عصر نو
www.asre-nou.net

(۲) باید گفت یا نباید گفت؟


Wed 12 12 2018

محمد جعفری

mohammad-jafari.jpg
خمینی و الهام

قبل از اینکه الهام و یا اشارات مورد بحث قرار بگیرد، در مورد طرح ولایت فقیه توسط آقای خمینی نیز نکاتی یادآوری می شود: آقای خمینی که خود از مخالفان ولایت فقیه بود، چه تحولی، به لحاظ روانی و فکری و در رابطه با جامعه و از لحاظ سیاسی در وی بوجود آمد که او را موافق ولایت فقیه و سرانجام ولایت مطلقۀ فقیه کرد؟ آن عوامل از خمینیِ مخالف ولایت فقیه، خمینی‌ ای ساختند که، ولایت فقیه را بمثابۀ زعامت سیاسی و رهبری کشور، جعل کند و دین را وسیلۀ رسیدن به قدرت بگرداند، عنوان کننده و مدعی نمایندگی از رسول خدا و امام زمان، بشود، و بگوید آنها ولایت مطلقه بر مردم داشته‌ اند و فقیه هم همان ولایت را دارد و از ولایت هم جز اعمال قدرت، نداند؟

آیة الله منتظری در خاطرات خود آورده ‌است که آقای خمینی تا قبل از رفتن به نجف به ولایت فقیه معتقد نبوده‌ است. او می‌ نویسد: ««در بحث با ایشان، من گفتم: «سنت می‌ گوید خلافت به انتخاب است، شیعه می‌ گوید به نصب است»، ایشان گفتند: «مذهب تشیع این‌ است که امام باید معصوم و منصوب باشد. در زمان غیبت تقصیر خود مردم است که امام غایب است، خواجه هم می‌ گوید: "وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرّفُهُ لُطفٌ آخر وَ عَدَمُهُ مِنَّا". حالا هم ما لایق نبوده‌ ایم که امام غایب است، ما باید شرایطی فراهم کنیم تا که امام زمان (عج) بیاید. ما گفتیم پس در زمان غیبت باید هرج و مرج باشد؟ فرمود: این تقصیر خود مردم است، خداوند نعمت را تمام کرده ما باید لیاقت آمدن امام زمان (عج) را در خود فراهم کنیم. نظر شیعه این‌ است که امام فقط باید منصوب و معصوم باشد. این بود اظهارات ایشان در آن وقت، و اشاره‌ ای هم به ولایت فقیه نکردند. بعداً که ایشان به نجف رفتند، در آنجا دوازده جلسه راجع به ولایت فقیه و حکومت اسلامی بحث کردند»» (۸).

آنچه را که مرحوم منتظری در خاطرات خود در مورد مخالفت آقای خمینی با ولایت فقیه ذکر کرده در انطباق با نظر آقای خمینی است. وی در «رساله اجتهاد و تقلید» خود که قبل از رفتن به نجف، نوشته شده، تصریح می‌کند:

«اشکال در اصل «عدم ولایت» (۹) وجود ندارد. جای هیچ اشکالی نیست. در این اصل و قاعدۀ عدمِ نفوذِ حکمِ هیچکسی بر کس دیگر، شکی نیست. فرقی نمی‌ کند که حکم مذکور، قضائی باشد یا غیر آن، حاکم پیامبر باشد، یا وصی پیامبر، یا غیر آنها. زیرا صِرفِ نبوت و رسالت و وصایت، و یا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشند، موجب نمی شوند که دارندگان این گونه کمالات، نافذالحکم باشند، و قضا و داوری آنان، فاصل و قاطع خصومت و تنازع شود، بلکه آنچه را عقل در می‌یابد و به آن حکم می کند، همانا نفوذ حکم خداوند متعال در باره خلق است» (۱۰). وی حتی در کتاب کشف‌ الاسرار می‌ نویسد: «أُولي‌ الأَمْر و ولایت بر مسلمین را فقط ائمه (ع) دارند» (۱۱). افزون بر اینها، وی تصریح می کند: «غیر از امامان دوازده‌ گانۀ شیعیان، کسی ولایت بر مسلمین را دارا نمی باشد»(۱۲).

