ساعدی در عزادارن بیل
Mon 17 02 2020
س. سیفی
همواره در هنر از نمادها با قصد و هدف خاصی استفاده به عمل آوردهاند. به طبع چنین پدیدهای به هنرِ هنرمند غنای بیشتری میبخشد. ضمن آنکه در پناه نمادها، آفرینشهای هنری از موضوعی خاص و خصوصی به موضوعی عام و عمومی بدل میگردد تا اثر هنرمند بتواند در هر دوره و زمانهای دوام بیاورد. در واقع، از زبانِ انتزاعی هر نماد بنا به طبیعت منطقی آن کارکردی عمومی و همگانی هدف قرار میگیرد.
نمادها از سویی همیشه به درونمایههای ویژهای از اثر دلالت داشتهاند که به این درونمایهی ویژه و خاص، نشانه گفته میشود. ولی برای آنکه بتوان در فضای نمادها به نشانههای مورد نظرِ هنرمند دست یافت، واگویههایی از تأویل متن ضرورت مییابد. با چنین دیدگاهی است که میتوان در چند و چون آثار هنری، به جایگاه اثرگذار تأویل پی برد. چون در پناه همین تأویلهای هنری است که درونمایههای پنهان اثر را از دل آن بیرون میکشند. برای نمونه دیدگاهی از تأویل روانشناختی را میتوان در اثر ممتاز زیگموند فروید به نام موسای میکلآنژ سراغ گرفت. او به نیکی تمامی نشانهگذاریهای این تندیس بیبدیل را از دل کالبد آن خارج میکند که رمز و رازهای پنهان آن را با خواننده و مخاطب خود در میان بگذارد. به حتم چنین برداشتی از موسای میکلآنژ تنها ضمن تأویل هنری ممکن خواهد بود تا به یاری تأویل بتوان از نشانهگذاریهای هنرمند در این اثر تاریخی نقاب برکشید.
نمادها همچنین نشانههایی از زبان غیر گفتاری را پیش روی ما میگذارند. ولی با چنین زبانی هرگز همهی مردم آشنایی ندارند. چون این زبان را چهبسا میتوان از فضاسازی هنرمند، چیدمان اشیای پیرامون یا هنجارهای فردی و اجتماعی آدمهای داستان و موضوع دریافت و متوجه شد. بدون تردید فهم آن مطالعهی دیگری را میطلبد که این مطالعهی دیگر به حتم اشارههایی از زبان نشانه را با خوانندهی خود در میان میگذارد. سرانجام اشارههایی که از دل نمادها برمیخیزند، زبانی از نشانهها را برایمان به ارمغان خواهد آورد.
گفته شد که زبان نشانهای را چهبسا از رفتار قهرمانان داستان هم میتوان شناخت. جانمایی اشیای پیرامون قهرمان داستان و چیدمان فضای عمومی آن هم به طبع میتواند یاریگر نویسنده یا خواننده در این خصوص باشد. با این رویکرد جانمایی اشیا و سازههای زیست انسان در فضای عمومی داستان، هرگز امری تصادفی نخواهد بود.
غلامحسین ساعدی در این راه تلاش هنرمندانهاش را در آفرینش عزاداران بیل به کار میگیرد تا شاید ناگفتههای داستان عزاداران بیل در پناه همین نشانهگذاریهای روشن، بهتر و بیشتر به خواننده انتقال یابد. او از پیش دریافته بود که خواهد توانست به اتکای نشانهگذاریهای آگاهانه، دام سانسور شاهانه یا بایدها و نبایدهای حکومت را دور بزند و اثری جاودانه از خود به یادگار بگذارد.
***
قهرمانان عزاداران بیل بنا به موقعیتی تعریف میشوند که زندگانی خود را در آن به سر میآورند. در فضای همین موقعیتها است که مرگ و میرایی به سراغشان میشتابد. اما این قهرمانان هرگز نمیتوانند در موقعیتهایی که به سر میبرند تغییری کارساز به وجود آورند. آنان همراه با پذیرش جبر اجتماعی یا جیر طبیعی به ناتوانی خود در تغییر، آگاهی و وقوف کامل دارند. چنانکه در خصوص نفی و طرد وضع موجود، هیچ تلاشی نمیکنند. انتقاد نویسندهی عزاداران بیل هم به همین انفعال اجتماعی بیلیها بازمیگردد که خیلی راحت نظم ناصواب تحمیلی را میپذیرند و توانِ هرچند نسبی خود را جهت گریز از آن به کار نمیبندند.
