عصر نو
www.asre-nou.net

توضیحی دربارۀ مقاله ام "کیفیت سواد علمی و فلسفی آقای سروش"


Mon 8 04 2019

فرهاد قابوسی

دو، سه مورد در مقاله بالا نیازمند توضیح اند که در این خلاصه می آورم.

اول اینکه مسئله سوء استفاده از علم و فلسفه میان ایرانیان چنانچه آقای سروش گرفتار مابعدالطبیعه کرده و می کند، مسئله ای است بسیار مهم که متاسفانه مورد توجه قرار نگرفته است: خصوصا از آنجایی که در کشوری نظیر ایران با فرهنگ شعر زدۀ نامعقول هر آنچه که "علمی" و "فلسفی" معرفی شود، طنینی مثبت خواهد یافت. کمااینکه سوای کسانی نظیر آرامش دوستدار که درعین عدم اطلاع از تفاوت مقولات سادۀ فلسفی نظیر "تضاد" (مادی) و "تناقض" (منطقی)، دینخویی خویش را با سوء استفاده از آنچه که "علم" و "فلسفه" می نامید به اسم اندیشه غیر دینی به نیمه باسوادان فروخت؛ حتی تحصیلکردگانی نظیر آقای محمد علی کاتوزیان نیز برای توجیه نظرات خویش بدون اطلاع از علوم دقیقه دست به دامان لباچفسکی و اینشتین می شوند. درحالیکه نه تنها فهمی از این نظریات علمی ندارند، بلکه خصوصا قادر به فهم فلسفۀ علمی این موضوعات نیستند تا بتوانند با استنتاج نتایج فلسفی از آنها نوشته ای چون «تضاد دولت و ملت» به توجیه علمی بیارایند.

دوم اینکه پیش از لنین، انگلس نیز در کتاب «دیالکتیک طبیعت» اما در مواردی جدا از هم اعمال ریاضی "+ ، -" و "حساب دیفرانسیل و انتگرال" را بعنوان موارد دیالکتیکی در ریاضیات تفسیر کرده است. لکن ضرورت آوردن این دو مثال باهم (در رابطه با صحت آشکار اولی) لازم داشت که من در مقاله ام از مثالهای توام در مقالۀ لنین یاد کنم که اشاره به انگلس داشت. خصوصا که این مقاله کوتاه و احتمالا بیشتر شناخته شده است تا کتاب مذکور. با این توضیح دوباره که سخن بر سر مثال غلط ریاضی آقای سروش است و نه صحت تفسیر فلسفی انگلس و لنین.

سوم اینکه تعبیرات و تفسیرات فلسفی از موضوعات علمی سوای بحث در صحت و عدم صحت آنها، نه تنها موضوعاتی متداول در فلسفه بلکه ضروری اند؛ تا به این طریق جنبه منطقی یا غیر منطقی مباحث مجرد علمی تحقیق شوند. بعنوان مثال کارل پوپر علاقمند به فلسفه نیز در عین عدم تحصیلات علوم دقیقه، کوشیده است تا تفسیر "فلسفی" از بعضی موضوعات علمی ارائه دهد. لذا کسان دیگر نیز محق اند تفسیر دیگری از موضوعات علمی ارائه دهند.
برخلاف اهل تجرید علم که دیواری میان علم و فلسفه می کشند، من معتقدم که علم و فلسفه تواما معنی میابند و بدون تحقیق جنبۀ منطقی علم وسیلۀ استدلال فلسفی یا جنبۀ تجربی و واقعی مباحث فلسفی از طریق نظریه های علوم تجربی، هرکدام بی معنی و صرفا ذهنی خواهند بود. لذا تعبیر و تفسیر موضوعات علمی تا جائیکه در محدودۀ تجربه و آزمایش و ماده باقی بماند، مفید است، اما زمانیکه چنین تعبیر و تفسیری برای توجیه مابعدالطبیعه که غیر قابل تجربه است بکار گرفته شد، چون موضوعی غیر منطقی است، لذا سوء استفاده محسوب خواهد شد.

کمااینکه مقولۀ تضاد دیالکتیکی در فلسفه که متضمن اتحاد اضداد است، مقوله ایست بنظر من صرفا قابل فهم از طریق مثالهای علمی و نیازمند مقابله با نتایج دانش علمی. همچنانکه ساختمان متعادل اتم بعنوان مبنای طبیعت و حیات بر اتحاد الکترون ها و پروتونها که متضمن بارهای برقی مثبت و منفی ضد هم شناخته می شوند، متکی است. البته این به معنی آن نیست که خصیصۀ تضاد عینا و منطقا همان خصیصۀ نسبی میان بارهای مثبت و منفی برقی است، بلکه این تشابه ناشی از ارتباطی است که کمک می کند تا مقولات فلسفی و علمی در رابطه باهم بهتر بفهمیم. اما اگر در این رابطه نادرستی بود، تحلیل تجربی و منطقی موضوع آنرا خواهد داد: همچنانکه در موارد متعددی نشان داده است.