ملاحظه می‌شود که آقای خمینی نیز مانند قریب به تمامی فقها، تا قبل از نهضت 15 خرداد 42، به ولایت فقیه معتقد نبوده ‌است. بعدها، در بهمن سال 1348 در نجف به تدریس ولایت فقیه به عنوان زعامت و رهبری سیاسی کشور پرداخت. در این مدت، به لحاظ نظر و عمل، چه تغییری در وی رخ داد که سبب شد، او در تشیع، دست به این جعل بزند و نظریه‌ای را که جز به انحصار در آوردن قدرت نیست به اسلام نسبت دهد و آن را تدریس کند؟ با توجه به آنچه در زیر می آید بعید به نظر می رسد که در طرح ولایت فقیه بعنوان زعامت و رهبری سیاسی توسط آقای خمینی، مخالف ولایت فقیه، از جائی اشاره ای و یا الهامی دریافت نکرده باشد. در این رابطه نکاتی که در خور اهمیت است که شاید حاوی اشاره و یا الهامی که از جایی به خمینی شده ست را نشان دهد، آورده می شود.

۱- مرحوم مهندس صادق امیر حسینی در لندن در گفتگویی با اینجانب، شرح داد که در نجف در نیمۀ دوم سال ۴۸ خدمت ایشان رسیدم و دربارۀ مبارزه با شاه با او صحبت کردم. ایشان گفت: «تا آمریکا نخواهد، آب از آب تکان نمی‌ خورد». و بعد آقای خمینی در بهمن سال ۴۸ به شرح ولایت فقیه پرداخت.

۲- از زبان حسین خمینی نقل شده است که روزی در نجف، احمد خمینی به برادر زاده اش حسین خمینی، می گوید که «پدر بزرگ، شاه خواهد شد». حسین با شنیدن این جمله از عموی خود، جا می خورد و می پرسد، "پدر بزرگ، شاه خواهد شد؟" یعنی چه و این ها چه حرفی است؟ احمد آقا که این پاسخ را از حسین می شنود، می گوید: نه بابا، این یک شوخی بود.

۳- تماس منتظری در نجف با آیت الله حکیم برای تقویت مرجعیت آقای خمینی:

به منظور تقویت مرجعیت آقای خمینی، مرحوم آیت الله منتظری، در نجف به بیت آیت الله حکیم رفته و با مرحوم حکیم و بعضی از اعضای دفتر گفتگو می کند. وی بعد از اینکه با مرحوم حکیم صحبت می کند، چند دقیقه ای هم با یکی از حواریون آیت الله حکیم، بابِ صحبت را باز می کند. مرحوم منتظری خود ماوقع را چنین شرح می دهد:

«چند دقیقه بعد یک سیدی که از علما و از حواریون آیت الله حکیم بود، آمد، نشست. ایشان، آقا زادۀ یکی از علما بود و از اطرافیان آقای حکیم بحساب می آمد. آقای عمید من را به او معرفی کرد که بله، ایشان آقای منتظری، از شاگردان آقای بروجردی و آقای خمینی هستند. یکدفعه دیدم سید گفت: "خدا لعنت کند انگلیسی ها را، خدا لعنت کند انگلیسی ها را، یک روز یک سید جمال الدین افغانی درست می کنند می اندازند جلو، یک روز هم یک سید خمینی می آید و روحانیت و دین و اینها را...". من گفتم سید این چه حرفی است که می زنی؟ گفت نخیر، شما نمی دانید،-. بالاخره دیدیم اصلاً نمی شود با او مباحثه کرد، به آقای عمید گفتم پاشو، برویم» (۱۳).

۴- اواخر سال ۵۹، اینجانب به اتفاق آقایان علی امیر حسینی و محمد مبلغی اسلامی، برای گفتگو با مراجع و جمع کردن آن ها در یکجا به منظور تقویت ریاست جمهوری و فشار آوردن بر آقای خمینی به قم رفتیم و از جمله با آیت‌ الله منتظری، و مشکینی در رابطه با بعضی مسائل مذاکره کردیم. در رابطه با جمع کردن مراجع تقلید، با آقای شهاب‌ الدین مرعشی نجفی گفتگو انجام شد و ایشان با این بیان که « دور ایران را آتش گرفته، ایران عزیز از دست رفت و امان از این انگلیسی‌ ها»، به ما گفت هر تصمیمی که آیت الله گلپایگانی بگیرند، ایشان هم موافق هستند (۱۴).

