگان هم عکس هائی باخود حمل می کردند که در انموقع برای اولین بار آنرا میدیدم. صاحب این عکس ها که بعدآ شهرت جهانی یافت آیت الله خمینی بود.»[۹]

پیروزی شاه در جلب اعتماد آمریکا زمانی تکمیل شد که کارتر در ۱۰ دی ماه ( شب سال نو فرنگی ۱۹۷۸) برای یک دیدار چند ساعته وارد ایران شد و در سر میز شام، جام های شامپانی نیز به سلامتی میهمان معتبر بالا رفت و از دید ملایانِ طرفدارِ خمینی نیز ( که اینک به دنبال بهانه در جستحوی تحریک مردم بودند )، پنهان نماند. کارتر ضمن سخنانی، از شاه به عنوان « رهبر محبوب ملتش » نام برد و ایران را « یک جزیرۀ ثبات در منطقه » خواند[۱۰] و شاه را سرشار از اعتماد و غرور ساخت. اینک به گمان شاه واقعۀ کندی در سال ۱۳۴۱ تکرار شده بود و او توانسته بود اعتماد کارتر را نیز به دست آورد.

دامی دیگر

شاه با همین شرایط روحیِ مساعد به مقابله با حوادث رفت. در این میان، نصیری - رئیس ساواک - متن جواب تلگراف خمینی به یاسرعرفات را به اطلاع وی رساند[۱۱]. می توان تصور کرد که شاه با مطالعۀ مطالب ناخوش آیند آن، از کوره دررفته است. و یا اینکه در آن حال و هوای اطمینان از خویشتن، تصمیم گرفته است که خود را از شرّ این شخصیت مزاحم و سرسخت برای همیشه رها سازد. لذا به هویدا ( وزیر دربار )، دستور می دهد که متنی سخت کوبنده و افشاگرانه برعلیه خمینی تهیه سازد. بر اساس الگوی شاه، در دفتر هویدا بوسیلۀ « فرهاد نیکوخواه » مقاله ای نوشته شده و به عرض می رسد. گفته شده است که شاه پس از خواندن نامه، دستور می دهد که متن آن را تند تر کنند[۱۲]. در ابتدای این نامه از دو استعمار شناخته شدۀ سرخ و سیاه نام برده شده است که به خاطر مخالفت با انقلاب سفید و اصلاحات ارضی، دست اتفاق داده اند. آنگاه از واقعۀ 15 خرداد سخن رفته و آن را نتیجۀ همکاری « عوامل توده ای » و « مالکان بزرگ » دانسته است. به دنبال آن، می نویسد که مالکان از روحانیان برای باز پس گرفتن زمین هایشان کمک خواستند و چون با مخالفت آنان روبرو شدند:

«...در صدد یافتن یک « روحانی » برآمدند که مردی ماجراجو و بی اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آن ها را تأمین نماید و چنین مردی را آسان یافتند. مردی که سابقه اش مجهول بود و به قشری ترین و مرتجع ترین عوامل استعمار وابسته بود...روح الله خمینی عامل مناسبی برای این منظور بود و ارتجاع سرخ و سیاه او را مناسبترین فرد برای مقابله با انقلاب ایران یافتند و او کسی بود که عامل واقعۀ ننگین 15 خرداد شناخته شد. روح الله خمینی معروف به « سید هندی » بود...»

در خاتمۀ نامه ادعا شده است که چند روز قبل از غائلۀ ۱۵ خرداد، یک ماجراجوی عرب به نام « محمد توفیق القیسی » با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگیر شده و معلوم گردیده است که آن پول در راه اجرای نقشه های پلید بین دستجات مختلف تقسیم می شده است[۱۳]. روشن است که منظور نویسندۀ نامه از واژۀ « دستجات مختلف »، خمینی و اطرافیان او بوده است.

ن – ک: تشیع و قدرت در ایران

____________________

[۱] - پاکدامن، همان، به نقل از: خبرنامۀ فوق، بهمن ۱۳۵۶، ص ۴.
[۲] - پاکدامن، همان بالا.
[۳] - علی دوانی، همان گذشته، ج ۶، ص ۳۵۶.
[۴] - دوانی، همان بالا، ص ۳۶۱.
[۵] - تأکید از ما است.
[۶] - دوانی، همان، ص ۳۶۶ به ببعد.
[۷] - ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، صص ۹۳ – ۹۲.
[۸] - سولیوان، همان بالا، ص ۹۵.
[۹] - سولیوان، همان، ص ۹۱.
[۱۰] - سولیوان، همان بالا، ص ۹۶.
[۱۱] - عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انقلاب ایران به روایت رادیو بی. بی. سی، ص ۲۰۴.
[۱۲] - داریوش همایون، انقلاب ایران به روایت رادیو بی. بی. سی، ص ۲۰۵.
[۱۳] - غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج سالۀ ایران، ج۲، صص۶۳ – ۶۱.