فولاد تنها نیست: کارگر زندانی آزاد باید گردد
Mon 7 01 2019
س. حمیدی

از خیابان انقلاب به چهارراه ولیعصر گام بر میدارم. خیابان قدس را که پشت سر میگذارم، میبینم که پلیس با دو نفر از جوانان دعوا راه انداخته است. قصد دستگیریشان را دارد، اما مردم رهگذر به پلیس امان نمیدهند و جوانان یاد شده را از چنگ او میرهانند. پلیس سپس از مردم فاصله میگیرد و مشتی از تراکتها را که غنیمت گرفته است، پاره میکند و در جوی خیابان میریزد. همهی تراکتها در حمایت از کارگران هفت تپه و فولاد اهواز نوشته و طراحی شدهاند. ولی پیداست که پلیس جمهوری اسلامی نمیگذارد تا مردم حمایت خود را از کارگران در همین تراکتها هم که شده، اعلام نمایند. چنانکه همه را ابتدا پاره میکند و آنوقت آنها را دور میریزد. انگار با همین رفتار غیر انسانی و نامردمی وظیفهی خود را تمام شده میبیند. وظیفهای که لابد بالادستیهای حکومت به او دیکته میکنند.
تازه این پلیس، پلیس نیروی انتظامی هم نبود؛ پلس راهنمایی بود. چون به پلیس راهنمایی هم سپردهاند تا از دور و نزدیک مراقب اوضاع باشد.
کار شعارنویسی در خیابانهای تهران دوباره بالا گرفته است. ولی همه جا با انبوهی از رنگ، شعارهای نوشته شده را از سینهی دیوار محو میکنند. این وظیفه را به شهرداریهای نواحی تهران سپردهاند تا شعاری هرگز بر دیوار باقی نماند. نیروهای بسیج محله نیز از این موضوع غافل نمیمانند. آنها هم ضمن گشتزنی در محله، هر دیواری را با کنجکاوی تحت نظر دارند. اما به قول آن دوستان قدیمی: ننگ هرگز با رنگ پاک نمیشود. همچنان که گروهی از مردم دوباره شعار خود را بر دل همان دیوار پاک شده، باقی میگذارند. انگار دیوار را رنگ کردهاند تا در فضای همین دیوارِ رنگ شده، بهتر بتوانند شعار بنویسند.
حمایتهای مردمی از اعتراضات کارگران تنها به پخش تراکت و دیوارنویسی محدود باقی نمیماند. در همین راستا گفتنی است که چند روز پیش عدهای از دختران و پسران جوان سر چهارراه ولیعصر تظاهرات موضعی راه انداخته بودند. بدون تردید همراه با تظاهرات موضعی، ترس مردم از حکومت هم فرومیریزد و این نمایش اعتراضی رضایت رهگذارن را با خود به همراه خواهد داشت.جدای از این، تظاهرات موضعی در جاهای شلوغ شهر حتا خطر دستگیری معترضان را کاهش میدهد.
در سمت شمال شرقی چهارراه ولیعصر عدهای فریاد میزدند: کارگر هفت تپه آزاد باید گردد. در پاسخ آنان گروهی هم از ضلع شمال غربی چهارراه دم میگرفتند: زحمتکشان فولاد آزاد باید گردند. در قسمت جنوب غربی چهارراه هم شعار دیگری به گوش میرسید: فولاد، هفت تپه، پیوندتان مبارک! همین شعارها، پاسخی را از سمت جنوب شرقی چهارراه به همراه داشت: کارگر، معلم، دانشجو، پیوندتان مبارک! آنوقت خیلی زود تمامی این چهار گروه سازمان یافته ضمنِ سردادن شعار "مرگ بر دیکتاتور" متفرق شدند. به گونهای که دیگر نشانی از خود بر جای نگذاشتند. همه چیز خیلی تند و سریع پایان یافت. ناگفته نماند که همین نمایش اعتراضی، در روز حمایت دانشجویان دانشگاه تهران از جانباختگان دانشگاه آزاد هم به اجرا گذاشته شد. چنانکه از دو سوی پیادهروهای دانشگاه در خیابان انقلاب، گروهی ضمن همراهی با هم، همین شعارها را سر میدادند. عدهای از سمت شمالی خیابان فریاد میزدند: دانشجو میمیرد، میمیرد، ذلت نمیپذیرد. اما از پیادهروی جنوبی خیابان، گروهی پاسخ میدادند: کارگر میرزمد، میرزمد، ذلت نمیپذیرد.
در روزهای اخیر گروههایی از مردم شگردهای جدیدتری از ابراز حمایت را به کار میگیرند. آنان از باجههای تلفن عمومی به پلیس 110 زنگ میزنند و حمایت خود را از کارگران معترض، به پلیس اعلام میکنند. همچنان که از همین طریق دیدگاه حمایتی خود را با روزنامهها و سایتهای خبری داخل کشور نیز در میان میگذارند. اما ضمن تماس با صدا و سیمای جمهوری اسلامی، مثل همیشه تنها اعتراض خود را تکرار مینمایند. چون صدا و سیمای دولتی هرگز حاضر نمیشود همسویی با مردم را بر خود واجب بشمارد. بیدلیل نیست که مردم عادی همواره گزارشهای تصویری مستند و زندهی خود را از اعتراضات مردمی برای رسانههای فرامرزی میفرستند. البته هر رسانهای که باشد چندان برایشان فرقی نمیکند. مهم این است که این اخبار برای اطلاعرسانی عمومی هرچه زودتر از جایی پخش بشود.