۵- بنا به گفتۀ آیت الله پسندیده، برادرش یعنی آقای خمینی، پیرو سید کاشی (= سید ابوالقاسم کاشانی) بود. بویژه مهدی حائری یزدی می گوید آقای خمینی پیرو کاشانی و بیشتر در سیاست، پیرو آیت الله بهبهانی بوده است. افزون بر این ها، امروزه مشخص شده که کاشانی، بهبهانی و فلسفی در مورد کودتای ۲۸ مرداد، پول دریافت کرده اند. گمان نمی رود که در وابستگیِ کاشانی و بهبهانی، به انگلیسی ها و سپس آمریکانی ها، در خلال کودتای ۲۸ مرداد، امروز شک و شبهه ای وجود داشته باشد.

۶- باز روشن است که طرح ولایت فقیه در مجلس خبرگان از جانب حسن آیت بوده است. حسن آیت، دستیار مظفر بقائی بوده و بقائی نیز در ارتباط با انگلیسی ها و آمریکائی ها بوده است.

از اشارات فوق که بگذریم، دانستن اینکه رساله و کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی که ممنوع الانتشار بوده، چگونه و توسط چه کسی ابتدا سرمایه گذاری، چاپ و منتشر شده است، در تاباندن نور به معمای الهام و یا اشاره از سوی قدرت و یا قدرت هایی، بی تأثیر نخواهد بود.

قربانی فر منبع مالی و یا سرمایه گذار:

بنابر اطلاعات موجود آقای منوچهر قربانی فر، منبع مالی و یا سرمایه گذارِ انتشارِ رساله و حکومت اسلامی آقای خمینی است. معرفی مختصر و فشردۀ قربانی فر، به درک بهتر چرایی این سرمایه گذاری، کمک خواهد کرد. برای معرفی، باید به قبل از انقلاب باز گشت و این سئوال را مطرح کرد که منوچهر قربانی فر، قبل از انقلاب چه کاره بود؟

منوچهر قربانی فر، قبل از انقلاب، مدیر عامل شرکت کشتیرانی حمل و نقل استارلاین و سهام دار آن بود. سهام داران این شرکت، بجز قربانی فر، مقامات آمریکایی و اسرائیلی بودند. وی عضو باشگاه ورزشی شاهنشاهی و شبکه اداره هشتم ساواک که رفیق قدیمی وی منوچهر هاشمی رئیس آن اداره بوده، بود.

منوچهر قربانی فر، در کودتای۱۹۸۰ نوژه، مسئولیت شاخۀ تدارکات بود که وظیفۀ تهیه پول، اسلحه، خانه، ماشین و دیگر لوازم مورد نیاز برای انجام کودتا را بر عهده داشت (۱۵). و به همین علت، بصورت غیابی، به اعدام محکوم شد. خوشمزه این که همین فرد اعدامیِ فراری، از سال ۱۳۶۲ به بعد، واسط اصلی فروش چند محموله سلاح از آمریکا به ایران در ماجرای مک فارلین بود. وی از طریق برخی از دلالانِ بين‌ المللیِ سلاح، از جمله يعقوب نيمرودی، عدنان خاشقچی، آدولف شويمر و..ب، رای تهیۀ اسلحه، دلالِ رژیم جمهوری اسلامی بود و از طريق اسرائيلی ها اسلحۀ آمریکایی برای ایران تهیه می کرد و زمینۀ آمدن مک فارلین به ایران را نیز فراهم کرد.

آقای هاشمی رفسنجانی هم متذکر شده که «مأموران ایرانی تهیه سلاح، در روابط خود با دلالان بین المللی سلاح، با فردی به نام منوچهر قربانی فر برخورد می کنند و با او معاملاتی انجام می دهند. او از فراریان ایرانی بود» (۱۶). در اینجا او بیش از این نخواسته که بگوید که قربانی فر یکی از مسئولین کودتای نوژه بوده و غیابی به اعدام محکوم شده بود. وی در مورد قربانی فر باز هم می نویسد که «آقای محسن گنگرلو مشاور نخست وزیر آمد و مطالبی از منوچهر قربانی فر گفت که او هنوز هم دست برنداشته و می خواهد در جریان فرانسه و آلمان هم میانجی گری کند. اسناد گذشته را هم آورد» (۱۷). وی تأیید می کند که امام هم در جریان همۀ این ها و قربانی فر بوده اند: «با حضور امام و سران قوا، پیشنهاد قربانی فر مبنی بر مذاکرۀ ما و نمایندۀ تام الاختیار فرانسه در ترکیه، برای حل مشکلات فی مابین مطرح و تصویب شد. قربانی فر این پیشنهاد را از طریق کنگرلو داده است» (۱۸). منتظری می گفت:

«بعد از اینکه این نامه ها دست من رسید، تازه فهمیدم که یک چنین جریان و قرارداد و ارتباطی بوده است و مک فارلین و هیأت آمریکائی با قربانی فر به تهران آمده اند و سلاح آورده اند. بالاخره چون این ها حرفشان افشا شده بود، من فهمیدم که چنین قضیه ای هست و در این میان معلوم شد پای اسرائیل هم در میان بوده است و اصلاً اشکال من این بود که چرا باید کار به جایی برسد که ما خواسته باشیم با اسلحۀ اسرائیلی با عراق بجنگیم» (۱۹).

