عصر نو
www.asre-nou.net

برخی موانع همکاری و اتحاد نیروها


Wed 17 04 2019

مهدی فتاپور

Mehdi-Fatapour02.jpg
همزمانی بحران اقتصادی، فشار بین المللی و از همه مهمتر نارضایتی عمیق همه گیر تداوم شرایط موجود را ناممکن کرده و میتوان تحولات بزرگی را در آینده نه چندان دور انتظار داشت. طبیعی است که در چنین شرایطی تحرک نیروهای سیاسی اپوزیسیون افزایش یافته و همه نیروهای سیاسی در جهت گسترش تاثیر گذاری خود بر روندهای آتی بکوشند و طبیعتا بحث همیشگی اتحاد، همکاری و رابطه تشکل های سیاسی اهمیت بیشتری یابد. گسترش تحرک نیروهای سیاسی اپوزیسیون در این زمینه در یکسال گذشته چشمگیر است و تلاشها و ابتکاراتی را در این عرصه در رابطه با همه نحله های سیاسی اپوزیسیون میتوان مشاهده کرد. پاسخ به این سوال که چه نوع روابط و اتحادهایی در این مرحله ممکن و ضرور است اهمیتی دو چندان یافته. در این نوشته کوشش میشود به تاثیر شرایط عینی فعالیت و برخی از مهمترین عوامل نظری که در تمامی سالهای اخیر بصورت مانع در گسترش روابط عمل نموده پرداخته شود. طبیعتا میتوان عوامل دیگری به این مجموعه افزود و همچنین این عوامل در رابطه با جریانهای سیاسی مختلف یکسان عمل ننموده و همه آنها شامل کلیه جریانها نمیگردد ولی به نظر من حرکت عمومی نیروها در خارج کشور از این عوامل تاثیر پذیرفته و تاثیر می پذیرد

شرایط عینی، عدم فعالیت آزاد در کشور

جریانها و فعالین سیاسی خارج از کشور سالهاست که امکان فعالیت آزاد و علنی در ایران ندارند. حتی نیروهای جوانی که بعد از جریان سبز مجبور به مهاجرت به خارج از کشور شدند ده سال است از ایران دورند. طبیعی است که نحوه فعالیت و روانشناسی این نیروها از دوران طولانی مهاجرت و فعالیت سیاسی در شرایطی که ارتباط مستقیم و زنده با موضوع فعالیت یعنی زندگی و مبارزه عملی مردم وجود ندارد تاثیر پذیرفته باشد.

باوجود آنکه وجود روابط مجازی و وسایل ارتباط جمعی عمومی فاصله های جعرافیایی را کم رنگ و خبرگیری سریع از تحولات و اتفاقات را ممکن کرده ولی نتوانسه و نمیتواند واقعیت زندگی در محیطی که سوژه فعالیت سیاسی این نیروها نیست را تغییر دهد. جریانهای سیاسی دارای تشکیلات و ارتباط مستقیم دو جانبه و متشکل با نیروهای مخاطب خود در داخل کشور نیستند. انعکاس نتایج فعالیت ها و موضع گیری های آنان بر فعالین سیاسی اجتماعی و بدنه مخاطبین خود غیر مستقیم است یا در اکثر موارد غیر قابل دسترسی و ارزیابی است. موفقیت و یا شکست در پیشبرد یک سیاست عمدتا نه در تاثیر آن بر مبارزات داخل کشور بلکه با واکنش نیروهای مخاطب و هوادار و یا کلا وابستگان و نزدیکان آن نیرو در خارج از کشور سنجیده میشود. طبیعی است که چنین شرایطی نیروها را هر چه بیشتر به سمت مباحث کلی و عام سوق داده و فشار بدنه اجتماعی نه در جهت شکل دهی روابطی برای تاثیر بخشی وسیعتر در این راستا بلکه در راستای تدقیق مرزبندی ها و تاکید برمباحث عام نظری است