بدون تردید، چیدمان روستایی و فضاسازی عمومی در داستان عزاداران بیل نقش نخست را در گزارش داستان به اجرا میگذارد. چون قهرمانان داستان بنا به همین چینش محقرانهی فضای روستایی است که به خوانندهی کتاب شناسانده میشوند. از سویی، فضایی از روستا که ساعدی آن را به مخاطب خود میشناساند، به خواننده یاری میرساند تا او این قهرمانان را بهتر و بیشتر بشناسد. شخصیتهای داستانی او هم همان آدمهایی هستند که در چنین فضایی رشد یافتهاند و به زندگی خود ادامه میدهند. به همین دلیل هم در دنیای امروزی همیشه از رشد و بالندگی لازم جا میمانند.
با این همه، دنیایی که ساعدی در رمان خود عزاداران بیل به نمایش میگذارد، دنیایی واقعی و طبیعی است. شخصیتهای داستانی این کتاب نیز شخصیتهایی واقعی و تاریخیاند. چون ساعدی نویسندهای واقعگرا است که گاهی هم از جهانهای سوررئال در راه تبیین و روشنگری هرچه بهتر و بیشتر همین دنیای واقعی سود میجوید. همچنان که ضمن پناه گرفتن در ناخودآگاه شخصیتهای داستانی خود، به آسانی میتواند از هنجارهای خودآگاهانهی این شخصیتها تأویل به عمل آورد.
ساعدی پیش از آنکه نویسندهای اثرگذار باشد، مردمشناسی بیبدیل هم بود. از او آثار ماندگاری در این خصوص به یادگار مانده است. ولی او از مردمشناسی به عنوان دانشی امروزی در راه شناخت بهتر شخصیتهای داستان عزاداران بیل و فضای خشکیده و غیر تولیدی پیرامون آنها بهره میگیرد. بدون تردید ساعدی برای بهتر دیدن و بهتر شناختن مردم زمانهاش و شرایط زیست آنان از زاویه دید مناسبی سود میبرد.
اما فقط کسانی میتوانستند این مردم و روستای آنان را بشناسند که روزگار خود را با آنان به سر میآوردند. بیدلیل نیست گروهی که از توان درک و فهم فضاسازی روستایی و شخصیتهای داستانی عزاداران بیل جا ماندهاند، ساعدی را به اغراقگویی در نوشتههایش متهم میکنند.
نویسندهی رمان عزاداران بیل از سویی تاریخ را هم خوب میفهمید. به طبع تاریخ همان فضایی بود که قهرمانان داستانی عزاداران بیل در آن به سر میبردند. ساعدی هرچند مورخ نبود، اما مستننداتی غیر قابل انکار برای هر مورخی فراهم میبیند که بر پایهی آن به حتم میتوان به چند و چون بافت اجتماعی روستاهای کشور در دههی چهل دست یافت. او همچنین منتقدی بزرگ برای اصلاحات ارضی شاهانه باقی ماند. تا آنجا که کارگزاران امنیتی حکومت به گمان خویش بنا داشتند با حذف فیزیکی ساعدی، بر آسیبها و کاستیهای روستاهای کشور سرپوش بگذارند. با این رویکرد بود که شکنجه و اعترافگیری از ساعدی در دستور کار گماشتههای امنیتی "اعلاحضرت همایونی" قرار گرفت.
گروهی به منظور بهانهجویی و ایرادگیری نه نقد ادبی، ادبیات ساعدی را ادبیاتی روستایی به حساب آوردهاند. آنان نمیتوانند بفهمند که در زمانهی ساعدی، روستاییان همچنان اکثریت جمعیت کشور را در بر میگرفتند. در آن دوره بوژوازی نوپای شهری هنوز هم به تولید روستایی متکی بود. ولی تولید روستایی به دلیل ضعفهای مدیریتی حکومت، نمیتوانست این نیاز را برآورده نماید. شاه به تعمد میخواست روستاها را بخشکاند تا بر گسترهی آن کارخانههایی امروزی پا بگیرند. سیاستی پرتناقض که سرآخر به رشد انگلی بورژوازی وابسته انجامید. بدون آنکه این بورژوازیِ وابسته به تراستهای خارجی، حتا بخواهد رمقی برای سرمایههای ملی باقی بگذارد. نتیجهی طبیعی چنین سیاستهایی آن شد که در پهنهی کشور بدون استثنا روستاهایی همانند روستای بیل پا گرفت. اما حکومت تلاش میورزید تا نمونههای روشنی همانند بیل، برای همیشه از دیدرس مردم یا روشنفکران و تودههای کتابخوان به دور بمانند.