حال که وضعیت آقای منوچهر قربانی فر قبل و بعد از انقلاب روشن شد، اشاره به سرمایه گذاری او جهت چاپ و انتشار رساله و کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی مناسبت دارد.. مرحوم آیت الله منتظری می نویسد:

«آقای قربانی فر با مرحوم امید نجف آبادی از پیش از انقلاب مربوط بود، مرحوم امید می گفت من قبل از انقلاب می خواستم تحریر الوسیله و حکومت اسلامی امام را چاپ کنم و پول نداشتم. دویست هزار تومان به پول آن وقت، همین آقای قربانی فر به من داد که برای این کار خرج کردم، آقای امید هم بسا در همین ارتباط اعدام شد؛ والْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ» (۲۰).

در همین رابطه احمد منتظری فرزند مرحوم منتظری در مصاحبه ای با حسین دهباشی چنین توضیح می دهد:

«این آقای قربانی فر، کسی است که پولدار بود، زمان قبل از انقلاب. آقای امید، هم رسالۀ امام خمینی تحریر الوسیله را قاچاقی چاپ می کرد، آن وقت ممنوع بود دیگر. اولش هم می زدند رسالۀ آقای شریعتمداری، و آقای خوئی چاپ می کردند و می فروختند، با بودجه آقای قربانی فر این کار انجام می شده توسط آقای امید که بعداً هم زندان رفتند و چند نفر در این رابطه دستگیر شدند». دهباشی می پرسد: «یعنی آقای قربانی فر که در واقع رئیس شرکت کشتیرانی اسرائیلی بوده، قبل از انقلاب؟»

منتظری پاسخ می دهد: «حالا به هر حال فراجناحی فکر می کرده دیگر که از آنجا پول در بیاورد و خرج این راه بکند. این حالا یکی می آید پول می دهد و می گوید رساله چاپ کنید، به او نمی گویند این پول را از کجا آورده ای، حالا او چه انگیزه ای داشته، نمی دانم. چون خواسته سیأتش را جبران کند. بالاخره پول می داده و رساله چاپ می شد و پخش می شد و انقلاب هم پیروز شد» (۲۱).

بنابراین، مشخص شد که توضیح المسائل و حکومت اسلامی آقای خمینی توسط چه کسی سرمایه گذاری و چاپ و منتشر شده است. به نظر می رسد که اگر دستگاه سانسور شاه خود مانع از چاپ آن نمی شد، و این کتاب در اختیار همگان قرار می گرفت، پتۀ آن توسط مردم و بویژه روحانیون، روی آب می ریخته می شد.

نکتۀ دیگری که باز هم ممکن است به این الهام کمک کند، مشورت و یا پیشنهادی است که رئیس ساواک، سپهبد ناصر مقدم، توسط آقای منتظری به آقای خمینی می دهد.

خاطرات سياسى آيت ‏الله منتظرى نيز حاكى از اينست كه قرار نبوده است مقدم اعدام شود. آيت‏ الله منتظرى در بارۀ برخورد سپهبد ناصر مقدم رئيس ساواك با روحانيون و سران انقلاب مى ‏نويسد:

«رئيس ساواك قم كه شخصى بود به نام "باصرى نيا" آمد و گفت: آقاى تيمسار مقدم رئيس كل ساواك گفته چون شينده ‏ام كه شما مى ‏خواهيد برويد پاريس، لازم است شما را ببينم". گفتم: "چه لزومى دارد؟" گفت: "ايشان تأكيد داشته ‏اند". گفتم: " خوب وقتى ما مى‏ آييم تهران، شب در منزل آقاى مطهرى هستيم و بعد از آنجا مى‏ رويم". گفت: "پس اجازه بدهيد كه در آنجا خدمت شما برسد". گفتم: "مانعى ندارد". بعد در همان منزل آقاى مطهرى، تيمسار مقدم با يك نفر به نام "طباطبايى" آمدند، حدود سه ساعت صحبت كردند. آقاى مطهرى هم نشسته بود و بالاخره سه پيام براى آيت الله خمينى داشتند. وقتى من صحبت هاى او را براى آيت الله خمينى گفتم، ايشان تعجب كردند. خلاصۀ صحبت هاى او در چند محور بود. يكى اينكه به آقاى خمينى بگوييد شما فرموده ‏ايد شركت نفت اعتصاب كنند، آنها هم اعتصاب كردند، ولى نفت، هم مصرف داخلى دارد، و هم مصرف خارجى. پس فردا زمستان اگر نفت نباشد در روستاها، مردم خودمان از سرما مى‏ ميرند، آن وقت مردم به شما و روحانيت بدبين مى‏ شوند. مصلحت اين است كه شما توليد نفت را خودتان زير نظر بگيريد و به اندازۀ مصرف داخلى توليد كنيد كه مردم از همين اول به شما و روحانيت و انقلاب بدبين نشوند. دوم اينكه ما در اين مدت، تجربه خيلى داشته ‏ايم، مواظب باشيد كمونيست ها در كار شما رخنه نكنند. شما به خاطر دين و مذهب داريد فعاليت مى‏ كنيد، همان نيروهاى مذهبى را داشته باشيد، كافى است. قيام شما يك قيام مقدس است، ما هم به آن احترام مى‏ گذاريم، ولى اين كمونيست ها از پشت خنجر مى ‏زنند، مواظب آنها باشيد. پيشنهاد ديگرى كه داشت اين بود كه مى‏ گفت: شما آخوندها چرا پول را صرف اشخاص مى‏ كنيد. با اين پول هايى كه از وجوهات به دست شما مى‏ رسد، مؤسسات مذهبى، دينى و اقتصادى درست كنيد. با اين كار، هم اصل سرمايه محفوظ مى‏ ماند، و هم با درآمد آن مى ‏توانيد حوزه‏ ها را اداره كنيد. اين خلاصۀ كلام مقدم بود. در آن جلسه البته خيلى با احترام و مؤدب حرف مى ‏زد و خيلى دوستانه اين حرف ها را بيان مى‏ كرد.

هنگامى كه در پاريس خدمت امام رسيدم، صحبت هاى مقدم را براى ايشان نقل كردم، ايشان خيلى تعجب كردند. گفتند: "عجب! مقدم اين حرفها را گفت؟!" بعد در همان جا به آقاى مهندس بازرگان و آقاى هاشمى پيغام دادند كه به كار شركت نفت نظارت بكنند و به اندازۀ مصرف داخلى توليد كنند. نصيرى خصوصياتى داشت، مقدم خصوصيات ديگرى. مقدم خودش مى‏ گفت: من سابقاً طلبه بوده‏ ام. از صحبت هايش پيدا بود كه مقدارى درس طلبگى خوانده. يك عرق مذهبى هم داشت. با كمونيست ها خيلى بد بود و براى روحانيت احترام قائل بود. يك داستان را آقاى قاضى خرم آبادى نقل مى‏ كرد و مى ‏گفت: "قبل از انقلاب كه من در خرم آباد بودم، يكى از علماى لرستان كه نفوذ محلى هم داشت، مقدارى در رابطه با ترويج از امام و مسائل انقلاب، فعاليت مى‏ كرد و با ما همراه بود. ساواك لرستان از طريق شنود تلفن هاى او، كشف كرده بود كه گويا با زنى مربوط است، او را صيغه كرده، يا بنا بوده صيغه كند. خلاصه ساواك خرم آباد براى مقدم كه رئيس ساواك بود، گزارش كرده بود كه اين سوژۀ خوبى است و ما مى ‏توانيم با افشاى اين قضيه، آبروى فلانى را ببريم. مقدم گفته بود نه اين كار را نكنيد، براى اينكه اصل روحانيت كه محفوظ باشد، ما مردم را حفظ كرده ‏ايم. اگر در امور دينى بدبينى در جامعه درست شود، اين به ضرر است و باعث مى‏ شود كه ماركسيست ها و كمونيست ها در منطقه تقويت شوند".

بالاخره بعضى از آنها كه افراد فهميده ‏اى بودند، روى اين مسائل حساب مى‏ كردند. خود مقدم در زندان هم كه با ما صحبت مى ‏كرد، مى‏ گفت من با مشى نصيرى و پاكروان مخالفم. ولى آقاى خلخالى، مقدم را نيز اعدام كرد»» (۲۲).