هر چند تقریبا همه جریانات سیاسی در نوشته های خود بر تلاششان برای تاثیر گذاری بر روندهای سیاسی در داخل کشور تاکید دارند ولی دوران طولانی مهاجرت و عدم امکان فعالیت علنی و قانونی تاثیرات عمیقی در روانشناسی این نیروها در رابطه با موضوع مورد بحث یعنی مناسبات نیروها برجای نهاده است. برای مثال در داخل کشور هم در درون جریانات اصلاح طلب و هم جریانات موسوم به اصولگرا گرایشها و گروه بندی های مختلفی شکل گرفته ولی این مانع آن نمیشود که در شرایطی که عمل مشترک آنان نیاز است مثلا در جریانات انتخاب آنها نکوشند بر این تمایزات غلبه کرده و در یک یا چند گروه بندی اصلی وارد صحنه شوند ولی در خارج از کشور ما سالهاست با مجموعه ای از سازمانها در هر یک از نحله های سیاسی مواجهیم که تمایزات نظری سیاسی آنان با یکدیگر نه تنها از تمایزات درونی یک حزب بلکه از تمایزات درون یک فراکسیون حزبی در اروپا محدودتر است ولی حتی قادر به سازماندهی همکاری های موضعی با یکدیگر نیستند.

در چند سال اخیر ما شاهد انشعاب در حزب کمونیست ایران، کومله، حزب دمکرات کردستان، راه کارگر، اتحاد جمهوریخواهان ، جریانهای مختلف جبهه ملی و پادشاهی یا بعبارت دیگر همه نحله های سیاسی کشور بوده ایم. اگر نخواهیم به عوامل فردی و خصوصیات شخصی نیروها که در بسیاری از این موارد نقش مهمی دارد بپردازیم و بحثمان را در چارچوب نظری محدود نگاه داریم، هر چند در همه این موارد فعالان و دست اندرکاران این سازمانها دلایل سیاسی نظری برای توضیح این جداییها ارائه میدهند ولی از نگاه ناظران بیرونی دلایل این جداییها غیر قابل فهم است و دشوار میتوان این جریانات را پس از جدایی از زاویه عمل سیاسیشان از یکدیگر تشخیص داد و مهمتر اینکه جریانات جداشده تا دوره ای طولانی حتی از همکاری با یکدیگر سرباز زدند.

مواجهه با این مشکل و تضعیف جنبه های مخرب آن تنها با پذیرش مساله و تلاش برای شناختن تاثیرات آن بر روانشناسی و عمل نیروهای سیاسی ممکن است و متاسفانه بخش عمده جریانهای سیاسی کشور یا اساسا مشکل را انکار میکنند یا تلاش محدودی برای بررسی جنبه های مختلف این مشکل و چگونگی مواجهه با آن بعمل آورده اند

همه یا هیچ

رابطه و همراهی نیروها میتواند در سطوح مختلف از وحدت و واحد کردن صفوف دو یا چند نیرو در یک تشکل واحد تا گفتگو و دیالوگ در جهت همسو کردن تلاش ها برای تحقق یک هدف موضعی مشترک را شامل شود. متاسفانه اکثر مباحث و تلاشهایی که صورت میگیرد معطوف به تامین بالاترین سطح رابطه یعنی وحدت و یا اتحاد عام و پایدار است. چند دهه است که از ضرورت اتحاد عمومی نیروها برای شکل دهی یک آلترناتیو نیرومند یا سازماندهی یک شورای رهبری و مدیریت که همه نیروها را زیر چتر خود قرار دهد صحبت میشود ولی اشکال دیگر روابط از ائئلاف های مشخص تا همکاریهای موضعی تا گفتگو با هدف تامین همسویی کمتر مورد توجه بوده و اگر هم به آنها پرداخته شده عمدتا بعنوان جزیی از تلاش برای اتحاد وسیع یا آغاری برای آن مورد تاکید قرار گرفته. حتی گفتگو و دیالوگ عمدتا یا به مفهوم شرکت در جلسات و سمینارهایی با هدف تبلیغ مواضع خود و دعوت دیگران به پذیرش این مواضع صورت میگیرد یا با هدف تلاش برای اتحاد وسیع. من در سالهای اخیر بارها و بارها با نظیر چنین جملاتی مواجه شده ام که "اگر ما نمیتوانیم به پلاتفرم واحد دست یابیم و اتحاد کنیم پس همکاری و گفتگوی ما بی فایده است؛ "وقتی ما روی اهداف و استراتژی عمومی وحدت نداریم همکاری و گفتگو چه فایده ای دارد"، "همکاری با نیروهایی که سمت گیری اجتماعی دیگری دارند تنها در خدمت مغشوش کردن مواضع است و در نتیجه همکاری و گفتگو موردی ندارد" و ......

