عصر نو
www.asre-nou.net

به یاد دوست ، علی سیاووشی

همراه شعری از روشنک
Fri 17 01 2020

ناصر رحیم‌خانی

در آستانه ی اولین سالگرد درگذشت علی سیاووشی(لاله جینی) مترجم و منقّد هنری ،یادش را گرامی می داریم.
علی سیاووشی از اندیشیدن هراس نداشت . معنای زندگی را می دانست و با مفهوم زندگانی زندگی کرد.
می دانست در زندگی زخم هائی هست که درمان پذیر نیستند.
معنا و مفهوم دوستی در ویژگی های اخلاقی، روشن اندیشی ها، سلوک و همدلی های او متبلور بود.
دوستی و فضیلت دوستی بینش و منش او بود.
در جدال با بیماری سرطان و عارضه ها و پیامدهای شکنجه ی دوران زندان جمهوری اسلامی،
کابوس های شبانه را پس می راند و دل می بست به رویاها ی فردا .
روح اش هرگز دچار خستگی نشد.
ترجمه ی کتاب «روان شناسی توده ای فاشیسم» اثر ویلهلم رایش،از یادگارهای ارزشمند علی سیاووشی ست .
شعر "آنجا" سروده ی تازه ی روشنک ادامه ی "به جست و جوی هکمتانه" است ، سروده ی ژانویه
ی۲۰۱۹ در آن روزهای سوگ دوست . هکمتانه ،اشاره به زادگاهِ علی سیاووشی ، لاله جین همدان.

ناصر رحیم خانی ۱۷ ژانویه ی ۲۰۲۰ ــــــ ۲۷ دی ماه ۱۳۹۸

******

آنجا!
آنجا در تالار سکوت نشسته است
دلمشغول جدلی سرد
نقدینه اش بازی خیال
شرارت اش هول و هراسِ گُنگ صرع

آنجا!
آنجا در تالار سکوت نشسته است
دست مایه اش طغیان یأسی شرافتمندانه
چشم ها را بسته است
با چشم های بسته، پلک های فروخفته
رنج را با فضیلت صیقل می دهد
بصیرت و آرزو را با هم گره می زند
اضطراب جهان را با صیرورت هستی تفسیر می کند
و بیاد می آوَرَد
در آشوب زمانه
در راستای کوره راه درنگ نکرده است
بیاد می آوَرَد
برهنه پای از خِلنگ زار بُهتان گذر کرده است
بیاد می آوَرَد
که زندگی در آستانه گوش بزنگ ایستاده است
که واپسین سخن درباره ی جهان هنوز بر زبان رانده نشده
که جَخ همه چیز در آینده زاده می شود
و مرگ آن مختصر مجالی نیست که عُمر آدمی با آن به سرآید

مُردگان بی مرگ
بیمرگان مُردگان

نگاه کن!
لخته پاره ای از گهنه لحاف آسمان بر دوش دارد
با سراتگشت خیال ستاره ها را جابجا می کند
با حدیث نفس عریانی وجدان را تیمار می کند
شجاعت بودن را تأویل می کند
تب و بی تابیِ دل را تاب می آوَرَد
و با تأنی و تردید کتاب ابدّیت را ورق نی زنَد

نگاه کن!
آنجا! آنجا در تالار سکوت نشسته است
با زبانی بیگانه خُرافه های قومی زوال یافته را بازگو می کند
با ترجیع بندی از جنس انگاره ی حریق
هنگامه ی آرزوها را به آواز می خواند
با تخیّل هذیانی کویر
افسانه ی برهوت خدا را روایت می کند
غریزه ای است که درخود می پیچد
سرشتی است که باخود سرِ ستیز دارد
تصویر زنده ی حقیقت
لاله جینی سُرخ و سیاه
و زندگی در هیئتی دیگرگونه که از خود فراتر می رود

مُردگان بی مرگ
بیمرگان مُردگان

نگاه کن!
ببین! دست های آهمند دخترش را جُست و جُو می کند
غزلی از واژگان شور زندگانی برایش می سراید
گذار زمان و ظلمات آنسوی ستاره ها را تشریح می کند
رمز و راز گنجینه ی رنج را افشاء می کند
تجانس گذرا و ناپایدار بیشه و نیزار را در حریق شامگاهی ترسیم می کند
بصیرت فردا را می اندیشد
شورش رنج را تدارک می بیند

و اینک اینجا در تالار سکوت
بسنده ی عُمری هزار ساله
دلاویز و دلجوی
ملال از تن و جان بدرافکنده است
وارسته و سبکبار
تن به خیالبافی داده است
شرمگین
داور و ایثارگر خویشتنِ خویش است
سرافراز
اراده ای است که به پشت سر نمی نگرد

مُردگان بی مرگ
بیمرگان مُردگان


روشنک/ استکهلم 01/01/2020