اينجانب، بعد از اعدام مقدم، تمام پروندۀ بازجويى و پرسنلى او را در دادستانى انقلاب مطالعه كردم كه در آن دو نكته حائز اهميت بود:

۱- پرونده حكايت از اين داشت كه وى با دكتر محمد بهشتى، رابطۀ نزديك داشته،

۲- انجام بعضى از امور در دوران انقلاب با نظر و مشاوره با دكتر بهشتى، انجام پذيرفته است.

با یافته هایی که در بالا آمد، هر کسی خود قادر خواهد بود، برای خود به داوری بنشیند که آیا در مورد طرح ولایت فقیه، قبلاً به آقای خمینی ایمایی و یا اشاره ای شده است و یا خیر؟ و اگر هم هیچکدام از نکات فوق را موجب این ندانیم که طرح ولایت فقیه، از کسی که قبلاً خود مخالف ولایت فقیه بوده و می گفته: «حکم هیچ کسی بر کس دیگر نافذ نیست، حتی اگر او پیامبر و یا وصی او و وصایت او باشد»، نمی تواند نباشد، بلکه فکرش تغییر پیدا کرده و به این نظر رسیده است و از خود اوست، اما در این شکی نیست که او اسلام را بیان قدرت می دانست، و نه بیان آزادی و دموکراسی. تنها همین بیان قدرت او کافی نیست که اگر روزی بر کرسی قدرت سوار بشود، و کس یا کسانی جلودارش نباشد یا نباشند و امکان ها هم با او یار شوند، چگونه حکومتی خواهد ساخت؟

محمد جعفری
۲۵ آبان ۱۳۹۷
mbarzavand@yahoo.com

نمایه و یادداشت:

8-خاطرات آیت الله منتظری، چاپ انقلاب اسلامی، فوریه 2001، ص 86.

9-اصل «عدم ولایت» یک اصل عملی و یک قاعده عقلی فقهی است: « لا ولایة لاحد علی احد» یعنی اینکه به لحاظ فقهی، اصل بر عدم ولایت است. بدین معنا که هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد و دیگران حق دخالت در سرنوشت او را ندارد و هر فردی نسبت به عملکرد خود در برابر خداوند مسئول و پاسخگو خواهد بود. ویا هیچکسی بر هیچکس دیگر ولایت ندارد و هرکسی خود بر خویشتن ولایت دارد بعبارت دیگر رهبری و ادارۀ زندگی از حقوق ذاتی هر انسانی است.

10- حکومت و مذهب، دانشگاه لندن، مقاله دکتر مهدی حائری، ص 22.، به نقل از رساله اجتهاد و تقلید آقای خمینی در هشتاد صفحه از صفحه 93 تا 173 در جلد دوم کتاب رسائل چاپ قم 1378 ه.ق. و همچنین در 92 صفحه ( از ص 505 تا 596) ضمیمه جلد دوم کتاب تهذیب الاصول شیخ جعفر سبحانی که تقریرات درس آیت الله خمینی می باشد و توسط جامعه مدرسین به چاپ رسیده است؛ حکومت ولایی، محسن کدیور، نشر نی، چاپ اول 1377، ص240و241، به نقل از: امام خمینی، الرسائل، رساله فی الاجتهاد و التقلید، ص 100و101( قم 1385، ه ق).

11- همان سند، به نقل از کتاب کشف اسرار آیت الله خمینی از ص 107 تا ص 115، چاپ 1323 شمسی انتشارات کتاب فروشی علمیه اسلامیه تهران.

12- همان سند.

13-خاطرات آیت الله منتظری، چاپ انتشارات انقلاب اسلامی فوریه 2001، ص 118.

14- تقابل دو خط ، محمد جعفری، ص 262.

15-کودتای نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، ص 121و 200.

16-اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی ، ص 12.

17- دفاع و سیاست، هاشمی رفسنجانی ، ص 178.

18- دفاع و سیاست، هاشمی رفسنجانی ، ص224.

19-خاطرات آیت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی فوریه 2001، ص 283.

20- خاطرات آیت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی فوریه 2001، ص 292.

21- خشت خام مصاحبه حسین دهباشی با احمد منتظری، در شهریور 97.

https://www.youtube.com/watch?time_continue=6&v=uaAc5cJX-Bs

22-خاطرات آيت‏الله منتظرى، چاپ انقلاب اسلامى، فوريه 2001، ص 199