نتیجه آنکه بعد از چهل سال تلاش و تکرار تقریبا مشابه ضرورت هایی که مورد تایید همه نیروهاست، سازماندهی یک همکاری موقت وسیع در رابطه با یک هدف مشخص محدود موضعی ممکن نیست. مثلا بخش بزرگی از نیروها معتقدند که فاجعه کشتار سال 67 نباید با گذشت زمان به یک حادثه تاریخی و حاشیه ای بدل شده و در صحنه سیاسی کشور فراموش شود ولی قادر نیستند برای تحقق این هدف یک مراسم مشترک توسط ارگانی مستقل مورد تایید همه آنهاییکه چنین فکر میکنند را سازمان دهند یا حتی آگاهانه و سازمان یافته حرکت های مجزا و همسویی را سازمان دهند یا امروز در اعتراض به نقض حقوق بشر یا حتی مشخص تر مثلا اعتراض به حکم سنگین علیه نسرین ستوده یا احکام اعدام کار مشترک عمومی عملی نیست. اقدامات مشترک تماما توسط کسانی صورت میگیرد که نظرا میتوانند با هم وحدت کنند یا کسانی که تصمیم به تلاش برای اتحاد عام سیاسی با یکدیگر دارند.

اتحادهای وسیع زمانی میتواند نسبتا پایدار بوده و در فضای سیاسی کشور تاثیر بخش باشد که محصول نزدیکی و شکل گیری رابطه عاطفی نیروهای اجتماعی اتحاد در عمل یا حداقل موازی چنین تلاشهایی باشد و در غیر این صورت چنین اتحادهایی تنها یک قرارداد و یا صدور یک پلاتفرم توسط تعدادی از شخصیت های سیاسی اجتماعی است که همانطور که شکل گیری آنها به اراده و تصمیم چنین شخصیت هایی بستگی دارد به همان سرعت بدلیل خصوصیات شخصی یا تغییرنظر و تصمیم شکل دهندگان آن محو میشود

هر چند در این زمینه ( و همه موارد دیگری که در این مطلب مورد تاکید است ) و تلاشهای متفاوتی نیز وجود داشته (مثل برخی تلاشهای تشکل های مدافع برابر حقوقی زنان) ولی این مشکل در تمامی چهل سال اخیر وجود داشته وبا آنکه همه نظرا نحوه عمل ذکر شده را رد میکنند ولی در عمل به حیات خود ادامه داده.

تلاش برای یگانگی

اتحاد، ائتلاف، همکاری، همکاری موضعی، همراهی، هم آهنگی و گفتگو اشکال روابط بین نیروهایی است که با یکدیگر تمایز دارند و نمتیوانند در یک نهاد یا تشکل واحد متشکل شوند. بخشی از نیروهای سیاسی شرایطی را برای اتحاد و همکاری قائل میشوند که هر نوع رابطه با نیروهایی که با آنان تمایز دارند ناممکن شده و تنها اتحاد و همکاری با کسانی پذیرفته میشود که منطقا میتوانستند در شرایط فعالیت باز در یک حزب واحد متشکل شوند. چنین نوع نگاهی شناخته شده و بخش عمده نیروها و فعالان سیاسی امروز آنرا نقد میکنند ولی سایه این نگاه به نظر من در تمام چهل سال اخیر حتی با آن نیروهای سیاسی که به نظر میرسد نگاه بازی به اتحادها دارند و برای اتحاد و همکاری با نیروهایی که از آنان دورند ابا ندارند سنگینی میکند.

