عصر نو
www.asre-nou.net

چند شعر از عسگر آهنین


Sun 21 04 2019

عسگر آهنین



گلایه

صدای من
به گوش تو نمی رسد
یا واژگان من
راهی به قلب تو نمی گشایند
وگرنه با سکوت خود
اندوه غربت همیشگی ام را،
با رنج انتظار، نمی افزودی

20 آوریل 2019

گل سیب

حالا که درخت سیب گل داد
با سیب بیا دیدن من
از خیر بهشت هم گذشتم.

18 آوریل 2012

لحظه ...

زنی در آفتاب قدم می زند
گل های آفتابگردان
به سوی او می چرخند

18 آوریل 20

سفر

چیزی گم شده است
که بازیافتنی نیست
این را سفر به من آموخت
وقتی که ریشه کن شده باشی
از زمان و مکان بیرون می افتی
غربت، به شکل اندوهی پنهان،
همیشه همسفر توست

16 آوریل 2016

بادبادک

من، بادبادک ام
یک ماهی پرنده ی زیبا بود
آن را به سوی آفتاب فرستادم
باران گرفت ...
15 آوریل 2012

جادوی شب

خود را به شب سپردم
به جشنواره ی ستارگان رفتم
شب هم ستاره ی سحری را
به یادگار گذاشت
سپیده که سر زد
او هم دوام نیاورد
جادوی شب تمام شد.
15 آوریل 2015

ضیافتگاه کرکس ها

کرکس ها
بالای برج های خاموشی
چرخ می زنند
جنازه های تازه
از زیر طاق نصرت ها
در راهند
این سرزمین
سرزمین سیاووشان است
ضیافتگاه کرکس ها
سرزمین شاعران سیه پوش
در رثای باورها.

13 آوریل 2016