ساعدی همانند تصویربردار یا کارگردانی کارکشته، در عزاداران بیل زاویهی دید مناسبی برای خود برگزیده بود تا از آنجا گوشههای تاریک جامعه را به تصویر بکشد. همین زاویهی دید شرایطی را فراهم میدید تا او از رنج و درد مردمان لایههای زیرین جامعه بر کنار نماند. به طبع او بنا به تخصص حرفهای خود، خیلی راحت میتوانست همانند دیگران راه پولسازی را در جامعه دنبال کند. ولی چنین راهی هرگز به ذهن روشن و مردمی ساعدی راه نیافت. او سرتاسر عمر خود را با همان شخصیتهایی زیست که در رمان عزاداران بیل یا داستانهای دیگرش در دیدرس خواننده میگذارد.
غلامحسین ساعدی هیچگاه به عنوان منتقدی منفعل و صرف برای حکومت شاه یا جمهوری اسلامی عمل نمیکرد، بلکه نفی و طرد همیشگی هر دو را بر خود امری واجب میشمرد. چون هر دو حکومت، ساختار کهنه و دیروزی خود را در دنیایی امروزی به کار میبستند. در همین راستا گفتنی است که شخصیت داستانیِ کدخدا در عزاداران بیل به تمامی با کارکرد تاریخی شاه همخوانی داشت. چون در عزاداران بیل کدخدا آدمی نموده میشود که از تصمیمسازی و تصمیمگیری لازم جهت حل و فصل تنگناهای روستا جا میماند. با همین رویکرد است که او، بر آنچه "مش اسلام" میگوید دل میسپارد. تا آنجا که مش اسلام، هم در نقش نظریهپرداز و برنامهریز کدخدا ظاهر میگردد و هم اینکه اجرایی شدن دستورهای کدخدا را به پیش میبرد. همان دستورهایی که اغلب خودِ اسلام آنها را به کدخدا دیکته میکرد.
اما نقش رهبرِ جمهوری اسلامی به طور کامل با شخصیت داستانی "آقا" در عزاداران بیل همپوشانی دارد. گفتنی است که آقا در عزاداران بیل برای مداوای درد و رنج مردم فقط دعا میخواند. آنوقت به آب تربت فوت میکرد و آن را به مردم میخورانید.
آقاها را روستاییان به دلیل سید بودنشان برمیگزیدند تا برای مردگان نماز میت بخوانند، متولی امامزادهها باشند و همراه با قرائت قرآن، جن و "ارواح خبیثه" را از آنان پس برانند. در ضمن، کارِ آقا کار و حرفهای موروثی و در عین حال غیر تولیدی بود. آنان از ته دل باور داشتند که برای دفع بیماری و بلا آفریده شدهاند. ولی به طور حتم در بازتولید رنج و غم انسانها، نقش مخرب و نامردمی خود را به اجرا میگذاشتند. پیداست که بر چنین گسترهای از خرافات، به طبع گریه نیز قداست مییافت. گویا تنها با گریه میتوانستند بر تمامی کاستیها و بیماریهای پیش آمده چیره گردند.
چون آقاها بر خلاف آنچه که میلافند، بر عجز و ناتوانی خود از تغییر در جهان پیرامون، آگاهی کامل دارند. به همین دلیل هم عزاداری را کاری واجب و لازم میشمارند تا مردگان قدیسی از جهان مرده به یاریشان بشتابند. با چنین دیدگاهی بیلیها نیز به عزای بلاهای پیش آمده مینشستند تا ضمن اظهار عجز و گریه، از دیگرانی که در این جهان حضور نداشتند کمک بخواهند.