روی دیگر این نوع نگاه آنجاست که نیروهایی بنا به اولویت های سیاسی درست یا غلط همکاری با جریانی متفاوت را میپذیرند ولی بدلیل نفوذ گسترده نگاه ذکر شده، برای توجیه این پذیرش خود تلاش میکنند مرز مابین خود و نیروی متحد را کمرنگ ساخته و از آنان چهره ای مشابه یا نزدیک به خود ارائه دهند. هر چند چنین نیروهایی به ظاهر عکس جریانهای اول عمل کرده و میاندیشند ولی در عرصه نظر آنان نیز همچون گروه اول همکاری و اتحاد را با یگانگی مشابه دیده و تلاش میکنند با یگانه نشان دادن خود با دیگر نیروها از خود دفاع کنند و با این روش به پایداری فکر اول یاری میرسانند

مثالی میزنم. در جریان انقلاب برخی سازمانهای چپ به گروه اول تعلق داشتند. این نوع نگاه در حدی در این سازمانها قوی بود که مثلا در سازمان پیکار در شرایطی که این سازمان تحت فشار نیروهای امنیتی قرار داشت و هر روز تعدادی از اعضای آن دستگیر شده و شدت عمل در رابطه با این سازمان در حدی بود که تقریبا هیچیک از اعضای دستگیر شده این سازمان زنده نمانده است، طرح این ایده که باید نحوه برخورد این سازمان با لیبرالها متفاوت از جریان غالب در حکومت باشد، به بحرانی در این سازمان انجامید که گفته میشود در گسترش ضربات و دستگیری و کشته شدن تعداد بیشتری از اعضا و بالاخص برخی رهبران آن نقش قطعی داشت. در سازمان اقلیت مباحثی دیگر ولی از زاویه موضوع این نوشته مشابه، باعث تصفیه شناخته شده ترین رهبران این جریان و درگیریهای بعدی درونی گردید

حزب توده و سازمان اکثریت بگونه عکس عمل کردند. آنان از نیروهای ضد امپریالیست درون حکومت حمایت کرده و تصور میکردند این روند میتواند راه را برای تحولات مثبت آینده بگشاید. این دو سازمان به نظر میرسد در برخورد با اتحادهای سیاسی برخوردی باز داشتند و اتحاد و همکاری با نیروهای متفاوت با خود را پذیرفته اند ولی سایه ایده مطرح شده حتی در اینجا نیزعمل میکند. این دو جریان بالاخص حزب توده تصویری از نیروهای مورد حمایت خود یا بعبارت دیگر خط امام در نوشته ها ترسیم میکند که وجود خارجی ندارد. یکبار از کیانوری پرسیده شد این تصویری که شما از خط امام میدهید کدام نیرو را شامل میشود ما چنین نیرویی در حاکمیت نمی بینیم. او گفت خط امام خود ماییم. ما برنامه خود را با عنوان خط امام ارائه میدهیم و از این طریق آنرا بمیان توده ها میبریم. طبیعتا چنین تدبیر تاکتیکی تنها در جلسات محدود میتوانست مطرح باشد و نباید در نشریات عمومی مطرح میشد ولی نتیجه آن بوجود آوردن تصویری غیر واقعی از نیروی متحد و خود بود. تصویری که عاطفه میساخت و علیه کسان دیگری که در این اتحاد شرکت نداشتند ضد عاطفه می پرورد. برخورد تند قلمی با نیروهایی که سیاست دیگری داشتند نتیجه آن است. در اینجا حمایت از خط امام بعنوان نیرویی که یگانگی روز افزونی با حزب دارد مورد تاکید و همه یگانگی ها و مشابهت ها با دیگران منجمله سایر چپ ها بفراموشی سپرده میشد

چهل سال بعد از آنروز در سالهای اخیر هستند نیروهایی که در تمام پرونده سیاسیشان در چهل سال اخیر نتوانسته یا نخواسته اند در همکاری جدی با نیروهای غیر شرکت کنند. نیروهایی که تصور میکنند همکاری و اتحاد تنها با نیروهایی که مشابه آنان هستند مجاز است و در غیر این صورت به تصویری که آنان از خود ساخته اند لطمه وارد میشود. ولی از آنسو نفوذ ایده ای که اتحاد و همکاری را در یگانگی می بیند در رابطه با سایر نیروها نیز عمل میکند مثلا بخش بزرگی از جمهوریخواهان معتقدند که حمایت از نیروهای اصلاح طلب و یا اعتدالگرا بسود باز شدن فضا و تحولات مثبت است. ولی توصیف بخشی از این نیروها از نیروهای اصلاح طلب با تصویری مبالغه آمیز همراه شده و مثلا فراموش میشود که آقای روحانی هیچگاه در تمام حیات سیاسی خود کلمه ای در دفاع از فعالیت آزاد نیروهای مخالف رژیم سخن نگفته اند و بدتر از آن تصور میشود که تاکید بر خواسته های استراتژیک جمهوریخواهی و ترویج و تبلیغ آن با چنین حمایتی مغایر است بعبارت دیگر پذیرش همکاری با محو کردن عملی تمایزات همراه میشود.