اعتراضات شهروندان تهرانی به کاری روزانه تبدیل شده است. به خصوص اکنون که موضوع تصویب بودجهی دولتی در صحن مجلس پیش آمده است، این اعتراضات شدت بیشتری میگیرد. چنانکه گروههایی از مردم همه روزه در ضلع شمال غربی مجلس گرد میآیند تا مطالبات و حقوق معوق خود را به نمایندگان مجلس یادآور شوند. در همین جا است که مردم معترض خطاب به نمایندگان فرمایشی مجلس شعار میدهند: مجلس به این بیغیرتی / هرگز ندیده ملتی! اما نمایندگان مجلس هرگز گوششان به این حرفها بدهکار نیست. آنان فقط به سهم خود از سفرهی حکومت بسنده میکنند. چون حکومت هیچ حق و حقوقی از آنان جا نگذاشته است. فقط این طبقات مزدبگیر جامعه هستند که میباید برای دستیابی به مزد و حقوق خود در خیابانهای شهر جلوی نهادهای دولتی فریاد بزنند.
در ضمن مردم معترض، مقابل مجلس شورای اسلامی حکومت نیز حمایت خود را از کارگران هفت تپه و فولاد اعلام میکنند. انگار حکومت سرنوشت واحدی را برای تمامی اقشار مزدبگیر جامعه رقم میزند. این روزها به همین دلیل شعار "کارگر، دانشجو، معلم، اتحاد، اتحاد" بیش از هر شعاری به گوش میرسد. شعارها همگی از دل برمیخیزد، لاجرم بر دل هم مینشیند. سپس بغضی فروخفته در سینه، از گلوی معترضان سر برمیکند که به حتم اشکی را در پی خواهد داشت. اما همه آموختهاند که این اشکها را هرگز نباید کسی ببیند. اعتراضات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز در عمومی شدن این شعارها نقش خود را بیشتر به نمایش میگذارد.
سنتهای مبارزاتی هپکو، آذرآب و ماشینسازی اراک اینک برای کارگران هفت تپه و فولاد اهواز هم بر جای مانده است. در عین حال کارگران فولاد و هفت تپه این تجربههای روشن را به سهم خود ارتقا میبخشند. حق آن است که از همهی آنان با عنوان پرولتاریای انقلابی ایران یاد شود. آنها در این راه، هرگز از آموزههای انقلابی چیزی کم نگذاشتهاند و دانسته و آگاهانه به برآوردن حقوق خود و همهی مردم پای میفشارند. همچنان که آگاهی طبقاتی را پشتوانهای روشن برای رفتار گروهی خویش یافتهاند.
ضمن آنکه در هفت تپه و فولاد اهواز برگهای روشنی از مبارزات کارگری ایران رقم میخورد. این برگهای روشن و گویا، برای همیشه در تاریخ مبارزات کارگران ایران باقی خواهد ماند. حتا آیندگان نیز همین تجربههای تاریخی را در کتابها دوره خواهند کرد و بر این مبارزان متحد و یکپارچه درود خواهند فرستاد. کارگران اینک حتا همسر و فرزندشان را به صف یکپارچهی خود میکشانند. چون آنان هم باید یاد بگیرند که ظلمی همگانی را حکومت به تمامی شهروندان ایران روا میدارد. از سویی همین تجربهی موفق را کشاورزان اصفهانی هم به کار میگیرند. زنان در همین تجمعات اعتراضی ضمن سخنرانیهای مهیج خود تجربهی جدیدتری از مبارزهی زنان را برای همه به یادگار میگذارند. آنان نیمهای مولد از جامعه به حساب میآیند که سهم طبیعی خود را از جامعه انتظار دارند. اما حکومت این حرفها حالیش نیست. کارگزاران حکومت ولانگارانه تنها دنیایی از لاقیدی و بیبند و باری را در دل میپروراند.
کارگران فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه تنها نیستند. همچنان که همه روزه صدها هزار گزارش و مستند تصویری و صوتی از رفتار افتخارآمیز آنان بر دل رسانهها مینشیند. به طبع فضای مجازی در همین راه تسهیلگری بیشتری به عمل میآورد تا سدهای سانسور جمهوری اسلامی را در هم بکوبند. همچنین نهادهای حقوق بشری و اتحادیهها و سندیکاهای کارگری در تمامی جهان آخرین اخبار را در این خصوص انعکاس میدهند. چون همه باید بدانند که در خوزستان چه میگذرد. پیداست که حکومتهای محلی بیش از صد سال نفت و ثروت منطقه را به تاراج بردهاند و تنها از خود شکنجه و زندان را برای مردم به یادگار نهادهاند.
از سویی در ایران خیابانها قداست یافتهاند. خیابانها گویا میخواهند بقایای واپسگرایانهی پیش از مدرنیسم را از خود پس برانند. چون قرار است در ساحت همین خیابانها، سرنگونی جمهوری اسلامی رقم بخورد. به همین دلیل هم بین مبارزهی صنفی و اقتصادی مردم با مبارزهی سیاسی ایشان چندان فاصلهای به چشم نمیآید. به واقع این جمهوری اسلامی است که در الگویی از رژیم شاه چنین میخواهد. همچنان که شعار انسانی "نان، کار، آزادی"، برای حکومت مفهومی از سیاست را در بر دارد. لابد شهروندان ایرانی هرگز نباید از حکومت، نان، کار و آزادی بخواهند!
|
|