دستگیری
Wed 22 07 2009
عباس سماکار
برای ترانه موسوی
دختری که ندانسته سبز پوشیده بود
هرکه را می گیرند
اول شکنجه اش می کنند
بعد تجاوز
و آخر سر اگر زنده بماند
نام نشان و اتهامش را از او می پرسند
و اگر بمیرد
به خانواده اش زنگ می زنند
که جوان ناخلف شما در تصادف اتومبیل
«مرده» است
و باید پول «خون» او را به ما بپردازید
و در ضمن
انحراف ناموسی او
برای شما
که نه حق دارید برایش گریه کنید
نه اخم
نه تظاهری به عزاداری
گران تمام می شود
بعد در کالبد شکافی پیکرش
زمانی که دارند ارگان های هنوز زنده اش را برای فروش می بُرند
بی آنکه «پزشکان قانونی» اجازهی اعلام آن را پیدا کنند
معلوم می شود
در مغزش هیچ نبوده است
مگر اوهام خوفناک آزادی
و طلائی که از خون او بر زمین ِ شکنجه گاه و تجاوز ریخته است
ریشه در اندیشهی آزاد ِ این زیبای خفته دارد
و شاید کشف کنند
که رنگ سبز پیراهنش
بازتاب ترانه سرود جنگلی ست
که بی آنکه بداند
از او دزدیده اند
و چیزی که در نگاهش تا آخرین دم
به این جهان خیره بوده است
ناشی از جیغ پرندگانی ست
که در اعماق جان او پرواز می کردهاند
#
آیا باور می کنید که سرزمینی خونبارتر از
میهن ما
ایران
وجود داشته باشد