یا مثلا گروهی از جمهوریخواهان معتقدند که درست است با مشروطه خواهان اتحاد کنند. ولی در عمل اکثریت قریب باتفاق این جمهوریخواهان تاکید بر جمهوریخواه بودن به حاشیه میرود. شاید در بیست سال اخیر تعداد نوشته هایی که از این طیف در دفاع از جمهوری و نقد رژیم پادشاهی یا عملکرد هواداران آن صورت گرفته به یک درصد نوشته هایی که بر ضرورت همکاری و تاکید بر نزدیکی های این دو نیرو صورت میگیرد نباشد و فراموش میشود که بیست سال است در این راستا تلاش میشود ولی این تلاشها با موفقیت محدودی مواجه بوده و این نشانه مشکلاتی است که این نیروها نه فقط با بقیه جمهوریخواهان بلکه با گرایش های درون هواداران رژیم پادشاهی دارند.

حتی اتحاد جمهوریخواهان بعنوان نمونه موفقی از فعالیت مشترک نیروهایی با تاریخ و فرهنگ های سیاسی متفاوت از تاثیر این نحوه نگاه بری نماند و این تصور که این چندگانگی نه نقطه قوت بلکه نقطه ضعف این جریان است و تلاش برای یگانه کردن آن لطمات سنگینی به آن وارد نمود.

چنین تصویری از نوع رابطه شرایطی بوجود آورده که بسیاری از نیروها حتی از حرکت محدود با جریان هایی که با آنها فاصله دارند ابا میکنند و تصور میکنند هر گونه کار مشترک بمعنای پذیرش نوعی از یگانگی است.هم آنهایی که به حیطه اتحاها قدم میگذارند ولی بگونه ای که توضیح داده شد عمل میکنند و هم آنهاییکه محافظه کارند و از اتحاد با غیر خودیها سرباز میزنند هر دو البته با کیفیت و درجه ای متفاوت به این فشار تسلیم شده و آنرا تقویت میکنند.

اتحاد پایدار و پلاتفرم

توقف یا تضعیف برخی نهادهایی که با اتحاد مجموعه ای از نیروها شکل گرفت بعنوان شکست این تلاشها تلقی شده و نیروها در تلاش برای شکل دهی اتحادهای جدید میکوشند چارچوب های آنرا در حدی روشن و دقیق کنند تا به چنین سرنوشتی دچار نشوند و اتحادی پایدار را شکل دهند و راه حل را در تدوین پلاتفرم هایی همه جانب و دقیق میدانند.

اتحاد و یا همکاری نیروها تلاشی است برای پیشبرد اهداف معینی توسط نیروهایی متفاوت. سیاست در شرایط پرتحول و پیچیده ایران در مسیری ثابت حرکت نمیکند. اهداف نیروها میتواند بطور نسبی ثابت باشد ولی هرچند سال یکبار موضوعات یا نیروهایی از دستور کار خارج شده یا اهمیت خود را از دست میدهند یا موضوعات یا نیروهای دیگری به صحنه می آیند. جریانهای سیاسی در برخورد با تحولات جامعه همسو تغییر نمیکنند و جریانهایی که با یکدیگر هم موضعند در شرایط جدید و در برابر موضوعات نویی که در دستور قرار میگیرد یکسان واکنش نشان نمیدهند و این میتواند نیروهایی را به یکدیگر نزدیک و برخی دیگر را از هم دور سازد.