پس از انقلاب بهمن پنجاه و هفت، "نظام آقایی" در ایران بیش از پیش بالید تا همراه با بهانه کردن بلاگردانی از جامعه، مردم را به پای برنامههای بیپایان عزاهای حکومتی بنشانند. همان نوع عزاهایی که روزی و روزگاری پیش از این، ناخواسته و نادانسته در فضای روستای بیل پا میگرفت. با این تفاوت که اکنون تاریخ فقط به شکل مضحکهآمیز خود تکرار میشد.
ساعدی در گزارش داستانی خود از بیل، بهرهگیری از کارکرد علمی روانشناسی تحلیلی را امری لازم میبیند. او کاربرد آموزههای یونگ را در هنر واجب میشمارد و نمادها و تمثیلهایی در فضای داستانی خود میآفریند که این تمثیلها تنها به اعتبار واگویههایی که یونگ و شاگردان او از رمز و راز پدیدهها و اشیای پیرامون به دست میدهند، تأویل میپذیرند.
در عین حال، هنر ساعدی به اعتبار همین تمثیلگذاری امروزی ارتقا مییابد تا به سهم خود با دانش زمانه هماهنگ گردد. همچنین بخشهایی از روایت ساعدی در عزاداران بیل با هنجارهای شخصیتهایی از داستان مسخ فرانتس کافکا یا مجموع داستانها و نمایشنامههای ژان پل سارتر همپوشانی دارد. چون قهرمانان عزاداران بیل همواره در ترس و اضطراب به سر میبردند.
از سویی، در عزاداران بیل ضرورتهای پیش آمده بر رفتار شخصیتهای داستان چیرگی دارد. بدون تردید رفتار آدمهای داستان هم بنا به همین ضرورتها تأویل و توجیه میپذیرند. با این همه ساعدی از ارایهی "تیپ اجتماعی" در عزادارن بیل میپرهیزد. پدیدهای که متأسفانه بین خیلی از داستاننویسان دههی چهل وجاهت یافته بود.
او در عزادارن بیل بازتاب ویژگیهای فردی شخصیت قهرمانان را دنبال و تعقیب میکند و تجربههایی روشن از این ویژگیهای خصلتی و شخصیتی آنان را در دیدرس مخاطب میگذارد. ویژگیهایی که فقط در رفتارها و هنجارهای اجتماعی آدمهای داستان نمود مییابد. به همین دلیل هم هرگز کسی نمیتواند قهرمانان داستان عزاداران بیل را به محاکمه بکشاند. چون بنا به ضرورتهای اجتماعی از رفتار آنان تأویل به عمل میآید. تا آنجا که دیگران هم در چنین شرایطی، به همان هنجارهایی دست خواهند زد که قهرمانان داستان آن را مجاز میشمارند.
او همچنین گناه آدمها را به پای ضرورتهای برآمده از طبیعت و جامعه مینویسد. گناهی که به حتم همراه با پذیرش نفس زندگی توجیه میپذیرد. با این رویکرد، پیداست که در داستان او از هیچ قهرمانی نمیتوان خرده گرفت. چون همان گونه که گفته شد این آدمها فقط در فضایی از جبر و ضرورت گام برمیدارند.
از سویی در عزاداران بیل هرگز قهرمانی ممتاز از جامعه پا به میدان نمیگذارد. پدیدهای که بدون استثنا نمونههای فراوانی از آن در رمانهای کلاسیک دیده میشود. ساعدی تمام آدمها را کم و بیش در قد و قوارهی هم میبیند. آنان هر چند ویژگیهای شخصیتی خود را برای مخاطب به نمایش میگذارند ولی هرگز نمیتوانند به قهرمانان بلامنازعی از خیر و نیکی ببالند. چنین قهرمانانی در بسیاری از رمانهای کلاسیک، چهبسا خیر و سعادت همنوعان خود را تضمین میکنند. ساعدی به خوبی دریافته بود که عصر پیدایی قهرمان برای همیشه به پایان رسیده است. او ضمن نفی عملکرد تاریخی "قهرمان دوران" در دنیای امروزی، تودههای عادی مردم را به جای آنان مینشاند. اما در فضای عمومی عزاداران بیل چنان جبری از جامعه به تودههای عادی مردم تحمیل میگردید که آنان متأسفانه ناخواسته و نادانسته بر مرگ خویش گردن مینهادند.
|
|