عصر نو
www.asre-nou.net

نمادی از یک جنبش

(۱۳۹۸‌ـ ‌۱۳۱۱)
Thu 23 01 2020

ناصر مهاجر



مهربان بود؛

مهربانی در نگاهش نمایان بود، در رفتارش، در گفتارش...
متین بود؛

متانت پاره‌ای از شخصیتش بود؛ با ریشه‌هایی بلند و نیرومند.
حساس بود؛

حساس و هشیار نسبت به آنچه می‌گذشت در دور و ‌برش؛ نسبت به درد و رنج آدمیان، نیز دلبستگی‌ها و دل‌خوشی‌هاشان. حساسیت و هشیاری‌اش، به رواداری فراروییده بود.


اهل کتاب بود و روزنامه‌خوان. اهل شعر بود و موسیقی. با فرهنگ بود و هوشمند. دیدگاهی داشت از برای خود تا که درک کند رویدادها را. کم‌گو بود و گزیده‌گو.

راست و درست بود. پایبندی به راستی و درستی‌ را ارج می‌‌نهاد. با راستی و درستی ‌زیست، زندگانی‌اش را.

مدیر بود. مدیری مدبر و مقتدر. مدیریت، تدبیر و اقتدار را در جوانی به دست آورده بود. پس از مرگ همسر، اراده کرد که خود به «رشد و تربیت و پالایش» پنج فرزند قد و نیم‌قد‌اش کمر همت بندد. و بست. و دختران و پسرانی به بار آورد والا‌منش، با اصول، سخت‌کوش، درس‌خوان، اهل دانش، از خودگذشته و...

آرام بود و آرامشی دلپذیر داشت. آرامش بیرونی‌اش، همزادِ درونی بود پُر جوش و خروش، بی‌قرار. از فرزندانش که سخن می‌گفت؛ پی می‌بردی به بی‌قراری‌اش.

اندوهی پیدا و پنهان جریان داشت در وجودِ آرام، متین و مهربانش. اندوهی بیشتر پنهان تا پیدا. پنهان کرده بود اندوه را تا که فرونریزد، تا که برپا ماند و برپا نگه دارد فرزندان را، بستگان را، دوستان را؛ تا که پناهی باشد و پناهگاهی برای بازماندگان، سوته‌دلان؛ تا که زنده نگه دارد یاد «آن عاشقان شرزه را که با شب نزیستند». تا که ادامه دهد نبرد را برای داد و دادخواهی، نه کین‌ورزی و خونخواهی.

و ادامه داد، تا آخرین نفس؛ با بردباری و استواری و کاردانی.
حاجیه سجودی بود، نامش. مادر قائدی، شناسه‌اش. مادری از تبار مادران خاوران!

پاریس، دوشنبه ۲۰ ژانویه ۲۰۲۰