توقف یا تضعیف نهادهایی که از اتحاد نیروها شکل گرفته و یا تشکل های موضوعی که با حضور گرایش های متفاوت سازمان یافته مثبت نیست و طبیعتا بررسی دلایل هریک از آنان ضرور است ولی هیچ نسخه پیشاپیشی برای جلوگیری از این امر وجود ندارد. بررسی تاریخی هر نهاد با تاثیر مثبت و یا منفی این نهاد و نقش آن در تحولات در دوره ای که قدرتمند و تاثیرگذار بوده معنا می یابد. تضعیف یا زوال یک نهاد یکی از عوامل است و نه نفی کننده نقش آن نهاد در دوران فعالیت خود. مثلا کنفدراسیون دانشجویان سیزده چهارده سال فعالیت قدرتمند داشت. منحل شدن این ارگان قبل از اوج گیری جریان انقلاب منفی و نبود چنین تشکلی در سالهای 56 و 57 قابل بررسی ولی این سازمان چهارده سال فعالیت داشت. بررسی کارنامه کنفدراسیون بررسی نقش آن در این چهارده سال است. شورای ملی مقاومت در سال 62 تشکیل شد و تا انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین و تغییر مضمون این شورا نزدیک به چهارسال فعالیت کرد. این اتحاد نقش مهمی در فعالیت نیروهای شکل دهنده آن در این دوران داشت. با پایان یافتن امید به سقوط نزدیک رژیم و کسب قدرت، این شورا نتوانست به حیات خود ادامه دهد ولی بررسی این شورا بررسی آن چهارسال است. جریانهای مدافع جنبش سبز بعد از جنبش سبز شکل گرفتند و با ضربه خوردن این جنبش و طرح مسائل جدید در جامعه گستردگی خود را از دست دادند و این بمعنای رد این جنبش و نقش آن در همان دوره نیست و به همین ترتیب اتحاد جمهوریخواهان موفق شد نیروهای جمهوریخواه را متشکل کرده و گفتمان جمهوریخواهی را در ابعاد وسیع مطرح سازد. فعالیت نیرومند این تشکل ده سال دوام داشت و پس از آن تضعیف شد. سازمان چریکهای فدایی خلق هفت سال مبارزه کرد و بعد از انقلاب جریانات فدایی هریک ویژگی هایی داشتند که با آن سازمان متفاوت است. بررسی فعالیت مثبت و یا منفی چریکهای فدایی خلق بررسی آن هفت سال است. این مثالها که ممکن است نتایج فعالیت برخی از آنها را مثبت و برخی را منفی ارزیابی کنیم از یک زاویه مشترکند همه آنها تشکل هایی بودند که در یک دوره بخشی از نیروها را متشکل کرده و در جهت اهداف آن نیروها عملکرد داشته و موثر بوده اند.

این جمله که فراوان از مخالفان این یا آن تشکل میشنویم که فلان جریان تشکیل شد آخرش چی حالا که ازش هیچ چی باقی نمانده صرف نظر از انعکاس تمایل و احساس منفی گوینده به تشکل مزبور نشانه تفکری است که تحت عنوان اتحاد پایدار، اتحاد مابین جریانهایی را خواستار است که در دوره های مختلف یا حتی تا دست یابی به دمکراسی تداوم داشته باشند. تحقق چنین هدفی در جامعه پرتحول ایران دشوار و کوشش برای تدوین پلاتفرم هایی همه جانبه تنها به انتشار بیانیه هایی کلی و تکراری و در خیلی موارد جانشین شدن جدال بر سر فرمول بندی ها و یافتن جملات توافقی به بحث و یافتن راههای مشترک برای پاسخگویی زنده به مشکلات عملی منجر میشود. مسلما هر تشکلی برای معرفی خود نیازمند معرفی خود، اهداف و راههایی است که برای تحقق اهداف بکار میگیرد. ولی این ضرورت الزاما با شیوه رایج تلاش برای تدوین پلاتفرمهای جامع پاسخ داده نمیشود. شیوه ای که در بسیاری موارد انعکاسی از تمایل یگانه کردن نیروهای شکرت کننده در اتحاد و تضمین پایداری اتحاد از این راه است و کم نبوده مواردی که همین تمایل شکست تلاشها را موجب شود

______________________________

*این مقاله برای نخستین بار در نشریه‌ی دوماهانه‌ی «میهن» شماره‌ی ۲۶، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۸، منتشر شده است.