عصر نو
www.asre-nou.net

تعریف روشن ـ فکر


Tue 17 03 2020

ف. آگاه

روشن فکران نیک می دانند که معمولأ غیر روشن فکران سعی می کنند نه با تعریف منطقی بلکه با توصیف غریزی "روشنفکر" حوزۀ تعلق به روشن ـ فکران را چنان بسط دهند که هرکس و ناکسی در آن بگنجد و به این وسیله کیفیت روشن ـ فکر واقعی لوث شود.
از اینرو تشخیص تعریف منطقی روشنفکری ضرورتی است مهم که از اهل منطق و نه "روشنفکران" مصطلح یا "ملی" بر آمدنی است. چون خود مقولۀ "ملت" فاقد تعریف منطقی متکی بر تجربه یا دستکم بر اساس اتکاء به مقولات پیشتر تعریف شده، است. به این معنی، تعریف منطقی تعریفی است که متکی بر تجربه و حداقل متضمن محتوای موضوع مورد تعریف باشد. و به همین قیاس تعریف منطقی می بایستی جامع و مانع باشد. از اینرو یک جنبه عمدۀ تعریف منطقی روشن ـ فکر که مشخصأ قابل تامین است، تعیین حوزۀ منع و یا کسانی است که بواسطۀ خصایص خویش، با روشن ـ فکر مانعته الجمع باشند، و یعنی بیان کسانی است که روشن ـ فکر نیستند.
مثلأ برخلاف بعضی نظرات متداول روزنامه نویس روشن ـ فکر نیست. چون اگر روزنامه نویس را روشن ـ فکر تلقی کنیم، می بایستی خیل روزنامه نویسان روزنامه های دولتی و روزنامه های "بلوار" اروپایی نظیر «سان» در انگلستان و «بیلد» در آلمان را که از قِبَل انتشار فرهنگ دولتی و عکسها و اخبار آنچنانی روزنامه نویسی می کنند، روشن ـ فکر بشماریم. از اینرو روزنامه نویس هرگز نمی تواند روشن ـ فکر باشد، و این امتناع خود مشخص کنندۀ عموۀ حوزۀ روشن ـ فکری محسوب می شود.
اما از نظر منطق در تعریف روشن ـ فکر (روشنفکر) می توان از خود این بیان مرکب بهره جست: که فکر روشن را بیان می کند. فکر روشن اما فکری است که مبتنی بر پیشفرض های غریزی و تاریک نباشد و در بارۀ هرموضوعی صرفأ بدون پیشفرض، از نقطه نظر منطقی ـ تجربی بیاندیشد. پیشفرض غریزی و تاریک اما، پیشفرضی است که متکی بر احساسات غریزی یا مقولات تعریف نشده باشد! و از آنجائیکه غرض اصلی روشنفکر عامل در حوزۀ اجتماع است، لذا فکر روشن می بایستی از پیشفرض های غیر انسانی نظیر نژادپرستی، شووینیسم، خیالات برتری زبانی و فرهنگی که از انواع نژادپرستی فرهنگی متداولند، و لذا از بینش غریزی بری باشد.
باز به حساب منطقی روشنفکر برخلاف تصورات متداول به معنی مخالفت با قدرت حاکم (به اصطلاح غیر مردمی) و برملا کنندۀ ناروایی ها نیست. چون، بعنوان مثال همۀ اعضای عمده (و خرده) حزب نازی آلمان بعنوان یکی از بهترین موارد تاکنون مطالعه شده در تاریخ اخیر، قبل از رسیدن به حکومت با قدرت حکومت وایمار مخالف بودند و تمامی حزب در برملا نمودن ناهنجاریهای دوران وایمار نقش برجسته ای بازی کرده است. و همچنانکه ثابت شده است، تمام حزب بسیار مردمی بوده اند! کمااینکه هیتلر با % 98 آراء انتخاب شد. یا آقای ترامپ بعنوان یکی از ضد روشنفکر ترین نمونه های تاریخی دنیا مخالف تمام عیار دستگاه اداری قدرت « استبلیشمنت» و قشر حاکمۀ آمریکا محسوب می شد!
لذا "مردمی" بودن و "ملی" بودن و مخالفت با قدرت حاکم معادل روشنفکر نیست، هرچند که نتایج فعالیت روشنفکر چنین شناخته شوند. همچنین است که برملا کردن ناهنجاری ها دلیل فایدۀ اجتماعی آن نیست، چون بسته به اینست که بر اساس چه استدلالی و از چه نقطه نظری ناهنجاری آشکار بشود. بعنوان مثال برملا کردن ناهنجاری یک دیکتاتوری دنیوی از موضع تعلق خاطر نسبت به یک استبداد دینی یا به یک دیکتاتوری دنیوی دیگر فریب مردم است؛ هرچند که پس از افتادن آب از آسیاب، به استبداد جدید پی برده شود.
چون به عکس همۀ کسانی که با بینش غریزی براساس مقولات مبهم نظیر "ملی" و "مردمی" یا "مخالفت با قدرت حاکم" اندیشیده و در برملا کردن ناهنجاری ها نوشته اند، نظیر هیتلر و موسولینی (که هردو حتی سعی در تظاهر به سوسیالیسم داشتند)، در حقیقت بواسطۀ بینش غریزی و اندیشۀ غریزه مندانه و تاریک فکری شان، خود موجد بزرگترین دیکتاتوری های ضد انسانی و ضد مردمی تاریخ و پیشرو قدرت حاکمه از آب در آمده اند.
لذا تنها معیار روشنفکری همانا فکر روشن محتوی در بیان روشنفکر و بینش بری از تمایلات و پیشفرض های ذهنی غریزی است. و در این میان آنچه که معادل مخالفت با قدرت حاکمه باشد، همانا مخالفت با قدرت سرمایه داری است که طبق تحلیل هورکهَیمر متضمن مخالفت با فاشیسم و لذا طبق تعریف من مخالفت با بینش غریزی است.
از آنجایی که سرمایه داری و فاشیسم در انواع گوناگون آن عمده ترین مسئلۀ جهان معاصر است، تعریف یاد شده از روشنفکر کافی ترین تعریف جامع و مانع برای دوران معاصر بنظر می رسد.